بسم الله الرحمن الرحیم
شنبه ۹۷/۲/۸ (جلسه ۳۴۵)
کلام در این بود که امر به شی آیا مقتضی نهی از ضد هست یا نه؟ یک برهان، برهان مقدمیت بود که دو ضد با هم دیگر تنافی و تعاند و تنافر دارند باهم جمع نمی شوند هر کدام مانع از دیگری است و عدم المانع هم که جزء اجزاء علت تامه است. جزء مقدمات است و شبهه ای نیست.
در اینجا این برهان مبتنی بر سه مقدمه است:
یکی اینکه عدم احد الضدین مقدمه است برای ضد آخر.
دو اینکه مقدمه واجب، واجب است.
سه: اینکه امر به شی مقتضی نهی از ضد عام هم هست.
این سه تا مقدمه اگر تمام بشود ، این برهان تمام است.
اما مقدمه اولا که عدم احد الضدین مقدمه است برای ضد آخر ، و آخوند در این مقدمه دراین مناقشه کرده این است که : دو تا ضد با هم دیگر تمانع دارند و جمع نمی شوند اما بین هر ضدی و عدم ضد آخر کمال ملائمت هست و اینها در یک رتبه اند. اگر بخواد احد الضدین متوقف باشد بر عدم ضد آخر، باید عدم ضد آخر رتبه اش مقدم باشد و حال آنکه این رتبه اش مقدم نیست.
در توضیح فرمایش آخوند ایشان می فرماید بعضی ها آقای خویی می فرماید بعضی ها خیال کردندکه آخوند می خواد بفرماید این دو تا ضد چون با هم دیگر کمال ملائمت را دارند لذا در یک رتبه اند بعد اشکال کردند مثل مرحوم حاج شیخ که ملائمت در وجود منافات ندارد با تقدم و تاخّر رتبی، ممکن است دو شیء زمانا با هم معیت داشته باشند ولی تقدم و تاخر رتبی داشته باشند. معیت رتبی ربطی به معیت زمانی ندارد.
یک نکته دیگر هم باز محقق خویی در توجیه وتقریب فرمایش آخوند می فرماید که بعضی خیال کردند که آخوند می خواد از راه قیاس مساوات کلامش را درست کند، که ضد الف مثل ازاله هم رتبه است با ضد (ب) مثل صلات. و صلات هم، هم رتبه است با عدم صلات. خب این ازاله معیت رتبی دارد با صلات، و صلات هم معیت رتبی دارد با عدم صلات چون نقیضین در یک مرتبه هستند پس ازاله معیت رتبی دارد با عدم صلات. این قیاس مساوات است. خب قیاس مساوات در رتب درست نیست. الان معلولی عله ثالثه این معلول با این معلول در یک رتبه اند ، احد المعلولین با عدم خودش در یک رتبه است ولی عدم آن معلول با معلول آخر در یک رتبه نیست. لذا قیاس مساوات در رتب غلط است، این فرمایش آخوند ناتمام است.
ایشان می فرمایدآخوند نظرش به قیاس مساوات نیست، آخوند می خواد بفرماید ضدین همانطوری که در زمان با هم جمع نمی شوند در رتبه هم با هم جمع نمی شوند، صلات ، رتبه اش با ازاله قطعا در وجود جمع نمی شود، محال است در یک رتبه هم صلات باشد و هم ازاله باشد، پس وقتی که در آن رتبه ازاله هست ، در آن رتبه صلات نیست، قطعا در آن رتبه عدم صلات است، چون اگر عدم صلات نباشد ارتفاع نقیضین در مرتبه لازم می آید و همانطوری که ا رتفاع نقیضین در زمان واحد محال است در مرتبه هم محال است.
پس وقتی که صلات در رتبه ازاله نبود ، قطعا عد م صلات در رتبه ازاله است. این نظر آخونداست ربطی به قیاس مساوات ندارد.
بعد به این تقریبی که فرموده اشکال کرده و آن اینکه لبّ اشکالش این است که ما قبول نداریم که ضدین در یک رتبه با هم جمع نمی شوند؛ نه ضدین باهم در یک رتبه جمع می شوند چون فرموده تقدم و تاخر رتبی ملاک دارد ، متقدم رتبه قطعا علیت دارد ولی معیت رتبی ملاک ندارد، ملاک وجودی ندارد هر جا که تقدم و تاخر نبود قطعا معیت رتبی هست، احد الضدین با ضد آخر تقدم و تاخر رتبی نداردچون هیچ وقت احد الضدین علت برای ضد آخر نیست احد الضدین محال است علت برای ضد آخر باشد. وقتی که تقدم و تاخر رتبی نداشت، پس قطعا معیت رتبی دارد. لذا اینی که شمامی فرمایید در آن رتبه ای که ازاله هست در آن رتبه صلات نیست نه؛ در آن رتبه صلات هم هست. اونی که عقلا محال است اجتماع ضدین در زمان واحد ، در موضوع واحد اما در رتبه واحده را کی گفته؟ ما قبول نداریم لذا این برهان نا تمام است ، این طوربه آخوند اشکال کرده.
البته فرمایش محقق خویی، فرمایش تازه ا ی نیست، این دو سه خط حاج شیخ اصفهانی در تعلیقه بر نهایه الدرایه آنجا آن جملات را فرموده مرحوم خویی این را توضیح داده و گرنه مطلب و نکته جدیدی نیست که در فرمایشات حاج شیخ نباشد.
این فرمایش محقق خویی ما دوتا عرض داشتیم یک عرض این بود که این که شما می فرمایید تقدم و تاخر رتبی ملاک دارد اما معیت رتبی ملاک ندارد، ملاک وجودی ندارد، هرجا که تقدم و تاخر نباشد قطعا آنجا معیت است این شاید خلاف اصطلاح قوم است اگر چه الان متاسفانه یا خوشبختانه متعرض تقدم یا تاخر رتبی شدند ولی متعرض معیت رتبی کمتر شدند، نمی گم نشدند، کمتر شدند، مثلا حالا تا آنجایی که من به خاطرم هست حاجی ملا هادی سبزواری اقسام تقدم ها را در منظومه ذکر کرده، شهید مطهری توضیح داده ولی نه در نوشتجات آقای مطهری من این معیت رتبی را من حالا در این بحث آن طوری که در ذهنم است ندیدم البته شاید هم باشد. اما اونی که توضیح داده یک مقداری، خود حاج شیخ اصفهانی است.
حاج شیخ اصفهانی به این تقریب اشکال کرده فرموده که همانطور که تقدم و تاخر رتبی جزاف و گزاف نیست معیت رتبی هم گزاف و جزاف نمی شود، قطعا این هم ناشی از یک ملاک وجودی است، تاره احدالشیئین علت است برای دیگری ، این تقدم رتبی دارد، و اخری شیئین معلولی عله ثالثه هستند این معیت رتبی دارد اما این طور نیست که هر جا تقدم و تاخر رتبی نبوداینجا معیت رتبی باشد نه؛ این حرف غلط است. روی این فرمایش کلام محقق خویی نا تمام میشود چون ضدین می شوند در یک رتبه ، چون ضدین محال است در یک رتبه باشند چون معیت رتبی میشود معلولی عله ثالثه، وضدین محال ا ست معلولی عله ثالثه باشند، پس قطعا در رتبه ای که احد الضدین که ازاله هست ،هست در آن رتبه صلات نیست. اینکه محقق خویی می فرماید ما قبول نمی کنیم میگیم نه ؛هر دو در یک رتبه ممکن است باشد این با این تقریبی که حاج شیخ از معیت رتبی کرده نا تمام است.
ش. چرا محال است معلولی عله ثالثه باشند؟
ا. چون اجتماع می شود ضدین
ش. در یک رتبه بله؛
ا. در یک آن دیگر.
ش….
ا. اصلا معنای معیت رتبی این است
ش. معیت رتبی یعنی هر دوشان معلول یک علت اند حالا ..
ا. نه ، در یک زمان
ش. این را از کجا آوردید.
ا. یعنی الان شما به پیامبر (ص) در یک رتبه ا ید،
ش. نه با ایشان که نه.
ا. حالا با شمر بن ذی الجوشن لعنه اله علیه با هم در یک رتبه اید
ش. بله؛ صد در صد.
ا. عرض کردم این اصطلاح را نمی گن.
ش. چرا نمی گن
ا. این که چرا نمی گن خب محقق خویی هم می گفت چرا نمی گن؟
ما که روز اول عرض کردیم مرادشان یک علت است که قطعا آن معلول از این معلول منفک نیست، آن ، در واقع خداوند دو تا اراده است ،یک علت نیست نمی شود یک علت امروز این را ایجا د کند یک علت فردا او را ایجاد کند پس اونی که امروز ایجاد کرده اون نیست در دو تا اراده است.
ش…
ا. دو تا اعمال و دو تا اراده است.
ش…
ا. نه؛ دو تا اعمال است . نمی شود یک علتی … پس معلوم می شود علت این نیست.این ، علت این نیست. این که از اجتماع نقیضین خراب تر است.
خب این، حالا ما عرض کردیم این تقدم رتبی و معیت رتبی این ها اصطلاح است، یک واقعی ندارد، حالا نمی دانم محقق خویی چرا این طوری فرموده حالا اون هم بخواد اصطلاح کنیم باید بفرماید اصطلاحا، و گرنه کسی بر می گردد میگه علت و معلول معیت رتبی دارند. کسی می گه چرا؟ میگم چرا ندارد. تا حالا اسمش را گذاشته اند دروازه غار، از الان اسمش را میگذاریم دروازه سوراخ. اینها اصطلاح است خب وقتی ا صطلاح شد عوض می کنیم، لا بدمحقق خویی هم مقصودش همین باشد و گرنه اینکه قطعا نیست، یعنی چه که قطعا نیست؟ مگر اصلا ما رتبه را متوجه می شویم مگر کسی غیر از امام معصوم رتبه را متوجه می شودگفتند آقایان که اینها در دو رتبه اند ما هم میگیم در دو رتبه اند.میگن در یک رتبه اند ما هم میگیم در یک رتبه اند و گرنه کسی بگه من متوجه می شوم رتبه را که این محال است حالا حسابش باکرام الکاتبین است، ائمه (علیهم السلام) آنها حسابشان …ولی در حد بشر عادی غیر معصوم بگه من اینا را می فهمم چرا ، در این حد گفتند.
لذا ممکنه یک زمانی بیاد یک استاد پر قدرتی بیاد خوشش نیاد بگه هر کی گفته علت و معلول تقدم رتبی دارد بی خود گفتند، یک خورده میگه اولش دعوا می شه بعد یواش یواش میگه حالا قرار شده که در را بستندجاده را از آن طرف می کشیم. این خیلی چیز…
اما عرض ما این ا ست که آقای خویی ، چه بگیم معیت رتبی ملاک وجودی دارد که بایستی معلولی عله ثالثه باشند چه به قول شما که فرمودید بگیم نه؛ معیت رتبی ملاک وجودی ندارد، این استدلال مرحوم آخوند نا تمام است .
چون اگر بگیم ملاک وجودی ندارد معیت رتبی ، همانطور که قبلا هم اشاره کردیم گفتیم اگر کسی بگه معیت رتبی، ملاک وجودی ندارد ماملتزم نمی شیم دو تا ضد در یک رتبه محال است باشد در همان رتبه ای که ازاله هست ، صلات هم هست در همان رتبه ای که سواد موجود می شود بیاض هم موجود میشود، اگر کسی گفت نه؛ معیت رتبی این بازی نیست باید معلولی عله ثالثه باشد میگیم درست است لذا در آن رتبه ای که ازاله هست ، صلات نیست، چون محال است دو تا ضد معلولی عله ثالثه باشند، اما ماقبول نداریم نقیضان ارتفاعشان در رتبه محال است ، میگیم نه در یک رتبه صلات هست ، نه عدمش هست چون صلات و عدم صلات معلولی عله ثالثه محال است باشند لذا علی أی تقدیر هر جور این رتبه را معنا بکنی یا در ضدین گیر می افتد یا در نقیضین گیر می افتد .
آقای خویی هم همین مطلب در ذهنش بوده و گرنه به همین مقداری که در محاضرات ذکر کرده که این ناقص است . اصلا این اشکال به آخوند ربطی به معیت رتبی ندارد. هر جورمعنا کنیم عرض کردیم که این گیر دارد.
این یک مطلب، مطلب دوم این ا ست که آقای خویی! شما فرمودی غرض آخوند در این استدلال بر عدم مقدمیت قیاس مساوات نیست این نمی خواد از قیاس مساوات استفاده کند ، که المساوی مع الشیء رتبه و آن شیء مساوی مع الشیء الآخر رتبه این هم مساوی با شیء آخر است نه؛ در رتب قیاس مساوات غلط است، شما فرمودی غرضش این نیست .
خب این تقریب دومی هم که شما برای کلام آخوند ذکر فرمودی این هم که توش قیاس مساوات نهفته است چون شما می فرمایید در این رتبه ای که ا زاله هست، در آن رتبه صلات نیست، یعنی صلات، رتبه اش با ازاله فرق می کند، بعد فرمودی که یا در آن رتبه عدم ازاله هست، یا عدم صلات هست . پس عدم صلات با ازاله معیت رتبی دارند اینکه خودش قیاس مساوات است. چون شما میگید این صلات لم یک مساوی رتبه مع الازاله پس ازاله لم تکن مساویه رتبتا مع الصلاه و صلات هم که با عدم صلات مساوی است خب پس قطعا میگید ازاله رتبه اش با عدم صلات مساوی است، خب این خودش قیاس مساوات است.
ش… نفرمود ازاله با چیز رتبه شان مساوی نیست. ایشان فرمود از راه وجود چون می دانیم که وجودا اینا با هم جمع نمی شوند پس عدمش پس چون نقیضین ارتفاعشان محال است ربطی به …
ا. ایشان از راه رتبه رفت. فرمود در آن…
ش. فرمود چون در وجود است می دانیم جمع نمی شوند
ا. فرمود در آن رتبه ای که صلات موجود می شود در آن رتبه ازاله نیست
ش. قیاس مساوات نشد عرضم این است.
ا. عرض می کنم، در آن رتبه ای که ازاله هست، در آن رتبه صلات نیست .
ش. ا ین ربطی به قیاس مساوات ندارد به خاطر وجودشان جمع نمی شوند.
ا. وجودشان در رتبه جمع نمیشود. نه در زمان . لذا خودش هم اشکال کرد که نه؛ ممکنه در یک رتبه جمع بشوند.
ش. نه ؛در زمان.
ا. بازمان کاری ندارد.ایشان میخواد رتبه را درست کند. گفت در آن رتبه ای که ازاله هست قطعا در آن رتبه صلات نیست.
ش. اصلا ما به آن کاری نداریم. در زمان…
ا. محقق خویی که کاری ندارد شما که پرت کردن مثل آب خوردن است چون زمان که به درد نمی خورد، چون زمان که باشد که به درد نمی خورد.
ش…
ا. در ارتفاع رتبه هم باز رتبه داریم. باید اول رتبه را در ….
اگر این اقای خویی کلام آخوند را این طور تقریب می فرماید که در این رتبه ای که ا زاله موجود می شود در این رتبه صلات، نیست و چون ارتفاع نقیضین در رتبه محال است پس قطعا در ا ین رتبه عدم صلات است. پس عدم صلات رتبه اش با ازاله یکی است. اگر اولش رتبه را نیاریم این نمی تواند..
ش. ..
ا. حالا بذار من قیاس مساوات را بگم ، این مال رتبه است. اما قیاس مساوات شما آقای خویی ما هم این کلمه قیاس مساوات را عوض می کنیم میگیم الف در رتبه ای که هست (ب) هست.چون فرض این است که معیت رتبی دارند ، در همان رتبه ب هست، و در همان رتبه ای که ب هست ، جیم هم هست، پس در همان رتبه الف ، جیم هم هست.
ش…
ا. همین است دیگر. هست و نیستش که فرقی نمی کند.
ش…
ا. فرق نمی کند. اتفاقا در عدم رتبی هم همین طور است. علت و معلول اون هم باز گفتند ، گفتند قیاس مساوات درست نیست. یا فلسفه، فلسفه هم نمی خواد ، یک کتاب مختصر همان المنطق الکبری ، آنجا هم همین را می گوید. میگه اگر الف علت ب است وب با جیم هم رتبه است ، الف مقدم بر جیم نمی شودچون الف مقدم بر ب است ، ب با جیم هم رتبه است. خب شما در ما نحن فیه دارید، چون قیاس مساوات فقط در مساوی نیست. در تقدم هم هست . میگن المتقدم علی الشیء المساوی مع شیء الاخر خود آقای خویی ودیگران مثال زدند ، لا یتقدم علی الشیء الاخر ، یا المساوی مع المساوی مع الشیء الاخر لا یساوی مع الشیء الاخر، یعنی در ما نحن فیه…
ش…
ا. اونا که لفظ قیاس مساوات… اتفاقا اونایی که گفتند قیاس مساوات در رتب درست نیست لفظ قیاس مساوات، لفظ قیاس مساوات ، یعنی اگر یک شی ای با ب یک رتبه ای دارد و ب با جیم همان رتبه را دارد، معناش این نیست که همان رتبه را الف با جیم دارد.
ان قلت: ممکنه کسی بگه آقای خویی می خواد بفرماید ما نمی گیم رتبه ب که ضد است مساوی با رتبه ا لف نیست. تا شما بیای رتب درست کنی ما میگیم همان رتبه الف ، ب نیست. میگیم آقای خویی! الفاظ را که نمی خوای بازی کنی؟ همان رتبه الف ، ب نیست یعنی رتبه ب با رتبه الف فرق می کند. و اصلا من از آقای خویی متعجبم که اقای خویی! چه جور آخوندمی خواسته آن قیاس مساوات را درست کندکه اشکال کبروی به آخوندوارد باشد که بعد شما بگی این قیاس مساوات نمی خواددرست کند که اشکال کبروی وارد باشد ، این را من نمی دانم شما از کجا درآوردی؟ یک کلمه است: ما قطعا د راین ما نحن فیه میگیم ضد ، رتبه اش غیر از رتبه ضد آخر است. و آن ضد آخررتبه اش قطعا مساوی با رتبه عدمش است چون نقیضان در یک رتبه هستند. وقتی که این طور شد ، پس رتبه این ضد غیر از رتبه عدم آخر نخواهد شد.این در ما نحن فیه چه کار کردی که قیاس مساوات را با اینجا فرق بگذاری ما نفهمیدیم ، اصلا اینها مهم نیست کسی غیراز محقق خویی میگفت ذکرنمی کردیم. اون حرف هایی که در اینجا مهم است اونی است که نحریر فن حاج شیخ اصفهانی است او مکافات دارد.
حاج شیخ سه تا مدعا دارد:
یک مدعا اینکه عدم احد الضدین مقدمه است برای ضد آخر، ولی تقدم طبعی نه تقدم رتبی. و مقدمه هم اسمش با خودش است حالا مقدمه است طبعا یا مقدمه است رتبتا این یک مدعا.
مدعای دوم این است که مع ذلک که مقدمیت را قبول داریم ولی وجوب غیری را قبول نداریم. سوال می کنیم آقای حاج شیخ! هم مقدمه است هم وجوب غیری نیست؟ بله. ناراحت نشو مثل اجزا. آخوند فرمود اجزا نسبت به کل مقدمیت دارد ولی وجوب غیری ندارد، اشکال ندارد اینجا هم مقدمیت طبعی هست ولی وجوب غیری نیست.
این مقدمه دومی چرا؟ میفرمایدچرا فرمودی اجزا وجوب غیری ندارد؟ چون امر وجوب غیری لغو بود. چون خود امر به کل می گفت اجزا را بیار. شما میخوای چکار کنی از این امر غیری ؟ میخوای بگی اجزا را بیار. خب خودهمان امر غیری میگفت بیار. چون کل چیزی غیر از اجزا نیست. می رسد به ضد، می فرماید ضد ، امر غیری ندارد عدمش چون وقتی امر به ضد کرد، امر به صلات کرد، خود امر به صلات ، ایجاد ازاله، قطعا اعدام صلات هم توش افتاده. کسی نمیتواند صلات را ایجاد کند مگر اینکه ازاله معدوم باشد. چطور آنجا قطعا امر به کل امر به اجزا هم هست، چون کل چیزی غیر از اجزا نیست، اینجا هم احد الضدین ایجادش محال است که همراه نباشد با عدم ضد آخر، لذا قطعا این هست همراهش، احتیاجی نیست، امر دومی لغو است. این نسبت به ضد.
ش. یعنی همان نسبتی که به همه مقدمات هست؟
ا. نه.
ش. فرقشان چیست؟
ا. فرقش این است که در آنجا ایجاد ذی المقدمه لولا التوقف ملازم نبود، لذا تا مقدمات را نیاره نمیتواند ذی المقدمه را بیاره. کسی میخواد بگه من میخوام برم پشت بام، میگه اصلا تو تا مقدمه را نیاری نمیتوانی بری پشت بام، ولی اصلا میگه من میخوام ازاله کنم میگه تا تو صلات را معدوم نکنی نمیتوانی ازاله کنی، میگه حالا می بینی ، جارو و شیلنگ را می گیرد ، اونا در واقع ملازم است این از توش در آمده، همراه است ، تا برسیم.
این نسبت به نکته سوم.
نکته اول، چرا تقدم طبعی دارد؟ چون می فرماید تقدم طبعی در سه جاست:
یکی در اجزاء نسبت به کل، اجزا نسبت به کل در مقام ماهیت ، تقدم ماهوی و تقدم بالتجوهر دارد و در مقام وجود تقدم طبعی دارد. چون تقدم طبعی یعنی لا یکون للمتاخر وجود الا و للمتقدم وجودٌ.
خب کل لا یمکن له وجود الا و للاجزاء وجودٌ.
قسم دوم آنجایی است که مقتضی هست و مقتضا، سوختن هر وقت فرض بشود آتش هم باید قطعا باشد. آتش نسبت به سوختن ، تقدم طبعی دارد.
سه: آنجایی که احد الشیئین مصحّح فاعلیت فاعل است، یا متمّم قابلیت قابل است. سوختن وقتی که هست، الان اگر کسی بگه دستم سوخت. میگه چی شد؟؟ میگه تو آشپزخانه گاز را روشن کردم، میگه ببخشید عقلت سوخته، آشپزخانه گاز را روشن کردند به توچه مربوط ا ست؟ چون مجاورت مصحح فاعلیت فاعل میشود یعنی مقتضی هست ولی اگر بخواد تاثیر بذاره در سوختن دست باید مجاورت باشد، خب همانطور که او مجاورت مصحح فاعلیت فاعل است، خلو محل از رطوبت هم مصحح قابلیت قابل است اگر بخواد این بسوزه بایستی این خیس نباشد همانطور که خلو محل از رطوبت متمم قابلیت قابل است، خلو محل عن السواد متمم قابلیت محل از بیاض است. این در واقع هیچ فرقی نمی کند.
این حرف هم که آخوندزده که ما یک مانع داریم یک تمانع د اریم عدم المانع از اجزای علت است ،تمانع ، عدم احدهما از اجزای علت نیست این ها هم من دراوردی است همانطور که عدم المانع مصحح و متمم قابلیت قابل است عدم احد الضدین هم متمم قابلیت محل للضد الاخر است. این هم نکته دومش است که ما نکته اول و سوم را ذکر کردیم .نکته دو م این وسط خیلی مکافات دارد.
نکته دوم سه یا چهار اشکالی است که ان قلت و قلت به نکته اول است. که اشکال اولی اش ا ین است که عدم ، متمم قابلیت قابل است، عدم که چیزی نیست، عدم چیزی نیست تا متمم قابلیت قابل باشد، وجودممکنه ولی عدم چیزی نیست تامتمم قابلیت قابل باشد. پس میگه گفتند آقا! عدم رطوبت ، بی خودگفتند. لذا مرحوم ایروانی فرمود ما قبول نداریم اینی که آخوندفرق گذاشته بین مانع و تمانع غلط است ما کبرویا قبول نداریم که عدم المانع از مقدمات باشد. این اشکال اولی است که به خودش کرده که عدم بعد از اونی که چیزی نیست ، هیچی نیست به قول مرحوم ا مام اصلا اگر کسی عدم را متوجه بشوداصلا از این حرف ها نمی زند خب حاج شیخ که استاد متوجه شدن این حر ف هاست می فرماید نه ؛این عدم تاثیر می گذارد متمم قابلیت قابل است تا ان شا اله فردا ببینیم چی جواب می دهد؟
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.