متن اصول ، جلسه ۴۹۱ ، دوشنبه ۱۳ آبان ۹۸

بسم الله الرحمن الرحیم

دوشنبه جلسه ۴۹۱

السلام علیک یا محسن بن علی علیه السلام

کلام در این بود که نهی از عبادت یا معامله مقتضی فساد هست یا نه؟ اموری را مرحوم آخوند رحمه الله علیه قبل از ورود در بحث متعرض شدند ما نیز این امور را بحث و بررسی کردیم و قبل از تعطیلات آخر سفر تمام شد.

بعد مرحوم آخوند بحث را در دو مقام بیان میفرمایند مقام اول نهی از عبادت و مقام دوم نهی از معاملات

اما نهی از عبادات مرحوم آخوند می فرمایند عبادت منهی عنه فاسد است چرا که عبادت دو چیز لازم دارد اول صلاحیت للتقرب و دوم قصد قربت. وقتی این عبادت منهی عنه و مبغوض مولا ست و مولا می خواهد ترک شود امکان قصد قربت در آن وجود ندارد چون عرض کردیم حقیقت قصد قربت در جایی معنا دارد که فعل از ترک برای مولا بهتر باشد هر جایی که فعل از ترک برای مولا بهتر باشد جای قصد قربت است وقتی عبد می داند که فعل بهتر از ترک نیست و فعل مبغوض مولا ست نمی تواند قصد قربت کند

اگر بگویید در صورتی که عبد غافل باشد و ملتفت به نهی نباشد در این صورت می تواند قصد قربت نماید، پس به چه دلیل باطل است؟  می فرماید این عبادت یک شرط دوم دارد و آن این می باشد که فعل صلاحیت للتقرب داشته باشد الآن اگه کسی قبل از وقت خیال کند که وقت داخل شده و نماز بخواند در این حالت قصد قربت کرده است ولی این نماز باطل است چرا که این نمازی که قبل از دخول وقت می خواند صلاحیت للتقرب ندارد و ملاک ندارد. به همین جهت از غافل هم ـ بنابر عبارت کفایه ـ عبادت منهی عنه صحیح نیست.

ان قلت: این کلام با اجتماع امر و نهی تنافی دارد زیرا در اجتماع امر و نهی فرمود غافل عملش صحیح است ولی اینجا می فرماید عمل باطل است

قلت: در اجتماع امر و نهی فرمود چون غافل نهی ندارد لذا عمل صحیح می باشد ولی با وجود نهی این عمل فاسد است چون وقتی که این عمل نهی دارد این صلاحیت للتقرب ندارد ولو اینکه قصد قربت نماید .

سوال:

جواب: فعلا بحث در این نیست که چه کسی نهی دارد، بحث در این است که اگر یک عبادتی منهی عنه شد این عبادت فاسد است بله این فرمایش شما درست است اما آخوند در مقام بیان این نیست که کجا نهی هست و کجا نهی نیست. آخوند در مقام این است که عبادت منهی عنه، صلاحیت للتقرب ندارد ولو اینکه عبد قصد تقرب کند این عبادت فاسد است بله اگر آخوند می فرمود که عبادت غافل نهی دارد یا نهی ندارد. در مقام اثبات کاری ندارد بخلاف بحث اجتماع امر ونهی.

بعد مرحوم آخوند یک دفع دخل مقدر دارد و آن این است که ما اصلا عبادت منهی عنه نداریم چرا چون عبادت یا قصد قربت در آن می شود یا نمی شود اگر قصد قربت در او نشود، اینکه حرام نیست. اگر یک زن حائضی در ایام حیض لتعلیم و اینکه به دخترش یاد دهد نماز خواند، این که حرام نیست چون نهی خورده به عبادت و قوام عبادت به قصد قربت است. خوب اگر این امر ندارد مکلف و عبد قدرت بر قصد قربت ندارد چگونه قصد قربت کند!؟ اگر بگویید قصد قربت می کند تشریعا. یک امری را تشریع می کند که این صلات حائض مأمور به است وقتی که شد مأمور به قصد این امر تشریعی می آورد مرحوم آخوند می فرماید اگر تشریع کند در این صورت حرمت تشریعی دارد و با وجود حرمت تشریعی محال است حرمت ذاتی به عبادت تعلق بگیرد چرا که اجتماع مثلین پیش می آید فعل واحد نمی تواند هم حرمت تشریعی و هم حرمت ذاتی داشته باشد. تا حرمت تشریعی نباشد که اصلا جا برای حرمت ذاتی وجود ندارد چون نهی به عبادت خورده است و عبادت یعنی قصد قربت در او باشد و امر داشته باشد وقتی حرمت تشریعی باشد حرمت ذاتی محال است چون اجتماع مثلین پیش می آید.

نفرمایید در اجتماع مثلین چرا از حرمت ذاتی رفع ید شود از حرمت تشریعی رفع ید می کنیم، چرا که قوام حرمت ذاتی به حرمت تشریعی ست. تا مکلف تشریع نکند و یک امری را بنا نگذارد نمی تواند عمل را عبادتا بیاورد.این اشکال.

از این اشکال مرحوم آقای آخوند رضوان الله تعالی علیه در کفایه چهار جواب می دهد.

اول: یک مطلب فراموش شده است چرا که مقصود از نهی از عبادت، نهی از عبادت فعلی نیست آنی نیست که الآن امر دارد چرا که در این صورت محال است که نهی به امر خورده باشد بلکه مراد عبادت شأنی و لولایی است یعنی لو امر به المولی لکن امره عبادیا. اگر مولی امر میکرد امرش عبادی می بود. لذا حرمت ذاتی می توان به عبادت به این معنا بخورد. بله اونی که شما می فرمایید نمی تواند بخورد، آن حرمت عبادت فعلی ست. در اموری که آخوند مقدم داشت فرمود مراد از عبادت، عبادت شأنی است.

دوم: اگر این اشکال درست باشد اخص از مدعی است زیرا بعضی چیزها هست که عبادیت آنها ذاتی ست و به امر مولا نیست مثل سجود، بخلاف صلات که عبادیتش ذاتی نیست. یعنی چه بایستم حمد بخوانم و سوره بخوانم ، برم به رکوع، تشهد بخوانم، اینها ذاتا عبادت نیست و عبادتشان به امر است، اما آنهایی که عبادتشان ذاتی ست، مثل سجود لله اگر یک جایی نهی شد مثل سجود لغیر الله یا سجود للناس، خوب اینکه منهی عنه است و داخل بحث می باشد که آیا نهی از عبادت مقتضی فساد هست یا خیر؟ در این موارد نهی ذاتی معنا دارد.

سوم: متعلق حرمت تشریعی و حرمت ذاتی دو چیز است. تشریع یک امر قلبی است و صلات امر خارجی است. حرمت تشریعی به امر قلبی خورده است، تشریع، تجری، انقیاد، اینها قلبی می باشند و جوارحی نمی باشد لذا اجتماع مثلین پیش نمی آید. متعلق حرمت تشریعی آن بناء قلبی است، اینکه شخص بناء می گذارد این صلات امر دارد. در تجری بناء میگذارد این حرام است، انقیاد بناء می گذارد اطاعت للمولی بکند. حرمت ذاتی به ذات عمل خورده است. ذات عمل و این نماز و روزه ای که درخارج انجام می دهد متعلق حرمت ذاتی ست لذا اجتماع مثلین نمی شود مثل اینکه خمر حرام است و کذب هم حرام است.

سوال:

جواب: اولا اگر کسی بناء گذاشت که این امر دارد و می داند که امر ندارد این بدعت و حرام می باشد و لازم نیست که عمل انجام دهد مثل اینکه کسی بگوید نماز تراویح مأمور به است ولو اصلا نماز نخواد، این بدعت و تشریع است.

سوال:

جواب: حتی اگر فقط در ذهن باشد و بیان نکند و ابراز نکند بعید نیست کسی بگوید «آللَّهُ أَذِنَ لَکُمْ أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ»[۱] خداوند سبحان در این کار به شما اذن نداده است.

سوال:

جواب: دو مطلب خلط نگردد موافقت التزامیه واجب نیست یک مطلب است، التزام بر خلاف شریعت یک مطلب است. بله نماز را شارع واجب کرده است و در آن موافقت التزامیه واجب نیست، اما نماز تراویحی که امر ندارد کسی بناء بگذارد که این واجب است این را آخوند نفی نکرده است و فقط موافقت التزامیه را نفی کرده است.

سوال:

جواب: اتفاقا آخوند فرمود خود قصد و عزم بر معصیت هتک مولا است.

سوال:

جواب: کسی هتک مولا نماید قبیح است بله ممکن کسی بفرماید خداوند سبحان این را عف نموده است . هیچ کس نمی تواند منکر این شود که کسی که قصد گناه کند کار قبیح انجام داده است و مستحق عقاب است بله خداوند سبحان لطف کرده واین را بخشیده است. فقط شیخ است که می فرماید قصد معصیت برای سوء سریره است و قبح ندارد. ولی حق این است قصد معصیت، قبیح است و شبه ای ندارد و روایات نیز دال بر این مطلب است کما اینکه حضرت آدم علی نبینا و آله و علیه السلام به خداوند سبحان عرض کرد «سلطت علیّ الشیطان و هو یجری منی مجری الدم»[۲] شیطان را بر من مسلط کردی وحال آنکه او مثل خون در تمام رگهای من جاری ست، به من چه وسیله ی دفاعی می دهی؟ اولیش این است که «نیت السوء لا تکتب»، اگر قرار باشد قبیح نباشد معنا ندارد که خداوند سبحان بفرماید من این را گذشتم. نیت سوء و گناه قبیح است منتهی خداوند سبحان این را بخشیده است. آخوند هم اتفاقا دارد که متجری بر قصد معصیت مستحق عقاب است چرا که قصد معصیت مصداق هتک مولا ست.

چهارم: اصلا از حرمت ذاتی می گذریم. آیا حرمت تشریعی دارد؟ بله. حرمت تشریعی کافی ست برای اینکه عبادت فاسد و باطل باشد چرا که امر ندارد، وقتی که امر ندارد چگونه می توان عبادتا اتیان شود.

بعد می فرماید نعم اگر یک جایی نهی به عبادت عرضا و بالمجاز به عمل تعلق بگیرد مثل نهی هایی که در بحث امر به شیء مقتضی نهی از ضد هست. شارع که در واقع که نهی میکند از صلات وقتی که مکلف وارد در مسجد می شود و ازاله نمی کند و نماز می خواند. صلات منهی عنه نیست مثل جری المیزاب است. این نهی اشاره به این است که ازاله بکند و مشغول به ضد بشو. در واقع این صلات منهی عنه نیست و نهی بالعرض و المجاز است. آخوند می فرماید در این جا اشکال ندارد عبادت صحیح است.

یک عبارت در کلام آخوند است که آن محل حیص و بیص است. تا به اینجا کلام ایشان واضح بود. در کفایه سه نکته است که یک نکته آن را بیان کردم و آن این بود که آخوند می فرماید نهی از عبادت مقتضی فساد است ولو از غیر ملتفت که قصد قربت از او ممکن است چرا که صلاحیت للتقرب ندارد. این یک نکته که باید دقت شود. یک نکته دیگر هست که آقای ایروانی تفسیری نموده اند که ما عرض کرده ایم این تفسیر درست نیست.  عبارت این است: « نعم‏ لو لم‏ یکن‏ النهی‏ عنها إلا عرضا کما إذا نهی عنها فیما کانت ضد الواجب مثلا لا یکون مقتضیا للفساد بناء على عدم اقتضاء الأمر بالشی‏ء للنهی عن الضد إلا کذلک أی عرضا فیخصص به أو یقید» عبارتی که عرض کردیم حیص و بیص دارد این است « فیخصص به أو یقید» یعنی تخصیص بخورد امر به اون نهی یا مقید شود. کلام در این است که «فاء» تفریع بر چیست؟ مرحوم آقای ایروانی عبارت را این گونه معنا می کنند : بنابر اینکه نهی عرضی ست، نهی اقتضاء ندارد حقیقتا تا تخصیص بزند یا تقیید کند. یعنی این تفریع قید منفی است یعنی نهی حقیقتا در کار نیست تا اطلاق یا عموم امر تخصیص و تقیید بخورد لذا این عبادت مأمور به است چرا که نهی عرضی است و نهی عرضی تخصیص نمیزند. چون عبادت مأمور به است صحیح است که قصد امر شود.

سوال:

جواب: نهی، نهی عرضی است. نهی غیری با نهی عرضی فرق می کند. آقای خوئی فرمود نهی غیری مقتضی فساد نیست ما به ایشان اشکال کردیم. اینجا صحبت از نهی غیری نیست. نهی عرضی یعنی نهی حقیقتا به عبادت نمی خورد.

خوب طبق تفسیری که مرحوم آقای ایروانی از عبارت آخوند کرده، یعنی عبادت صلات مامور به است و تخصیص نخورده است.

عرض ما این است که این احتمال که ایشان فرموده است خلاف مسلک کفایه است زیرا کفایه در امر به شیء مقتضی نهی از ضد هست فرموده ولو امر به شیئ مقتضی نهی از ضد نیست ولی ضد مامور به نیز نیست. اگر منکر ترتب شویم، فرموده ضد مامور به نمی باشد. خوب تفسیر آقای ایروانی با این کلام آخوند نمی سازد. لذا ما عرض کردیم که احتمال دوم در کفایه وجود دارد. نهی عرضی باعث می شود فیخصص به یعنی امر تخصیص بخورد و مقید شود. امر ندارد. چون خود آخوند تصریح دارد که امر ندارد.

ان قلت: ما الفرق بین این نهی و نهی تشریعی؟ فرقش این است که نهی … آخوند قبول دارد که با نهی تشریعی نیز این عبادت باطل است و عبادت امر ندارد.

خوب پس در «فیخصص أو یقید» دو احتمال وجود دارد یکی احتمالی آقای ایروانی بیان کرد که عرض کردیم خلاف مسلک کفایه است و یک احتمالی که ماعرض کردیم. حق و انصاف این است که ظاهر عبارت آخوند موافق کلام آقای ایروانی است اما خلاف مسلک کفایه است

اینها را در دوره سابق بیان کردیم. نکته ای که این دوره بیان می کنیم این است که معنای فیخصص أو یقید این است که امر به طبیعی صلات خورده است. این فرد مزاحم امر ندارد و داخل متعلق نیست ولکن مکلف می تواند به داعی امر بیاورد. این فیخصص أو یقید یعنی به امر طبیعی خللی وارد نمی شود این فرد مصداق طبیعی هست ولکن امر ندارد. این را می توان به داعی امر به طبیعی آورد ولی اگر نهی حقیقتا به صلات بخورد امر به طبیعی مقید یا تخصیص می خورد.

یک کلمه هست و آن عبارت است از اینکه امر به نظر مرحوم آخوند به ذات و طبیعی صلات خورده است این فرد، فرد طبیعت هست لذا می تواند به داعی امر طبیعی بیاورد ولی اگر نهی، نهی حقیقی شد نمی توان به داعی امر به طبیعی این فرد را آورد.

این فیخصص او یقید بدین معنا نیست که این امر دارد بلکه مقصود این می باشد که امر به طبیعی تخصیص یا تقیید نمی خورد و این فرد مزاحم را می توان به داعی امر طبیعی آورد زیرا این فرد با سایر افراد غیر مزاحم در ملاک و مقتضی یکسان هست و فقط یک مانعی وجود دارد

پس عبارت کفایه این شد که فیخصص یعنی آن امر به طبیعی أو یقید یعنی آن امر به طبیعی ولو اینکه این فرد مأمور به نیست. این داخل طبیعت هست ولی داخل در مأمور به نیست لذا می توان به داعی امر طبیعت اتیان کرد.

حال شما به شروح و فرمایشات بزرگان نگاه کنید ببینید کلام یک این گونه توضیح داده اند. بعید نیست که مقصود آقای ایروانی همین کلامی باشد که ما عرض می کنیم.

سوال:

جواب: عبادت فعلی درست نکرده است. عرض کردم این مصداق طبیعی مأمور به است. عبادت فعلی یعنی خودش امر داشته باشد. این مصداق ذات مأمور به است نه مأمور بما هو مأمور به … بله به قصد امر طبیعی می توان آورد. آنی که آخوند فرمود عبادت فعلی نیست در نهی حقیقی بود نه در نهی عرض.

یک عبارت دیگر در کفایه هست که آن نیز سخت هست. آن عبارت ـ یا قریب عبارت آخوند ـ این است «اذ لا شبهه فی کون الحرمه التشریعیه ملازمه لعدم الامر بالعباده» شبه ای نیست که حرمت تشریعیه ملازم با عدم امر به عبادت است «و ان یعمه العموم و الاطلاق هذا الفرد و لو لم یکن النهی» این عبادتی که حرمت تشریعی دارد، حرمت تشریعی با امر جمع نمی شود . حرمت تشریعی ملازم با عدم امر است و ان یعمه العموم و الطلاق. عموم صل این فرد را شامل می شود؟ اطلاق صل این فرد را شامل می شود؟ خوب اگر شامل می شود چرا می فرمایید امر ندارد. این عبارت سومی که در این صفحه کفایه محل حیص و بیص است.

فتلخص مماذکرنا که مرحوم آخوند فرمود که عبادتی که نهی دارد قطعا فاسد است چون عبادت دو چیز می خواهد یکی صلاحیت للتقرب یکی قصد تقرب بعد اشکال فرمود که نهی ذاتی محال است باشد و قطعا نهی تشریعی است. از این اشکال چهار جواب دارد یکی اینکه مقصود عبادت شأنی است دوم  بعضی عبادات ذاتا عبادت است سوم متعلق حرمت ذاتی و تشریعی دو چیز است  چهارم ولو قبول کنیم حرمت ذاتی ندارد نفس حرمت تشریعی کافیست برای بطلان و بعد یک استدراک فرمود اگر نهی عرضی باشد این عبادت صحیح می باشد.

تا به الآن توضیح عبارت آخوند بیان شد . ان شاء الله فردا عبارت: ان یعمه العوم و الاطلاق توضیح می دهیم و اشکالاتی که از شیخنا الاستاذ ودیگر بیان شده است را بیان می کنیم.

و صل الله علی محمد و آل محمد

 

[۱] یونس‏ ، الجزء ۱۱، الصفحه: ۲۱۵، الآیه: ۵۹

[۲] الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏۲، ص: ۴۴۰. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ أَوْ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّ آدَمَ ع قَالَ یَا رَبِّ سَلَّطْتَ‏ عَلَیَ‏ الشَّیْطَانَ‏ وَ أَجْرَیْتَهُ مِنِّی مَجْرَى الدَّمِ فَاجْعَلْ لِی شَیْئاً فَقَالَ یَا آدَمُ جَعَلْتُ لَکَ أَنَّ مَنْ هَمَّ مِنْ ذُرِّیَّتِکَ بِسَیِّئَهٍ لَمْ تُکْتَبْ عَلَیْهِ فَإِنْ عَمِلَهَا کُتِبَتْ عَلَیْهِ سَیِّئَهٌ وَ مَنْ هَمَّ مِنْهُمْ بِحَسَنَهٍ فَإِنْ لَمْ یَعْمَلْهَا کُتِبَتْ لَهُ حَسَنَهٌ فَإِنْ هُوَ عَمِلَهَا کُتِبَتْ لَهُ عَشْراً قَالَ یَا رَبِّ زِدْنِی قَالَ جَعَلْتُ لَکَ أَنَّ مَنْ عَمِلَ مِنْهُمْ سَیِّئَهً ثُمَّ اسْتَغْفَرَ لَهُ غَفَرْتُ لَهُ قَالَ یَا رَبِّ زِدْنِی قَالَ جَعَلْتُ لَهُمُ التَّوْبَهَ أَوْ قَالَ بَسَطْتُ لَهُمُ التَّوْبَهَ حَتَّى تَبْلُغَ النَّفْسُ هَذِهِ قَالَ یَا رَبِّ حَسْبِی.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *