متن اصول ، جلسه ۵۲۱ ، چهارشنبه ۲۷ آذر ۹۸

بسم الله الرحمن الرحیم

چهارشبنه جلسه ۵۲۱

کلام در فرمایشات مرحوم آخوند بود ایشان فرموند قضیه شرطیه زمانی مفهوم دارد که حکمِ در جزاء سنخ حکم باشد اما اگر شخص حکم باشد دیگر مفهوم ندارد زیرا هر حکمی به موضوع خود وابسته است. حکم اکرام زید که در صورت مجئی او ثابت است معنا ندارد ـ شخص همین حکم ـ برای اکرام زید در صورتی که در خیابان دیده شود نیز باشد چراکه برای این موضوع جعل شده است و خود به خود بر موضوع دیگر نمی رود و اگر بخواهد شارع حکمی جعل کند، حکم دیگر می شود لا یقال از اول حکم را هم برای آمدن زید و هم برای رویت آن در خیابان جعل کرده است لانه یقال متعلق این حکم یا اکرام زید است یا احدهما است و یا مجموع آنها، نمی تواند غیر اینها باشد. پس اگر شخص حکم باشد، انتفاء آن عقلی است و دلالت بر مفهوم نمی کند. یک وجوبی را شارع برای اکرام زید در صورت مجئی جعل کرده است، و این جعل منافات ندارد که وجوبی دیگری را برای دیدن زید در خیابان جعل کرده باشد.  وجوب اکرام در حال مجیئ، با انتفاء مجیئ می رود اما دلالت نمی کند وجوب دیگری هست یا نیست؟ به همین جهت مرحوم شهید ره به نذر و وقف و وصیت برای اثبات مفهوم استدلال نموده اند. همه قبول دارد که وقتی مالی برای زید وقف شد دیگر نمی توان برای عمرو وقف شود. آخوند فرمود این استدلال اشتباه است زیرا اینکه وصیت و نذر نمی تواند در جایی دیگر باشد به خاطر این می باشد که مال واحد قابلیت تملیک به دو نفر را ندارد. این مال یا به زید تملیک می شود و یا به عمرو تملیک می شود. امکان ندارد که بعد از مرگ موصی هم به عمرو و هم به زید تملیک شود. این محال است.

بیان شد که باید دید مقصود از سنخ و شخص چه می باشد.

یکی از احتمالاتی که برای سنخ می توان بیان کرد این است که مقصود از آن، وجود سعی اکرام زید باشد. یعنی وجوب اکرام زید افرادی دارد، وجوب اکرام در حال مجیئ، وجوب اکرام در حال رویت آن در شارع، وجوب اکرام در حالی که نامه اش آمده است و امثال ذلک. اگر کسی بگوید تمام وجوب هایی که در حالات مختلف برای اکرام زید متصور است، تمام این وجوبات را شارع بر  این شرط معلق کرده است. لذا اگر این شرط برود و شرط دیگر بیاید محال می باشد زیرا تمام وجوبات را بر این شرط معلق کرده است. اگر بفرمایید یک وجوب دیگر جعل می کند می گوییم پس معلوم می شود که تمام وجوب ها بر این شرط معلق نیستند. اگر تمام وجوبات متصور را معلق کند، مفهوم آن ۱۰۰در ۱۰۰ است زیرا اگر مفهوم نداشته باشد بدین معنا خواهد بود که یکی از وجوب ها بر این شرط معلق نیست.

احتمال دوم: صرف الوجود وجوب حکم مقصود باشد که بر اول وجود منطبق می شود. اول وجود سنخ حکم و اکرام زید بر مجیئ معلق باشد. حاج شیخ اصفهانی ره فرمود این احتمال نفی وجوب دومی یا سومی را نمی کند زیرا با آمد زید یک وجوب می آید حال اگر آنرا بعدا در خیابان ببینید، قضیه شرطیه ان جاءک زید فاکرمه وجوب آن را نفی نمی کند زیرا هر وجوبی ناقض عدم بدیل خویش می باشد و ناقض عدم مطلق نیست. عدم مطلق به صرف الوجود نقض نمیشود. وجود دوم، سوم، چهارم، نقیض عدم خودشان می باشند.

احتمال سوم: مقصود از سنخ، طبیعی وجوب اکرام باشد. طبیعی وجوب اکرام یعنی به نحو لا بشرط قسمی و اینکه هیچ قید و شرطی همراه او نباشد. اگر قرار باشد شرط علت منحصره این طبیعی وجوب اکرام باشد، چنانچه شرط دیگری بیاید که موجب شود وجوب اکرام نیز بیاید معلوم می شود که آن علت منحصره نبوده است. لازمه علت منحصره بودند این است که هیچ شرط دیگری علت واقع نشود. مرحوم حاج شیخ می فرمایند این احتمال سوم مراد از سنخ می باشد.

نمی دانم چطور آقای روحانی ره نهایه الداریه را ملاحظه نموده که بر حاج شیخ ره اشکال کرده و فرموده است حاج شیخ ره بر سنخ  اشکال نموده است چرا که سنخ یا جمیع وجودات است یا صرف الوجود، در حالی که در نهایه الداریه بعد از بیان این دو قسم می فرماید طبیعی وجوب و طبیعی وجوب را قبول کرده است.

بیان شد صرف الوجود مفهوم را فی الجمله می رساند زیرا صرف الوجود این مقدار را دلالت دارد که چنانچه وجود و شرط دیگری قبل از این شرط بیاید، محال است که جزاء موجود شود زیرا اگر این شرط علت منحصره اول الوجود باشد، چنانچه با شرط دیگر نیز اول الوجود حاصل شود معلوم می شود که آن شرط علت منحصره نبوده است. علت منحصره بودن با صرف الوجود این مقدار را نشان می دهد که شرط دیگری قبل از تحقق این شرط جزاء را نمی آورد

سوال

جواب: فرض این است که اول الوجود بدون این شرط محال است ایجاد شود، نه اینکه اگر بیاید تاثیر نمی گذارد. بحث تاثیر نیست. علت منحصره صرف الوجود این شرط است یعنی هیچ علت دیگری علت اول الوجود نیست اگر قرار باشد شرط دیگر بیاید ولو با این شرط جمع نشود معلوم می شود که علت منحصره نمی باشد.

علت منحصره قطعا جزاء را نفی می کند اما اگر صرف الوجود محقق شد، به دلیل اینکه وجود ثانی و ثالث و… ، مصداق صرف الوجود نیستند لذا این، آنها را نفی نمی کند.

ان قلت: « ان جاءک زید فاکرمه»، اگر زید بیاید و عبد آنرا اکرام کرد، اگر دو مرتبه زید بیاید دیگر وجوب اکرام ندارد چرا که دومی یا سومی  مصداق صرف الوجود نیست. مولا فقط صرف الوجود اکرام زید را جعل کرده است.

قلت: بله این چنین است اگر مولا با «ان جاءک زید فاکرمه» بخواهد اول الوجود اکرام را برای زید جعل کند، بخاطر اینکه وجود دوم، سوم، … صرف الوجود نمی باشند، وجوب اکرام ندارند. اما اگر کسی بگوید محمول در «ان جاءک زید فاکرمه» سنخ الوجود اکرام است لکن هر دفعه که شرط تکرار شود، جزاء نیز تکرار می شود، برای مفهوم کافیست زیرا مراد از صرف الوجود، صرف الوجود بعد از هر عدمی است، بنابر این اگر اکرام شود وجوب ساقط می شود و اگر دوباره بیاید باز آن می شود مصداق صرف الوجود اما اگر کسی بگوید مقصود از صرف الوجود، اول الوجود بعد از عدم مطلق است، نفی مفهوم نمی کند و این سخن درست است. هم نفی مفهوم نمی کند و هم در صورتی که شرط انحلالی باشد و تکرار شود، اثبات وجود دوم و سوم نمی کند.

سوال:

جواب: فرض این است که مولا فقط صرف الوجود را خواسته است و نگفته است که من صرف الوجود را همراه هر وجوب مجیئ می خواهم، آنکه دیگر صرف الوجود نمی شود.اگر صرف الوجود بر وجود دوم و سوم منطبق نشود، …… مقصود از صرف الوجود چیست؟ اگر به معنای وجود بعد از عدم مطلق باشد، آن با اول وجود محقق می شود و وجود دوم مصداق صرف الوجود نمی باشد.

اما احتمالات شخص، بیان شد که یک وقت مراد از شخص، شخص وجوب اکرام در حال مجیئ است. وجوب اکرام در حال مجیئ را مولا معلق کرده باشد، چنانچه مجیئ نباشد آن وجوب نیز نخواهد بود. پس مراد از شخص یعنی وجوبی که برای اکرام جعل شده است منتهی وجوب در حال مجیئ و وجوب مطلق اکرام جعل نشده است. اگر کسی بگوید چرا شخص حکم، محمول نیست و آن چه محمول است طبیعی وجوب می باشد؟ دیروز بیان شدکه علت آن این است که شخص وجوب را بخواهد بر شرط معلق کند، لغو خواهد بود زیرا شخص وجوب بدون شرط، می رود و وصف هم باشد می رود. قید وقتی برود حکم نیز می رود. این مطلب صحیح نیست زیرا مولا می گوید می خواهم شخص وجوب اکرام در حال مجیئ را جعل کنم، مولا آنرا یا باید به نحو وصف جعل کند، یا شرط و یا به نحو حال جعل بیان نماید لذا تحصیل حاصل و لغو نخواهد بود. پس یا باید بگوید اکرم زیدا الجائی، یا بگوید اکرم زیدا عند المجیئ و یا بگوید ان جاءک زید فاکرمه. تا قیدی وجود نداشته باشد که شخص انشاء نمی شود. یک جواب فقط برای آن وجود دارد و آن عبارت است از اینکه ـ در برخی از کلمات به آن اشاره شده است (شاید آقای صدر، آقای ایروانی ره، آقای قوچانی ره) ـ خود شرط این مقدار دلالت میکند که شخص حکم معلق نیست و معلق، طبیعی حکم می باشد. از خود ادات شرط بدست می آید که طبیعی معلق شده است والا از مقدمات حکمه نمی توان بدست آورد که طبیعی معلق شده است، ممکن است طبیعی معلق نشده باشد. آقای صدر این کلمه را دارند منتهی ایشان بنابر مبنای خود سخن می گویند: بما اینکه ان شرطیه برای نسبت توقفیه و الصاقیه وضع شده است، خود ان دلالت می کند که طبیعی معلق می باشد. دلالت ان بر اینکه طبیعی معلق است یا بالدلاله الوضعیه می باشد و یا اینکه این دلالت، لازمه وضع آن برای نسبت توقفیه و الصاقیه است.

پس اینکه قضیه شرطیه مفهوم دارد یا ندارد، به این نکته منوط می باشد که آیا شرط علت منحصره جزاء هست یا نیست و یا به قول آقای صدر توقف و الصاق هست یا نیست؟ و اینکه خود شرط دلالت می کند که جزاء شخص نیست. مفاد اکرم زیدا، طبیعی وجوب اکرام زید می باشد اما وقتی به نحو قضیه شرطیه بیاید، به چه دلیل باز باید معنای آن طبیعی باشد و شخص مراد نباشد بلکه ممکن است با این قضیه شخص را معلق کند.

بیان کردیم که دلیلی وجود ندارد تا بتوان اثبات کرد که جزاء، شخص نیست و طبیعی می باشد مگر همین دلیل که مفاد ادات شرط این است که طبیعی را مولا معلق می کند و اگر بخواهد شخص را با قضیه شرطیه معلق نماید، مستهجن، یا خلاف ظاهر و یا خلاف وضع می باشد. چنانچه این را قبول ننماییم دیگر راهی برای اثبات طبیعی وجود ندارد. لذا این سخن مهم است که ان شرطیه اثبات می کند که جزاء شخص نمی باشد زیرا اگر شخص معلق شود، مستهجن و یا خلاف ظاهر است چرا که شخص معلق است و آنرا معلق نمی آورند.

ما بیان کردیم این مطلب دلیل ندارد و امکان دارد شخص را معلق نماید و شخص دیگری را بر شرط دیگر معلق نماید.

بعد آخوند ره ان قلتی را بیان می فرمایند که با آن، به کلام شیخ اعظم ره نظر دارند.

ان قلت: کدام وجوب را مولا بر شرط معلق کرده است؟ وجوبی که با این انشاء حاصل می شود را معلق نموده است بنابر این معنا ندارد که بگوییم سنخ مراد می باشد. با این انشاء وجوب اکرام عند المجیئ حاصل می شود. آن امری را که این انشاء حاصل می شود را بر مجیئ معلق کرده است. قطعا آن امری که حاصل می شود جزئی و شخص خواهد بود و کلی نمی باشد.

قلت : معنای هیئت افعل، عام و طبیعی وجوب می باشد بله با انشاء خاص می شود اما خصوصیاتی که مقوم انشاء هست و در انشاء دخیل است، در مستعمل فیه نمی باشد. صیغه افعل را در وجوب حاصل به این انشاء استعمال نکرده است و الا باید در قضیه اخباریه نیز این را بگویید که اگر بگوید باران نمی آید باید گفت او اخبار کرده است از نیامد باران زمانی که من در زیر سقف بودم و عبای قهوه ای بر دوش داشتم، تمام خصوصیاتی که در حال اخبار وجود دارد، دخیل در مستعمل فیه و مخبر به است. اگر بفرماید این گونه نیست کما اینکه شیخ اعظم ره در اخبار مفهوم را قبول کرده اند، می گوییم چه فرقی بین اخبار و انشاء هست. سر آن این است که مفاد اکرم، طبیعی وجود هست ولو اینکه با انشاء، اکرام خاص می شود زیرا این فرد غیر از افراد دیگر می باشد و با انشاء قطعا جزئی و خاص می شود.

بیان کردیم این جواب آخوند و اشکال را اگر بخواهیم تحلیل نماییم این گونه می شود که آیا وجوب حاصل از انشاء را می خواهد معلق کند؟ او سنخ است؟ آنکه معلق هست و معنا ندارد که به خواهد معلق نماید. آنچه را که مولا می خواهد معلق کند ذات این وجوب هست و وجوب به قید وجود و انشاء شده، نمی باشد. آخوند ره می فرماید ذات آن وجوب قید ندارد و وجوب اکرام در حال مجیئ نیست چرا که صیغه افعل برای جزئی وضع نشده است و معنای آن عام می باشد مانند مفاهیم اسمیه.

سوال:

جواب: موضوع خاص نیست بلکه موضوع وجوب اکرام زید است….. کلی را می خواهد ایجاد کند منتهی بعد از ایجاد خاص می شود. همه جا این گونه است وقتی خداوند سبحان بخواهند انسان را خلق نمایند، نمی خواهند انسان به خلق را بعدا خلق نماید، این محال می باشد، آن خلق شده است بلکه می خواهند ذات انسان را خلق نمایند.

شیخ اعظم ره یک عبارتی دارند که آخوند ره این عبارت را اشتباه متوجه شده اند. برخی گمان کرده اند که شیخ در مفهوم قضیه شرطیه بین اینکه انشاء به مفاد اسمی باشد و یا اینکه مفاد حرفی و صیغه افعل باشد تفصیل قائل شده اند. ان جاءک زید فاکرمه، معنای معلق آن، سنخ نمی باشد بلکه شخص خواهد بود اما ان جاءک زید وجب اکرامه، دارای مفهوم می باشد زیرا معنای وجوب، سنخ و طبیعی حکم است.

این سخن غلط می باشد چراکه شیخ ره نمی خواهد در مفهوم بین مفاد انشائی که به اسم هست مثل وجب اکرامه و مفاد انشائی که به حرف و هیئت است مانند اکرم، تفصیل دهد بلکه ایشان می خواهند بین جمله اخباریه و انشائیه تفصیل دهند. اگر شارع بفرماید ان جاءک زید وجب اکرامه و وجوب را نمی خواهد با این خطاب جعل نماید بلکه اخبار از وجوبی است که قبلا جعل شده ، در این صورت دارای مفهوم می باشد و نشان می دهد که اگر زید نیاید هیچ وجوب اکرامی برای زید جعل نشده است اما اگر بگوید ان جاءک زید فاکرمه و با این خطاب می خواهد جعل کند، معنا ندارد که وجوب های دیگر را نفی کند چرا که معنای صیغه افعل جزئیست و با وجوبات دیگر کاری ندارد. معنای صیغه افعل عام نیست.

این تقریب از کلام شخص درست می باشد. آخوند به این تقریب اشکال کرده است که همان طور که خصوصیات حال اخبار داخل در معنای مخبر به نمی باشد، خصوصیات حال انشاء نیز داخل منشأ نمی باشد. جلمه خبریه با جمله انشائیه در مستعمل فیه یکسان می باشند و هر دو عام هستند منتهی اکرم وضع شده است برای اینکه لوحظ آلیاً اما معنای اسمی وضع شده است برای اینکه لوحظ استقلالاً. آخوند ره وقتی عبارت شیخ ره را نقل می کند، دچار اشتباه شده اند. برخی از عبارات آخوند ره نشان میدهد که کلام شیخ ره را درست فهمیده است و اینکه شیخ ره بین جمله اخباریه و انشائیه فرق گذاشته است و جواب آنرا آخوند ره دادند به این که همان طور که خصوصیات حال اخبار داخل مستعمل فیه نیست خصوصیات حال انشاء هم داخل در مستعمل نیست. اما در برخی از جاها کلام آخوند ره موهم این است که کلام شیخ ره را اشتباه متوجه شده اند مانند اینکه می فرمایند: در بحث حروف بیان شد که معنای حرف نیز عام می باشد و فرق بین حرف و اسم در لحاظ حین استعمال است و لحاظ حال استعمال دخیل در مستعمل فیه نیست. ظاهر این جواب ها این است که ایشان از کلام شیخ ره فهمیده اند که شیخ ره می خواهد بین جایی که انشاء با صیغه افعل می شود و جایی که انشاء به ماده وجوب می شود فرق بگذارند. اگر مولا بفرماید ان جاءک زید وجب اکرامه دارای مفهوم می باشد و اگر بفرماید ان جاءک زید فاکرمه، مفهوم ندارد. این فهم غلط است چرا که شیخ ره نمی خواهد بین انشاء به صیغه افعل و با ماده وجوب فرق بگذارد. ایشان می فرماید در جملات انشائیه مطلقا مفهوم ندارد چه با ماده انشاء شود و چه با هیئت انشاء شود و در جملات اخباریه مطلقا مفهوم دارد.

مرحوم آقای ایروانی، به آخوند ره اشکال می کنند و می فرمایند ایشان اشکال شیخ ره را متوجه نشده اند زیرا اشکال شیخ ره این می باشد که جمله اخباریه مفهوم دارد چرا که مخبر به می تواند معلق باشد مثل اینکه گفته میشود اگر فردا باران ببارد درس تعطیل خواهد بود. اما جمله انشائیه مفهوم ندارد چرا که انشاء، ایجاد است و ایجاد همیشه منجز می باشد. وجود مساوق با تنجز است معنا ندارد که گفته شود بچه من دنیا آمده است منتهی اگر سالم باشد به دنیا آمده است به نحوی که وجود آن اگری باشد. وجود اگری معنا ندارد. به دلیل اینکه انشاء، ایجاد است و ایجاد نیز مساوق با تنجز و تشخص است لذا تعلق بر دار نمی باشد بنابر این معنا ندارد گفته شود طبیعی معلق است، لذا چنانچه بگوید اگر زید آمد اکرامش کن بعد مراد وجوب اکرام بر فرض مجیئ باشد معنا ندارد زیرا انشاء و ایجاد معلق نداریم و همیشه منجز است لا یقال که وجوب از امور اعتباری است و امور اعتباری، تعلیق می شوند لانه یقال بله اما حقیقت وجوب، اراده مولا می باشد. مولا یا اراده دارد یا ندارد. اراده معلق وجود ندارد. اراده یا هست یا نیست لذا معنا ندارد کسی بگوید من اراده دارم اگر فردا تعطیل شود به مشهد بروم. وجود با تعلیق نمی سازد بنابر این انشاء معلق محال است. پس شیخ ره می خواهد بفرماید قید تمام وجوب های معلق، به ماده بر می گردد بدین معنا که اراده دارم سفر مع تعطیلی فردا را. تعطیلی قید سفر هست و قید اراده نمی باشد لذا وجوب معلق وجود ندارد تا اینکه بخواهد با رفتن شرط، وجوب نیز برود. لذا آخوند ره کلام شیخ ره را اشتباه فهمیده اند، اینکه خصوصیات انشاء داخل منشأ باشد یا نباشد ربطی به گفته و اشکال شیخ ره ندارد. انشاء یعنی ایجاد.

آقای خوئی ره این کلمه را ….. مسئله ای که در باب جماعت وجود دارد که اگر کسی به گمان اینکه امام جماعت همان امام جماعت سابق است و اقتداء نماید بعد معلوم شود که کس دیگریست. صاحب عروه ره فرموده اند تاره از باب داعی می باشد یعنی امام جماعت هر کس باشد اقتداء می کند غایه الامر ماموم خیال می کند همان امام سابق است، در این صورت نماز صحیح می باشد اما تاره از باب تقیید است بدین معنا که اگر امام جماعت سابق باشد من اقتداء می کنم. آقای خوئی ره فرموده، اقتداء امر خارجی است لذا یا اقتداء کرده یا نکرده است. اگر اقتداء کرده باشد امام جماعت هر کس باشد نماز صحیح است و اگر اقتداء نکرده باشد امام راتب هم باشد، باطل است زیرا اقتداء وجود خارجی می باشد و تعلیق در وجود محال است.

ببینیم این سخنان آقای ایروانی ره درست هست و آخوند ره اشکال را خوب تقریب نکرده است، ان شاء شنبه

وصل الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم جمعین.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *