متن اصول ، جلسه ۵۲۸ ، یکشنبه ۸ دی ۹۸

بسم الله الرحمن الرحیم

یکشنبه جلسه ۵۲۸

کلام در این بود که اذا تعدد شرط و اتحد الجزاء، آیا اسباب تداخل می کنند؟ اگر اسباب تداخل نمی کنند، مسببات تداخل می کنند؟ اگر قضیه شرطیه ای آید مثل ان ظاهرت فکفر و قضیه شرطیه دیگری آید مثل ان افطرت فی نهار شهر رمضان فکفر، در امثال این موارد مقتضای صناعت چه می باشد؟ آیا این دو شرط در صورتی که با یکدیگر موجود شدند، یک کفاره را واجب می کنند و یا آنکه دو کفاره را واجب می کنند، اگر دو کفاره را واجب می کنند آیا در مقام امتثال با یک کفاره دادند هر دو ساقط می شوند و تداخل مسببات می باشد؟ قبل از آنکه موارد بحث شویم باید اموری را متذکر شویم.

الامر الاول:

آخوند ره در امر ثانی این بحث را بحث نمودند، پس باید دید فرق بین امر ثانی و ثالث چه می باشد؟ آیا با هم ارتباط دارند یا خیر؟ استاد: اینها با یکدیگر ارتباط ندارند. در امر ثانی، آخوند ره تعارض منطوق یکی از قضیه ها را با منطوق دیگری حل نمود. مفهوم اذا خفی الاذان فقصر این بود که اذا لم یخف الاذان فلا یجب القصر اما در این امر، دو منطوق با یکدیگر تعارض می کنند و کاری با مفهوم ندارد لذا این دو، دو امر جداگانه هستند و نزاع یکی در طول نزاع دیگر نمی باشد و بدین نحو نیست که کسی بخواهد امر ثالث را بحث نماید، باید امر ثانی را اول بحث کند و امر ثالث متفرع بر امر ثانی باشد. امر ثانی حل تعارض یکی از منطوق ها با مفهوم دیگریست اما امر ثالث در مورد تعارض منطوقین می باشد. فقط یک جمله مرحوم آخوند می فرمایند که اگر ما در امر ثانی ملتزم شویم که باید از اطلاق واوی رفع ید کنیم به نحوی که هر یک از شروط، جزء العله باشد و در واقع مثال بدین شکل است که اذا خفی الاذان و خفیت الجدران فقصر، دیگر نزاعی باقی نمی ماند تا امر ثالث در مورد آن بحث نماید اما اگر کسی بفرماید شروط به واو جمع نمی شوند در این صورت جای امر ثالث می باشد. این بدین معنا نیست که باید اول ببنیم شرط ها آیا با واو جمع می شوند و یا با أو جمع می شود و در این صورت دیگر امر ثالث را مطرح ننماییم، بلکه امر ثالث، نسبت به تعارض ظهور قضیه شرطیه و ظهور جزاء می باشد، ظهور ان ظاهرت فکفر این می باشد که عند تحقق الشرط و حدوث الشرط، وجوب کفاره حادث می شود. ظهور ان افطرت فی نهار شهر رمضان فکفر این می باشد که عند تحقق افطار شهر رمضان، وجوب کفاره محقق می شود. ظهور دو قضیه شرطیه در حدوث دو وجوب است و از طرفی ظهور اطلاق جزاء و اینکه امر به طبیعی کفاره خورده است، اقتضاء می کند که یک کفاره کافیست زیرا امر به طبیعی خورده است و طبیعی با یک وجود محقق می شود. پس در واقع تعارض بین ظهور قضیه شرطیه و ظهور جزاء می باشد و اینکه نمی توان به هر دو ظهور اخذ کرد. اگر به ظهور قضیه شرطیه در حدوث عند الحدوث اخذ نماییم و اگر به ظهور اطلاق جزاء اخذ ننماییم، اجتماع مثلین لازم می آید و اینکه طبیعی کفاره دو وجوب داشته باشد در حالی که اجتماع مثلین محال می باشد. بنابر این اگر کسی بگوید شرط جزء العله هست و تمام العله نمی باشد، این نزاع بر طرف می شود و هیچ تنافی بین ظهور قضیه شرطیه و ظهور جزاء نمی باشد

سوال:

جواب: مبتنی بر آن نیست، حتی اگر کسی قائل به عدم مفهوم شود باز این بحث پیش می آید.

آخوند ره می فرماید، اقوال در این بحث مختلف می باشد. مشهور قائل به عدم تداخل شده اند و می فرمایند دو وجوب هست و دو فرد از طبیعت را می طلب. آقا جمال خوانساری ره قائل به تداخل شده اند و یک وجوب بیشتر وجود ندارد. برخی مانند ابن ادریس ره تفصیل داده اند بین جایی که جنس شرط یکی باشد و بین جایی که جنس شرط متعدد باشد. در صورت اولی، تداخل می باشد مثل اینکه دو مرتبه ظهار کند اما در صورت دوم مانند ان ظاهرت فکفر و ان افطرت فکفر، تداخل نمی باشد. علامه ره می فرماید اگر قائل شدیم که اسباب و شروط، مؤثرات می باشند، تداخل رخ نمی دهد و اگر قائل شدیم معرفات می باشند، تداخل صورت می گیرد.

آخوند ره، قول مشهور را قبول می نمایند. بعد ایشان می فرمایند در واقع سه ظهور هست که با یکدیگر تعارض می کنند. ۱ـ ظهور قضیه شرطیه در حدوث جزاء عند حدوث الشرط ۲ـ ظهور قضیه شرطیه در این می باشد که شرط تمام الموضوع و تمام العله برای حدوث جزاء می باشد ۳ـ ظهور متعلق جزاء و اینکه طبیعی، متعلق امر واقع شده است در این می باشد که صرف الوجود آن کافیست و یک کفاره را بیشتر شارع طلب نمی کند.

از این جا معلوم شد که این نزاع ربطی به مساله قبل ندارد. در آن جا هم سه تعارض وجود داشت منتهی در مساله قبل، یکی از طرفهای تعارض أو بود اما در ما نحن فیه یکی از اطراف تعارض حدوث عند الحدوث می باشد.

الامر الثانی:

شرط قابل تکرار باشد، چنانچه شرط قابل تکرار نباشد دیگر این بحث مطرح نمی شود زیرا شرط باید قابل تکرار باشد تا دو جزاء حادث شود لذا اگر در یک روزه ماه رمضان، کسی سی دفعه غذا بخورد می فرمایند یک کفاره بیشتر واجب نشده است چرا که افطار در ان افطرت فی شهر رمضان، به اولین لقمه اطلاق می شود. اولین غذایی که انسان بعد از نخوردن می خورد، آن افطار می باشد کما اینکه به همین جهت عید فطر را عید فطر می گویند زیرا آن اولین روزی است که انسان بعد از روزهایی که غذا نخورده، غذا می خورد. پس کسی که در روز ماه مبارک، اولین لقمه یا جرعه آب را خورد، آن مصداق افطار می باشد اما بعد از آن دیگر مصداق افطار نخواهد بود لذا به دلیل اینکه شرط محقق نمی شود، جزاء نیز محقق نمی شود. یا مانند اذا بلت فتوضأ، اذا نمت فتوضا و ان خرج الریح من طرفی اسفلیک فتوضا، این موارد به عنوان ناقض وضو، شرط شده اند و در واقع شرط ان نقضت وضوئک می باشد، به دلیل اینکه نقض قابل تکرار نمی باشد از محل بحث خارج می باشد. پس شرط باید قابل تکرار باشد.

الامر الثالث

باید جزاء عقلا قابل تکرار باشد، اگر جزاء قابل تکرار نباشد مثل اینکه شارع بفرماید: «ان ارتدّ شخص فاقتله» و «ان زنا محسنا فاقتله» و «اذا قتل نفسا مؤمنا متعمدا فاقتله» به دلیل اینکه قتل او یک بار بیشتر امکان ندارد لذا امثال این مورد از محل بحث خارج می باشند. پس باید هم شرط قابل تکرار باشد و هم جزاء قابل تکرار باشد تا محل نزاع در آن تصور داشته باشد.

کلام آخوند ره

مرحوم آخوند می فرماید حل تعارض به سه وجه امکان دارد. ایشان راه سوم را بیان نمی کنند چرا که بیان کردیم در واقع ظهورات ثلاث با یکدیگر تعارض دارند منتهی دو ظهور در یک طرف تعارض قرار دارند و یک ظهور در طرف دیگر واقع شده است. آن دو ظهوری که در یک طرف قرار دارند عبارت اند از: ۱ـ ظهور قضیه شرطیه در این است که شرط تمام العله می باشند. ۲ـ ظهور قضیه شرطیه در حدوث الجزاء عند حدوث الشرط می باشد. اما طرف دیگر تعارض عبارت است از اینکه ظهور جزاء در این می باشد که صرف الوجود طبیعی کافیست زیرا طبیعت واحده با یک وجود محقق می شود و وجود ثانی و ثالث را نمی خواهد. آخوند ره بین اطلاق جزاء با ظهور قضیه شرطیه در حدوث جزاء عند حدوث شرط، تعارض انداخته است. ایشان متوجه هستند که مقدمه دیگر در تعارض دخیل می باشند اما این مقدمه را از اول جدا نمود و فرمود اگر ملتزم شویم که شرط جزء الموضوع هست، دیگر نزاعی رخ نمی دهد. ای کاش ایشان این گونه وارد بحث نمی شدند بلکه می فرمودند سه دلیل وجود دارد و تعارض بین این سه واقع شده است، و در یک طرف دو دلیل وجود دارد و طرف دیگر یک دلیل وجود دارد. اگر این گونه بیان می فرمود دیگر امر مشتبه نمی شود که نزاع در این امر متفرع بر امر ثانی می باشد، بلکه خود این مقدمه هم در امر ثانی و امر ثالث محل نزاع می باشد لذا امر ثانی و ثالث ربطی به یکدیگر ندارند. پس ایشان مسلم گرفته اند که شرط علت تامه جزاء می باشد.

آخوند ره می فرماید سه راه برای رفع تعارض وجود دارد

راه اول: در ظهور قضیه شرطیه تصرف شود به نحوی که از ظهور آن در حدوث عند حدوث رفع ید شود و بگوییم که قضیه شرطیه بر ثبوت عند ثبوت دلالت میکند لذا ثبوت جزاء منافات ندارد که قبلا حادث شده باشد. پس با این رفع ید، تعارض بر طرف می شود زیرا ان ظاهرت فکفر بر ثبوت وجوب کفاره دلالت می کند، ان افطرت فی نهار شهر رمضان بر ثبوت وجوب کفاره دلالت میکند بنابر این منافات ندارد که یک وجوب کفاره ثابت باشد و متعلق آن طبیعت باشد.

راه دوم: اگر چه که جزاء صورهً واحد است اما حقیقهً طبایع می باشد. حقیقت کفاره ای که با ظهار واجب می شود با کفاره ای که با افطار واجب می شود فرق میکند و آنها دو طبیعت می باشند. پس جزاء حقایق متعدد می باشند لکن با یک امتثال هر دوتای آنها امتثال پیدا می کند. زمانی که یک امتثال، مصداق تمام آنها باشد، تمام وجوبات ساقط می شود مثلا اگر شارع بفرماید اکرم العالم بعد بفرماید اضف الهاشمی، مکلف می تواند در مقام امتثال به یک عالم سلام کند و یک هاشمی را ضیافت نماید و می تواند یک عالم هاشمی را ضیافت کند با این ضیافت هم اکرام و هم ضیافت امتثال شده اند چرا که ضیافت، مصداق اکرام می باشد. دو وجوب وجود دارد و دو متعلق دارند اما در مقام امتثال با یک تحقق و مصداق هر دوتای آنها امتثال می شوند. در ما نحن فیه نیز می توان ملتزم شد که دو حقیقت وجود دارد اگر چه که صورت ظاهری آنها یکسان می باشد مثل نماز ظهر و عصر، لکن در مقام امثتال با یک امتثال هر دو، امتثال می شوند.

ان قلت: چگونه یک وجود واحد دو وجوب داشته باشد. این مصداق چطور دو وجوب دارد؟

قلت: وجود به فرد و خارج تعلق نمی گیرد، وجوب به طبیعت تعلق می گیرد. بله زمانی که وجوب به طبیعت تعلق بگیرد می توان انتزاع کرد و گفت که این فرد وجوب بالعرض دارد.  وجوب ها به طبیعت تعلق گرفته است. این فرد حقیقهً وجوب ندارد منتهی به دلیل اینکه فرد مصداق طبیعت می باشد می توان بالعرض گفت که واجب می باشد.

سوال:

جواب: به عنوانات تعلق می گیرد اما به وجود طبیعت نه وجود فرد…… مقصود از فعل مکلف، این فرد خارجی بما انه فردٌ نمی باشد بلکه به عنوان وجود طبیعی تعلق گرفته است. امر به فرد سرایت نمی کند. امر به طبیعت تعلق می گیرد، درست است که طبیعی بما هو طبیعی مامور به نیست……… در اجتماع امر و نهی تعلق می گیرد لکن به وجود طبیعی…….فعل مکلف نه این فرد بما هو فرد.

اگر کسی قائل به اجتماع امر و نهی شود دیگر هیچ اشکال پیش نمی آید. این وجود خارجی هم وجوب این کفاره را دارد و هم وجوب آن کفاره را دارد. زمانی که امر ونهی می توانند در یک فرد جمع شوند، دو وجوب نیز می توانند در یک وجود جمع شوند زیرا بیان کردیم که اجتماع امر و نهی به عنوان مثال می باشد بلکه مقصود اجتماع دو حکم است. بنابر این اگر بگوییم که طبایع متعدده می باشند ولو آنکه صورت آنها یکسان می باشد اما با یک امتثال، امتثال می شوند، باز تعارض برداشته میشود.

راه سوم: مقتضای قضیه شرطیه، حدوث عند حدوث می باشد منتهی با شرط اول وجوب می آید و با شرط دوم تاکد حاصل می شود. در این صورت نیز نزاع بر طرف می شود چرا که یک وجوب می باشد و آن به طبیعی تعلق گرفته است و با یک امتثال، امتثال می شود و دو وجوب نمی باشد تا اجتماع مثلین پیش آید.

ان قلت: با شرط دوم حدوث عند الحدوث محقق نشد. قلت: حدوث عند حدوث شد زیرا تاکد با شرط دوم حاصل می شود.

اشکال حاج شیخ اصفهانی ره به راه حل سوم: تاکد به چه معناست؟ تاره مراد از حکم و وجوب، آن حکم حقیقی و اراده می باشد و اخری مراد از آن، حکم انشائی و اعتباری می باشد. اما در وجوب حقیقی و اراده، اراده مؤکد بدین معنا نیست که یک اراده ای حاصل شود و یک اراده دیگر حادث می شود منتهی این اراده دوم، اراده اول را تاکید می کند بلکه تاکید برای معقولاتی می باشد که قابل شدت و ضعف هستند. تاکد در آن وجودی که قابل شدت و ضعف هست معنا دارد منتهی تاکید یعنی آن وجود قبلی، از یک حد و مرتبه ای به مرتبه دیگر می رسد. این گونه نیست که وجود ثانی در وجود اول ادغام شود تا وجود مؤکد حاصل شود. تاکید یعنی تبدیل همان وجوب و اراده سابق از مرتبه ضعیفه به مرتبه شدیده. یک وجوب وجود دارد و این گونه نیست که یک اراده با اراده سابق ادغام شوند و بعد این دو اراده، به اراده شدیده و اکیده تبدیل شوند. پس تاکید در حقایقی که قابل شدت و ضعف هستند، بدین معناست که همان حقیقت تاکید می شود و حال آنکه آخوند ره می فرماید در ظهار یک اراده به کفاره تعلق گرفته است و در افطار نیز یک اراده وجود دارد منتهی اراده دوم در اراده اول مندک می شود و اراده مؤکده موجود می شود، این امر محال می باشد، دو وجود محال است که با یکدیگر مندک شوند، تاکید یعنی یک وجود.

سوال:

جواب: شدت و ضعف، همان وجود شدت و ضعف پیدا می کند نه آنکه یک وجود دیگری به آن منضم می شود و نتیجه آن، شدت می باشد.

اما اگر مقصود آخوند ره از وجود، امر اعتباری باشد، شدت و ضعف در امور اعتباری راه ندارد. این امور برای معقولات حقیقی می باشد و مربوط به امور اعتباری نمی باشد. هذا تمام الکلام در اشکال حاج شیخ ره

استاد: وجود شدید و ضعیف به چه معناست؟ مثلا در اراده بگوییم این اراده شدیدتر است و آن اراده ضعیف تر می باشد. اراده شدیده به چه معناست؟ اراده مؤکده به چه معناست؟ اراده جزء اخیر علت تامه می باشد و فعل بعد از آن می آید، شدت آن به چه معناست؟ وجود نیز اینگونه است، وجود جوهر شدیدتر از وجود عرض هست به چه معناست؟ انسان وجود دارد، سفیدی نیز وجود دارد، وجود انسان شدیدتر است به چه معناست؟ این که عرض و سفیدی احتیاج به موضوع و معروض دارد اما جوهر احتیاج ندارد، از ویژگی های وجود می باشد، اما وجود آن شدیدتر است به چه معناست؟ زمانی که می گویند نور شدیدتر است یعنی نور آن بیشتر است، زمانی که می گویند دیوار سفیدتر است یعنی سفیدی آن بیشتر می باشد اما نسبت به وجود، شدت در وجود به چه معناست؟ وجود جوهر از وجود انسان شدیدتر است به چه معناست؟ آیا وجود آن بیشتر است مثل اینکه بگوییم وجود انسانی ۱۰۰ کیلویی نسبت به وجود  انسان ۵۰ کیلویی شدیدتر است!؟ در واقع یک اراده و یک وجود، وجود دارد. ما شدت و ضعف را در وجود و اراده هضم نمی کنیم به همین جهت آقای ایروانی ره در معنای استحباب اشکال نمود و ما نیز پسندیدیم، مشهور می گویند مستحب یعنی مولا اراده دارد لکن اراده آن ضعیف می باشد. اشکال کردیم که معنا ندارد که مولا از عبد بخواهد انجام دهد اما در عین حال اگر انجام ندهد اشکال ندارد. مستحب در واقع دوست داشتن می باشد، مولا محبت به این فعل دارد، لذا آقای ایروانی ره فرمود استحباب چیزی غیر از محبت نیست. ما اراده مؤکده و وجوب مؤکد را نمی فهمیم

سوال:

جواب: استحباب یعنی من دوست دارم، ارشادی نیست. در این موارد انشاء دوستی می کند.

سوال:

جواب: ما که اراده را قبول داریم که جزء اخیر علت تامه است، منتهی گفته ایم اراده به مستقبل نیز تعلق می گیرد……. اراده تکوینی را بیان کردیم….. شما اراده دارید به مسافرت بروید اگر چه که احتمال دارد فردا به مسافرت نروید اما در نزد شما، این اراده برای صورت فعل کافیست. مقصود ما از علت تامه این معنا می باشد نه آنکه با وجود آن قطعا در خارج محقق می شود. امکان دارد محقق نشود مثل اینکه می خواهد به مسافرت برود اما ماشین پیدا نمی کند……. یک وجوبی هست که علی أی تقدیر می باشد و یک وجوبی هست که در یکی از این تقادیر وجود دارد…… ربطی به اراده ندارد مثل اینکه بنده اراده مسافرت دارم و اراده درس نیز دارم اما به هیچ وجه از اراده درس رفع ید نمی کنم، این بدین معنا نیست که اراده آن شدیدتر می باشد….. اراده اگر در جمیع …… مثل اینکه وجوب مطلق نسبت به وجوب مشروط اشد نمی باشد بلکه آن علی أی حالٍ واجب است اما این در برخی از احوال واجب می باشد.

اما اینکه حقیقت تأکد به چه معناست. الآن اگر یک لامپ روشن باشد بعد لامپ دیگری روشن شود، نور اتاق بیشتر می شود، یعنی چه که همان نور از مرتبه ای به مرتبه دیگری منتقل میشود. یک وقت هست که نوری که داخل آن لامپ هست قوی می شود اما زمانی که لامپ دیگری روشن می شود، در واقع مجموع نورها، یک نور ثالث و بیشتری حاصل شده است نه آنکه همان نوری که داخل در آن لامپ بود قوی تر شده است. حصه ای که در آن لامپ بود، قوی نشده است بلکه دو حصه با یکدیگر نور ثالثی مؤکدی را ایجاد کرده اند. نسبت به سفیدی، یک وقت با کامپیوتر عملی انجام می دهند که همان سفیدتر شود، شاید بتوان گفت که آن شدیدتر شده است و کلام حاج شیخ ره درست می باشد اما زمانی که به دیوار دو مرتبه رنگ می پاشند معنا ندارد که آن وجود از مرتبه ای به مرتبه دیگری آمده است. اصلا شیء موجود خارجی که تبدل پیدا نمی کند، چطور می شود که موجود خارجی شدید و ضعیف شود. قطعا باید وجود خارجی منعدم شود و یک وجود دیگری موجود شود. وجود مساوق با تشخص می باشد و خصوصیات آن، همراه او می باشد. نمی توان خصوصیات را از آن گرفت. مرتبه را از وجود بگیرید دیگر آن وجود نمی باشد. حقیقت تاکید چه می باشد، حقیقت اشتداد چه می باشد؟ گمان می کنیم که حاج شیخ ره یک مطلبی را در ذهن خویش تصور کرده است بدون اینکه در جوانب آن فکر نماید و بدون اینکه به ارتکازش مراجعه نماید، مطلبی را بیان نموده است. ثانیا آخوند ره نفرمود که یک وجوب دیگری می آید. ایشان فرمود شرط دوم، تأکد را می آورد اما اینکه تأکد به چه معناست، یا در آن لحظه متوجه این مطلب نبوده است یا آنکه می خواسته جمله ای را بنویسد که فردا روزی مانند حاج شیخ ره به ایشان اشکال نکند. ایشان می فرماید دومی تاکد را می آورد اما اینکه تاکد چگونه می آید را آخوند ره ندارد. ایشان نمی فرماید الشرط الثانی یوجب حدوث الوجوب الآخر که یوجب تاکید الوجوب الاول بلکه فقط می گوید تاکد را می آورد.

و للکلام تتمه ان شاء الله فردا

و صل الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *