متن اصول ، جلسه ۵۳۱ ، چهارشنبه ۱۱ دی ۹۸

بسم الله الرحمن الرحیم

چهارشنبه جلسه ۵۳۱

کلام در این بود که آیا اذا تعدد الشرط و اتحد الجزاء، مانند ان ظاهرت فکفر و ان افطرت فی نهار شهر مضان فکفر، موجب تعدد جزاء می شود که در نتیجه دو کفاره باید داد یا اینکه موجب تعدد نمی شود. بیان شد که در دو مقام باید بحث نمود ۱ـ آیا اسباب با یکدیگر تداخل می کنند و اگر شروط با هم جمع شدند یک وجوب می آید یا وجوب های متعدد می آید. در این مقام در دو جهت یعنی مقتضای اصل لفظی و متقضای اصل عملی باید بحث کرد. ۲ـ اگر قائل به عدم تدخل شدیم آیا مسببات با یکدیگر تداخل می کند یا تداخل نمی کنند، یعنی اگر یک کفاره دهیم هر دو وجوب ساقط می شوند یا اینکه باید دو کفاره داد.

مقام اول

تمام همّ مرحوم آخوند در این است که قضیه شرطیه بر حدوث عند الحدوث دلالت می کند و لازمه حدوث جزاء عند حدوث شرط، تعدد جزاء است. شما گفتید این ظهور با ظهور متعلق در تعارض است، به طبیعت امر شده است لذا اگر قرار باشد طبیعت دو امر داشته باشد اجتماع مثلین پیش می آید و آن عقلا محال است. آخوند جواب داد که تعارض رخ نمی دهد زیرا ظهور وضعی ادات شرط در حدوث عند الحدوث است لذا ظهوری برای جزاء باقی نمی گذارد. ظهور در جزاء زمانی محقق می شود که مقدمات حکمه تمام باشد و با وجود ان شرطیه دیگر مقدمات تمام نمی شود یعنی هر یک از قضایای شرطیه بر حدوث و ایجاد فردی از طبیعت دلالت می کند و آن غیر از فردی است که شرط دیگر اقتضاء کرده. این یک فرد و آن یک فرد.

ان قلت: آخوند ره در ظهور اطلاقی و مقدمات حکمه قائل شده اند که یکی از مقدمات حکمه، عدم بیان متصلا است، نه آنکه متصلا یا منفصلا. ان ظاهرت فکفر بیان و قرینۀ متصل ندارد و قرینه منفصل جلوی حجیت اطلاق را می گیرد و مانع از انعقاد اطلاق نمی شود.

قلت: درست است که ظهور منعقد می شود اما عرفا منافات ندارد، جایی که یک ظهور اطلاقی و یک ظهور وضعی باشد، ظهور وضعی برای تصرف در ظهور اطلاقی قرینه است. اگر مولا بفرماید اکرم جمیع العلماء بعد بفرماید لا تکرم الفاسق. اگر چه نسبت بین این دو خطاب، عام و خاص من وجه است اما عرفا عام وضعی قرینه است بر اطلاق و از آن در مقام حجیت رفع ید می شود.

کلام در این بود که آیا قضیه شرطیه بر حدوث عند الحدوث دلالت می کند یا دلالت ندارد. اشکال آقای صدر این بود که قضیه شرطیه بر حدوث عند الحدوث دلالت ندارد بلکه حدوث از فعل در می آید و از ان شرطیه بدست نمی آید لذا اگر جزاء جمله اسمیه باشد دیگر ظهور در حدوث عند الحدوث ندارد و فقط ثبوت را می رساند. ان جاءک زید فاکرامه واجب فقط ثبوت وجوب را می فهماند لذا ممکن است حدوث وجوب قبلا بوده باشد و اکرام و جزاء هیچ حدوثی را نیاورد. بله از جمله فعلیه مانند یجب اکرامه یا وجب اکرامه، حدوث بدست می آید.

اشکال دوم ایشان این بود که در صورتی می توان گفت حدوث عند الحدوث، بر دو جزاء دلالت دارد که شرط ها هم زمان محقق نشوند اما اگر با هم محقق شوند لازمه حدوث عند الحدوث، تعدد جزاء نیست زیرا جزاء امکان دارد یکی باشد اما به خاطر اینکه هر دو با هم آمده اند، جزاء حادث با حدوث هر دو شرط است. پس بنابر این کلام اخص از مدعی است و آخوند ره باید تفصیل دهند.

استاد: بیان شد که بین جمله اسمیه و فعلیه نباید تفصیل داد بلکه باید بین اینکه جزاء جمله انشاء باشد و بین اینکه جمله خبریه باشد، تفصیل داد. اگر جزاء جمله انشائیه باشد فرض این است که با آن دارد یک وجوبی را انشاء می کند، حال اگر آن قبلا انشاء شده باشد دیگر این انشاء نخواهد بود بلکه جمله اخباریه است. فاکرامه واجبٌ آیا جمله انشائیه است یا جلمه اخباریه است؟ اگر بفرمایید انشائیه هست دیگر نمی توان گفت که امکان دارد از قبل بوده باشد. اما جمله اخباریه منافات ندارد که فعلیه باشد. الآن اگر کسی بگوید اذا طلعت الشمس فقد تحقق الضوء، منتهی این ضوء… اگر کسی بگوید اذا کانت الشمس فی ربع النهار فالضوء موجود، ضوء که الآن موجود نشده بلکه از قبل وجود داشته و با این قضیه خبر داد.

ممکن است یک ادعی دیگری انسان کند که اگر در قضیه شرطیه، شرط هیچ دخالتی در جزاء نداشته باشد مثل اذا کانت الشمس فی ربع النهار فالضوء موجود، به نحوی که وجود ضوء هیچ ربطی به طلوع شمس نداشته باشد، این موارد را ما گمان میکنیم که قضیه شرطیه مجاز باشد. نه تنها که مجاز است بلکه غلط است. باید ارتباطی وجود داشته باشد اگر هیچ ارتباطی نباشد این جمله غلط می شود.

الآن تمام حرف بر سر این است که آیا قضیه شرطیه بر حدوث عند الحدوث دلالت دارد؟ این دلالت، وضعی است یا اصلا قضیه شرطیه وضعا بر حدوث عند الحدوث دلالت ندارد. مرحوم حاج شیخ مرتضی حائری (ما نظیر ایشان را در این دوران کم دیدیم. چه تقوایی، چه همیّت دینی ای، چه زهدی، چه کرامتی. اگر بگویم پسر از پدر جلوتر بوده، شاید گزاف نگفته باشم. واقعا کم نظیرند. من گمان می کنم مقصود این روایت که می فرماید اذا مات العالم الفقیه ثلم فی الاسلام ثلمه لا یسدها شیء، امثال حاج شیخ مرتضی حائری باشد نه من، من، فقیه مجتهد، خداوند سبحان می فرماید چه کار برای دین من می کردی، من نظر به حاج شیخ مرتضی حائری دارم نظر به حاج شیخ عبد الکریم دارم) بر آخوند ره هشت اشکال کرده اند. برخی از اشکالات وارد است و برخی دیگر وارد نیست. تمام اشکالات را نقل نمی کنیم، اما چهار، پنچ تا را ان شاء الله نقل می کنیم

۱ـ چه کسی گفته که قضیه شرطیه دلالت بر حدوث عند الحدوث می کند. مرحوم شیخنا الاستاذ ره نیز اشکال کرده که چه کسی گفته که قضیه شرطیه دلالت وضعی بر حدوث عند الحدوث دارد. حاج شیخ مرتضی می فرماید شاهد عدم دلالت این است که اگر قضیه شرطیه را در جایی که حدوث عند الحدوث نباشد استعمال کنیم، هیچ مجازیت و عنایتی نیست مثل اینکه گفته شود «ان شربت الدواء الفلانی تبرء عن مرضک» و «ان شربت الدواء الفلانی الآخر تبرء عن مرضک» . این قضیه شرطیه مجاز نیست در حالی که قطعا حدوث عند الحدوث نیست زیرا شفاء و برائت از مرض قابل تکرار نیست. انسان مریض، نمی تواند که دو مرتبه خوب شود. مرحوم شیخنا الاستاذ ره اشکال کرده است که اگر کسی جمله شرطیه را این گونه استعمال کند ان طلعت الشمس و لم یکن قبله سراج فالضوء موجود، اگر سراج آید ضوء به سراج تحقق پیدا میکند، این قضیه شرطیه مجاز نیست. پس قضیه شرطیه بر حدوث عند الحدوث وضعا دلالت ندارد. بعد مرحوم شیخنا الاستاذ آقای تبریزی می فرماید: شاید آخوند مدعی نباشد که دلالت جمله شرطیه بر حدوث عند الحدوث بالوضع است و ایشان در کلام خود تصریح بر این مطلب ندارند بلکه فقط همین مقدار می فرماید ظهور قضیه شرطیه در حدوث عند الحدوث مانع از ظهور جزاء در طبیعت می شود.

سوال:

جواب: شما هم با آقای تبریزی موافقید……. پس شما نیز می گویید آخوند ره نگفته ظهور وضعی…… حاج شیخ مرتضی ره می فرماید آخوند ره مدعی ظهور وضعی است.

سوال:

جواب: امکان دارد بگوید یکی  ظهور اطلاقی بر دیگری مقدم است کما اینکه آقای تبریزی ره ادعی فرموده.

سوال:

جواب: نه حرف ایشان این است که اگر قضیه شرطیه برای حدوث عند الحدوث باشد پس این امثله باید مجاز باشند. محل نزاع این است اما اینکه ان شرطیه بر حدوث عند الحدوث دلالت می کند ربطی به این ندارد. لذا ایشان در ان خفی الاذان فقصر و ان خفیت الجدران فقصر این ادعی را دارند که حدوث جزاء عند حدوث شرط.

استاد: این فرمایش شیخنا الاستاذ ره ـ آخوند ره دلالت وضعی را مدعی نیست ـ صحیح نمی باشد بلکه آخوند ره مدعی ظهور وضعی است. شاهد بر این مطلب، کلامی است که ایشان در هامش بیان فرموده اند. اگر ایشان مدعی ظهور اطلاقی بودند کلام ایشان در هامش بی معنا می شود. اما اگر بگوید معلوم نیست که هامش برای ایشان باشد می گوییم عبارت آخوند در کفایه این است که فی موارد المستعمله بلا عنایه (عین عبارت آخوند ره نیست) اگر نظر ایشان به ظهور وضعی نباشد گفتن بلا عنایه معنا ندارد. از این بلا عنایه معلوم میشود که ایشان مدعی ظهور وضعی است.

اما فرمایش حاج شیخ مرتضی حائری ره، بیان شد ایشان چند اشکال بر کفایه دارند.

۱ـ قضیه شرطیه برای حدوث عند الحدوث وضع نشده، چند قرینه بر این مدعی وجود دارد اول: قضایای شرطیه در عرف استعمال می شود مانند «ان شربت الدواء الفلانی تبرء عن مرضک»، دوم: جناب آخوند ره اگر شما قائل به حدوث عند الحدوث شدید باید قائل به مفهوم نیز شوید در حالی که قائل به مفهوم نیستید. حدوث عند حدوث یعنی اگر شرط حادث نشد جزاء نیز حادث نمی شود، این مفهوم است. سوم: ظاهر جزاء، تحقق است. ان جاءک زید فاکرمه یعنی وجوب اکرام محقق است نه آنکه وجوب اکرام حادث می شود. این سه وجه را ایشان قرنیه آورده اند که قضیه شرطیه بر حدوث عند الحدوث دلالت نمی کند.

استاد: گمان می کنیم، خلطی برای مرحوم حاج شیخ مرتضی حائری و مرحوم شیخنا الاستاذ شده است. ان شربت الدواء الفلانی یبرء مرضک و ان شربت الدواء الفلانی الآخر یبرء مرضک ایضا، نقض به آخوند ره نیست. بلکه اگر این قضیه شرطیه ای که الآن بیان می کنیم مجاز باشد حق با آخوند ره است و اگر مجاز نباشد حق با آقا مرتضی حائری ره است. ان شربت الدواء الفلانی بعد ان شربت الدواء الفلانی الآخر یبرء مرضک، اگر قرار باشد با دوائی که قبلا خورده، خوب شده باشد آیا باز این قضیه درست است؟ طرف بر می گردد و می گوید ان شربت الدواء الفلانی رانمی خواهد زیرا زمانی که دواء اول را خوردم، خوب می شوم. از ان شربت الدواء الفلانی بعد ان شربت الدواء الآخر یبرء مرضک اینگونه فهمیده می شود که کأن دواء اول مقدمه هست و دواء دوم مکمل و متمم است برای اینکه خوب شود. اما اگر دواء اول خوب کند دیگر این قضیه غلط می باشد و این بالاتر از مجاز است، کما اینکه اگر گفته شود اگر سم بخورد بعد از آنکه بیست دقیقه قبل ایست قلبی کرده فهو یموت، این معنا ندارد زیرا کسی که بیست دقیقه قبل ایست قلبی کرده، مرده، نمی توان که گفت، من نگفته ام موت نزد خوردن سم حادث می شود بلکه گفته ام موت عند اکل سم، ثابت است. این قضیه قطعا غلط و مستنکر است. اما مثالی که حاج شیخ مرتضی ره فرموده به خاطر این اشتباه است که در واقع معنای آن این است که اگر این دواء را بخوری در حالی که آن را نخورده باشی ، شفاء پیدا می کنی. یعنی هر کدام از این دو دواء، قابلیت شفاء را دارند و شفاء، فعلی هست ، در جایی که آن یکی را قبلا خورده باشی باز این جمله صحیح است!؟ از این کلام خلطی که بر مرحوم استاد شده واضح شد. پس باید جایی را به آخوند ره نقض نماییم که آخوند بفرماید در این جا مجاز است در حالی که مجاز نباشد. آن جایی که باید نقض شود، جایست که با اینکه جزاء قبل از حدوث شرط حادث بوده مع ذلک حدوث جزاء را با قضیه شرطیه ذکر کنیم. باید یک نحو دخالتی باشد ولو آنکه دخالتش این باشد که مسلم می شود مانند اینکه کسی که سرما می خورد اول سرما می خورد بعد تب می کند، تب کردن علت سرما خوردگی نیست ولکن چنانچه کسی بگوید اگر تب کردی سرما خوردی، یعنی معلوم می شود که سرما خوردی. باید شرط یک نحو دخالتی در جزاء داشته باشد یا در تحقق جزاء خارجا یا در وجود عملی آن و اینکه انسان علم پیدا می کند. اما اگر جزاء قبلا حادث شده و علم نیز قبلا بوده دیگر قضیه صحیح نیست مثل مثالی که قبلا بیان شد که اگر سم خوردی بعد از آنکه ایست قلبی کردی، می میری. لذا فرمایش آخوند ره قطعا درست است بلکه عرض ما این است که استعمال مجازی هم غلط است بلکه مستنکر است و عرف این را نمی پذیرد.

لا یقال: پس شما چطور در قضیه شرطیه بین جایی که جزاء اخبار باشد و بین جایی که انشاء باشد تفصیل قائل شدید. لانه یقال: در قضایای اخباریه، الآن علم حادث می شود. یک نحو دخالتی باید باشد ولو آنکه الآن بفهمد و در خبر دادن دخیل باشد و الا معنا ندارد که قضیه شرطیه استعمال شود.

سوال:

جواب: خبر تنجیز است، خبر معلق نیست. الآن خبر می دهم که مخبر به معلق است یعنی مخبر به معلق است نه واقع آن، مخبر به بماهو مخبر به. یک مخبر بما هو مخبر به هست و یک ذات مخبر به هست. ممکن است ذات مخبر به معلق نباشد و مخبر به بما هو مخبر به معلق باشد.

اما اشکال دیگر آقا مرتضی حائری ره ـ اگر قضیه شرطیه دلالت بر حدوث عند الحدوث کند، باید قائل به مفهوم شد ـ نیز وارد نیست زیرا آخوند ره می فرماید منافات ندراد که قضیه شرطیه دلالت بر حدوث عند الحدوث کند اما در عین حال مفهوم نداشته باشد زیرا این جزائی که با این شرط حادث شده، با از بین رفتن این شرط قطعا از بین می رود اما منافات ندارد که شخص حکم دیگر و جزاء دیگر حادث شود. تمام وجودات را که نگفته با این حادث می شود.

اما اشکال سوم ایشان یعنی ظاهر جزاء هو التحقق لا الحدوث، را ما نفهمیدیم، ظاهرا ایشان می خواهند حرف آقای صدر را بفرمایند که حدوث از ناحیه جزاء بدست می آید یا نه، حدوث از ناحیه شرط در می آید. این امر سومی قرینه آورد بر اینکه قضیه شرطیه بر حدوث عند الحدوث دلالت ندارد، را نفهمیدیم زیرا ظاهرا تناقض با صدر دارد . اگر کسی بگوید حدوث از ناحیه جزاء در می آید ممکن است کسی بگوید ظاهر جزاء تحقق است اما آخوند ره مدعی است که ظهور از ناحیه ان شرطیه بدست می آید.

پس اشکال اول حاج شیخ مرتضی حائری ره این بود که ما قبول نداریم که قضیه شرطیه بر حدوث عند الحدوث، ظهور وضعی دارد.

اشکال دوم: اگر کسی بگوید قضیه شرطیه بر حدوث عند الحدوث دلالت می کند. در اشکال اول ایشان حدوث عند الحدوث را چه وضعا و چه اطلاقا رد می کند منتهی ما اطلاقی را مطرح نکردیم چرا که خود ایشان متمرکز بر وضعی هستند. اشکال دوم این است که لو فرض که قضیه شرط بر حدوث عند الحدوث دلالت کند قطعا دلالت آن اطلاقی است. بنابر این دلالت قضیه شرطیه بر حدوث با اطلاق ثابت می شود کما اینکه ظهور جزاء بر اینکه امر به طبیعت خورده با اطلاق ثابت می شود لذا این دو اطلاق به هم تعارض می کنند و وجهی برای تقدم احدهما نیست.

اشکال سوم: سابق ها نکته ای را عرض کردیم و آقای مختاریان آمد بما نقض کرد، دیدم آقا مرتضی حائری ره این نکته را دارند. گفته بودیم که ظهور وضعی و ظهور اطلاقی هیچ فرقی با هم ندارند زیرا همان طور که ظهور اطلاقی احتیاج دارد که قرینه بر خلافش نیاید ظهور وضعی نیز احتیاج دارد که قرینه بر خلافش نیاید. اگر گفته شود رایت اسدا، بگوییم مراد متکلم حیوان مفترس است امکان دارد کسی بگوید چه کسی گفته مراد حیوان مفترس است بلکه رجل شجاع مراد است، می گوییم اگر مراد رجل شجاع باشد نیاز به قرینه دارد در حالی که قرینه نیامده، پس باید عدم قرینه را بگوییم، اطلاق نیز همین طور است. در ما نحن فیه ظهور جزاء در طبیعت قرینه است. همانطور که ظهور قضیه شرطیه قرینه است برای ظهور جزاء ، همانطور ظهور جزاء قرینه است برای ظهور قضیه شرطیه. همانطور که ظهور جزاء احتیاج به عدم قرینه دارد همانطور ظهور وضعی نیز احتیاج به عدم قرینه دارد. اینکه می فرمایند اصل این است که متکلم لفظ را در موضوع له استعمال کرده، جایی است که قرینه ای بر خلاف نیاید لذا هر دو احتیاج به قرینه دارد و فرقی بین این دو نیست. اگر منفصل باشد همان گونه که حجیت او نیاز به عدم قرینه دارد حجیت این نیز نیاز به عدم قرینه دارد. ما گمان می کردیم این مطلب را کسی ندارد. این مطلب متجاوز از ۱۵ سال است که در ذهن ما هست. [جوان ها قدر بدانید، قدرت اصلی فکر تا سن ۵۰ سالگی است. جولان فکری از مرز ۶۰ سالگی کاهش پیدا می کند. قدر عمر را بدانید اما متاسفانه هر چه من می گوییم انگار با مرده حرف می زنی. واقعا کسانی که درس می خوانند اشکال می کنند، ذوق و شوق دارند را می بینم خوشحال می شوم اما برخی از طلبه ها از مرده هم بدبخت تر هستند، این چه وضعی هست. میگن ما ضیق معیشت داریم، خوب تو که ضیق معیشت داری و درس نمی خوانی پس چرا مانده ای، برو کارگری کن که حداقل ضیق معیشت نداشته باشی. یک وقت کسی میگه من با اینکه ضیق معیشت دارم اما درس می خوانم اما کسی که درس نمی خواند خوب چرا مانده. واقعا طلبه درس خوان در حوزه چقدر هست، والا اگر درس خوان باشد کار کن باشد متدین باشد بر همه علماء اوجب واجبات است که اینها را تامین کنند و حرفی هم ندارد و تامین می کنند اما طلبه درس خوان کجاست. تمام طلبه های مجد حوزه به ۵۰۰ تا نمیرسند. جوان درس بخوان، استعداد داری کار کن، عمر را هدر نده] اما حاج شیخ مرتضی حائری ره در این بحث، این مطلب را دارند. این مطلب مهمی است که برای انعقاد ظهور وضعی نیز احتیاج به عدم قرینه است همان طور که ظهور اطلاقی دارد. لذا این تنجیزی است، این تعلیقی است را ما نفهمیدیم.

و صل الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *