بسم الله الرحمن الرحیم
دوشنبه جلسه ۵۳۳
کلام در این بود که مرحوم فخر المحققین فرمود: اگر اسباب مؤثرات باشند، در جایی که اذا تحدد الشرط و اتحد الجزاء عدم تداخل ثابت می شود چرا که هر سببی، مؤثر در یک جزاء است اما اگر اسباب معرفات باشند لازمه آن این است که تمام اسباب یک وجوب بیشتر نیاورند زیرا ممکن است یک شیء، ده معرف داشته باشد مانند زیدی که در کنار شهر ساکن است، بر او عالم، معمم، ساکن در شهر کذا و امثال ذلک منطبق است. معنای معرف این نیست که تمام اینها مؤثر هستند بلکه ممکن است مؤثر یک شیء باشد و تمام اینها، معرف او باشند.
مرحوم آخوند فرمود اگر گفتیم ظهور قضیه شرطیه در حدوث عند الحدوث است، معرف هم که باشد منافات ندارد زیرا هر یک شرط معرف و کاشف از یک سبب است یا آنکه خود یک سبب مستقل است کما اینکه اگر حدوث عند الحدوث را قبول ننماییم چنانچه مؤثر هم باشد باز امکان دارد که یک وجوب بیشتر نباشد زیرا ممکن است این گونه باشد که این مؤثر است بشرط اینکه لم یسبقه شیء آخر یا اذا لم یجتمع مع شرط آخر، لذا اینکه اسباب مؤثرات باشند یا معرفات، هیچ دخلی در مقام ندارد.
استاد: این حرف اساسا غلط است که بگوییم اسباب مؤثراتند یا معرفاتند زیرا اگر کسی بگوید اسباب شرعی مؤثراتند و مراد از اسباب شرعی، شروطی باشد که تلو ادات شرط ذکر شده اند یعنی ان جاءک زید فاکرمه، مجیئ علت و مؤثر در وجوب است، این حرف غلط می باشد زیرا احکام شرعی اعتباریند و رفع و وضع آنها به ید شارع است و تکوینی نیستند. لازمه این که اسباب تکوینی در حکم شرعی دخیل و مؤثر باشد و حکم شرعی معلول این اسباب باشد، این است که احکام شرعی نیز تکوینی باشند چرا که علت تکوینی معلول تکوینی دارد و لازمه آن این است که با زوال شمس، وجوب در آید و حال آنکه از زوال وجوب در نمی آید. هم لازم می آید که احکام شرعی امور تکوینی باشند و هم معاصر با شرط ایجاد شوند و حال آنکه ممکن است احکام شرعی را شارع دو هزار سال قبل از بعث خاتم الانبیاء صلواه الله علیه و آله و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین جعل کرده باشد.
اما اگر بگویید اسباب علت اند برای حقیقت حکم یعنی اراده و غرض، این هم غلط است زیرا اراده فعل اختیاری است. اگر قرار باشد این اسباب شرعی مانند زوال شمس مؤثر در اراده باشد لازم می آید که اراده غیر اختیاری باشد زیرا با بود مؤثر، اراده نیز خواهد آمد و اگر نیاید اراده نیز نخواهد آمد، اگر این گونه باشد دیگر حکمت بالغه در خداوند سبحان از بین می رود. این طور که برخی خداوند سبحان را معنا کرده اند دیگر حکیمٌ غلط است. می گویند شما می فرمایید اراده صفت فعل و به اختیار خداوند سبحان است بخواهد اراده می کند و بخواهد اراده نمی کند، مصلحت باشد اراده می کند و مصلحت نباشد اراده نمی کند. اشکال می کنند که شما خداوند سبحان را محل حوادث قرار داده اید و غیر در خداوند سبحان تاثیر می گذارد. استاد: اتفاقا این اشکال بر آنها وارد است، آنها حکمت، رعفت، اختیار، فعال ما یشاء و کُن فیکون را در خداوند سبحان از بین بروده اند و هیچ چیز باقی نگذاشته اند. این خدایی که آنها درست کرده اند با آدم جبار و جاهل عاجز فرقی نمی کند. پس حکمت یعنی چی!؟ اگر قرار باشد دست خداوند سبحان نباشد مثل این می ماند که ماشینی را کوک کنند آن وقت بگوییم که چه رانندۀ خوبی دارد، این ماشین اصلا راننده ندارد. این خدایی که ساخته اند که خدا نیست. پس اگر قرار باشد اسباب، اراده را ایجاد کند باز غلط می باشد. بنابر این مؤثرات غلط می باشد.
اما کسی که می گوید معرفاتند از این جهت که می گوید این اسباب در حکم دخیل نیست و وضع و رفع احکام شرعی به ید شارع است و امور اعتباری هستند کما اینکه گفتیم علت اراده نیز اسباب نیستند خوب است اما معرَف آن چیست؟ چه چیزی مؤثر و سبب هست که این کاشف از آن است؟ اگر بگویید ملاک و این شرط کاشف از ملاک است، باز غلط می شود زیرا اولا کاشف از ملاک حکم شرعی است، نه اینکه کاشف از ملاک مجیئ یا زوال شمس باشد ثانیا ملاک هم الآن گفتیم که در حکم تاثیر نمی گذارد اگر قرار باشد این مصلحت، علت ایجاد اراده یا حکم باشد باز باعث می شود که حکمت در خداوند سبحان از بین برود غیر از اینکه این ، خلاف ارتکاز و ضرورت است. اگر قرار باشد این ملاک دخیل در حکم و اراده باشد باعث می شود اراده غیر اختیاری باشد و کن فیکون دیگر معنا نداشته باشد زیرا نه کن در اختیار خداوند است و نه فیکون در اختیار اوست. مثل اینکه کسی بی اختیار این طرف و آن طرف برود بعد به او بگویند به چه علت ناراحتی، هر کار که دلت بخواهد انجام می دهی، می گویید من چه کرده ام، دقت نمی کنی که من رباط هستم. بنابر این ملاک هم مؤثر نیست بله ملاک داعی است، به دلیل اینکه حکیم هست و مطابق حکمت جعل می کند جایی که مصلحت باشد جعل می کند و اگر نخواهد در همان جا جعل نمی کند. لذا عرض کردیم حق قراح ـ اگر چه خیلی ها به خطاء رفته اند ـ این است که خداوند سبحان می توان جایی که مصلحت هست بر طبق مصلحت حکم کند و می توان حکم نکند بله بر خلاف مصلحت حکم نمی کند، آن با حکمتش تنافی دارد اما هر جا که مصلحت، مفسده باشد لازم نیست حکم کند، دلش بخواهد حکم می کند و اگر نخواهد حکم نمی کند.
سوال:
جواب: مصلحت را خداوند سبحان ایجاد نمی کند و از امور واقعی می باشند.
پس معرفات از یک زاویه و جهت، درست است اما اگر یک جهت غلط می باشد زیرا معرف باید یک مکشوفی داشته باشد. اما اگر مقصود این باشد که معرف یعنی خود این که در خطاب ذکر شده است موضوع نیست مثلا زوال شمس در ان زالت الشمس فصل موضوع نیست، آنی که موضوع است، یک حقیقت دیگرست که این کاشف از آن است. استاد: این حرف غلط می باشد زیرا ظاهر هر عنوانی که در خطاب اخذ می شود، این است که همان موضوع است. اگر میته ای در زمستان داخل آب افتد، به نحوی که آب بو و رنگ آن را نگیرد، فقیه حکم به نجاست آب نمی کند اما اگر نصف این میته در تابستان در آب افتد و موجب شود رنگ یا بوی آب تغییر کند، حکم به نجاست می کنند اگر چه تعداد روزها وقوع میته در آب یکسان باشد زیرا الماء اذا بلغ قدر کر لا ینجسه شیء الا اذا تغییر ریحه أو لونه. چنانچه کسی بگوید تغییر مشیر است به اینکه ۵۰۰ تن میته در کر رخته شود، می گوییم همین تغییر عنوان است، به همین جهت اگر کسی در یک منطقه ای زندگی می کند که مدت روز آنجا در طول سال ۶ ساعت باشد باید ۶ ساعت روزه بگیرد. نفرماید خداوند سبحان روزه را واجب کرده تا اغنیاء گرسنگی بکشند و از حال فقرا آگاه شوند، با ۶ ساعت که این چنین نمی شود، چرا که فرموده است مِن طول الفجر الی غروب الشمس. برخی می گویند اینکه هنر نیست که روزه بگیری و در خانه بخوابی، کسی که روزه می گیرد و کار می کند هنر کرده، این اشتباه است خداوند سبحان فرموده روزه بگیر. ما به ظواهر شریعت باید عمل کنیم، بواطن و حقیقت دین و مقاصد شریعت که دست ما نیست. اگر بخواهیم مقاصد شریعت را عمل کنیم فرق بین شیعه و عامه چیست؟ اصلا امام صادق علیه السلام برای چه چیزی تشریف آوردند؟ آنها را که ابوحنیفه و هر بچه و هر بی سوادی متوجه میشود، آنها که نیاز به امام صادق علیه السلام ندارد.حجت خدا نمی خواهد. ما به آنچه در شریعیت هست باید عمل کنیم. در شریعت گفته باید به این عمل کنی اما این عنوانی که در خطاب اخذ شده، مشیر به موضوع واقعی است… نه هر عنوانی که اخذ شده، همان موضوع است، مگر جایی که قرینه باشد. پس اگر معرف یعنی این که در خطاب اخذ شده، موضوع نیست و موضوع امر دیگری است، خلاف ظاهر می باشد. پس بنابر این معرف بودن معنا ندارد.اما اگر مراد از مؤثر بودن این باشد که آنچه در خطاب و تلو ادات شرط اخذ شده، موضوع هست و حکم از آن منفک نیست و نمی توان از آن رفع ید کرد، صحیح می باشد. شارع زکات را بر گندم گذاشته است، کسی بگوید الآن فقرا زیادند و گندم کم است اما برنج زیاد می باشد لذا از برنج زکات بگیریم، این حرف غلط است. یک وقت کسی می گفت اینکه نمک اول غذا مستحب است به خاطر این می باشد که در آن زمان مسوالک نبوده، این چه حرفی است، یک مقدار نمک بر سر زبان کجای لثه و دندان ها را ضد عفونی می کند علاوه بر اینکه الآن بهترین دهان شویه ها را از همین چوب اراک که در آن زمان بوده بدست می آورند. این موجب می شود که سیأتی بدین جدید رخ دهد. اینکه در روایات دارد در آخر زمان یرون المعروف منکرا و المنکر معروفا، عوام که معروف و منکر را متوجه نمی شوند، مقصود روایت این است که آنهایی که مدعی علم هستند در حالی که بی سواد و منحرفند، معروف را منکر و منکر را معروف می کنند. این همه در روایات وارده آمده که به عقل در احکام شرعی مراجعه نکنید مانند «ابعد شیء من عقول الرجال دین الله» «دین الله لا یصاب بالعقول» «الدین اذا قیست محق الدین». ما در دین چیزی متوجه نمی شویم. اگر قرار بود چیزی متوجه شویم برای چی خداوند سبحان حجت فرستاد، برای چی اولین کسی که بر روی زمین می آید حجت خداوند است و آخرین کسی که از روی زمین می رود حجت اوست. اگر قرار باشد همه چیز را بفهمیم و خوب هم اداره کنیم و خوب هم تشخیص دهیم پس خداوند سبحان به چه علت امام زمان عج را در پس غیبت نگه داشته است، معنا آن این است که شما قدرت ندارید و نمی فهمید. شما شعور درک حقایق عالم را ندارید. حِکم الهی و احکام الهی را تشخیص نمی دهید و باید به در خانه حجت خداوند سبحان رجوع کنید. اصلا یکی از علت هایی که خداوند سبحان قرآن را مجمل فرستاد این است که به اهل البیت علیه السلام رجوع شود مگر نمی توانست بفرماید اذا قم الی الصلاه فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم من المرافق الی رئوس الانامل . مگر نمی توانست بفرماید نماز صبح دو رکعت است. تمام اینها را می توانست بفرماید، سر اینکه مجمل بیان فرمود این است که اگر واضح می بود همه می گفتند که ما نیاز به کسی نداریم و قرآن کافیست. این حکمت بالغه بوده که مردم به در خانه حجت خدا رجوع کنند. رجوع به در خانه حجت خدا مخصوص احکام نیست تا احمقی بگوید امیر المومنین علیه السلام مرجع دینی مردم بوده است. مردم مگر می توانند تشخیص دهند که چه کسی می تواند حاکم آنها باشد. پس این همه در قرآن می فرماید و اکثرهم لا یعلمون یا لا یعقلون به چه علت است. اکثرهم، مردم هستند. اصلا یک وقتی گمان می کردم اینکه ائمه علیهم السلام روایات را طوری بیان کرده اند که اعلام در فهم آن با هم اختلاف دارند و واضح نیست مثل اینکه الآن خیارات بحث می کنیم و در مورد آن حضرت می فرمایند «ذلک رضی منه» به خاطر این است که مردم متوجه نشوند تا بعدا نگویند ما مرجع نمی خواهیم یا کسی بعد سه سال بگوید من مجتهد شده ام. شوخی نیست شیخ انصاری یک طرف، سید یزدی یک طرف و آقای خوئی یک طرف می ایستند، این به خاطر این است که مردم هم احساس کند نبودن امام زمان علیه السلام چقدر خسارت است و هم احساس کنند که احتیاج به ملائی دارند که ۵۰ سال خودش را گشته، باید ۴۰، ۵۰ سال خودت را بگشی تا ملا شوی با روزی ۵ ساعت درس خواند که ملا نمی شوی. وقتی سید یزدی بعد از ۸۰ سال، شیخ بعد از عمری کوشش در معنای روایت… یعنی فهم دین اینگونه نیست که راحت باشد. تازه اعلام که ۸۰ سال زحمت می کشند می فهمند که هر چه ما می گوییم در واقع سیاهی هایی است که در تارکی بیان می کنیم تا اینکه حق قراح و حجت خداوند سبحان تشریف نیاورد مگر می شود… باید مردم این را بفهمند، به نظر من رسالت حوزه علمیه این است که به مردم تفهیم کنند که بدون رجوع به در خانه علمایی که ۴۰، ۵۰ سال خود را کشته اند در حالی که جزء نوابغ بوده اند… آنها نیز باید بدانند که مسیبت غیبت حضرت ولی عصر ارواحنا له الفداء امریست که به هیچ چیز جبران نمی شود. نه در احکام شریعیه و در فهمیدن مصالح و آن امری که دین و مذهب اقتضاء میکند. طلبه ها باید اینها را به مردم بگویند. از یک طلبه سوال می کنند زود جواب می دهد. تو چرا جواب می دهی تو باید مردم را به علماء ارجاع بدهی. طلبه که ۵ سال درس خارج رفته چه حقی دارد که جواب بدهد او باید مردم را به علماء ارجاع دهند و علماء باید مردم را توجه دهند که مصیبت غیبت امام زمان عج فوق این حرف هاست و الا روز به روز دنیا مردم بدتر می شود چرا که ذکر در آیه شریفه «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَهً ضَنْکا» فقط لا اله الا الله که نیست اگر فقط آن بود که وهابی ها آنقدر لا اله الا الله می گویند. ذکر که فقط قرآن نیست، حقیقت قرآن و لا اله الا الله، اهل البیت علیهما السلام و امام زمان عج است، و من اعرض عن ذکری یعنی کسی که از امام زمان علیه السلام پشت کرده باشد. انسان واقعا می بیند که هر چه مردم از ائمه علیهم السلام پشت کند دنیای آنها بدتر می شود چه برسد به آخرت. وقتی نسبت به صدر اسلام می فرماید و قلیل من عبادی الشکور، الآن آن قلیل به اقل رسیده است. وقتی امام حسین علیه السلام در هزار و چند سال پیش می فرماید وقتی لیوان آبی بگذارید، قطراتی و رطوبت هایی که در اطراف لیوان چسبیده، یک قطره از آن در کف لیوان می ریزد، به این مقدار از دین باقی مانده، الآن قربانتان بشوم یا بقیه الله عج اصل آن لیوان هم خشک شده. آدم وقتی روایات آخر زمان را می خواند می فهمد یعنی چی. اینها بخاطر این است که مردم به ائمه علیهم السلام پشت کرده اند. علت جدا شدن آنها از ائمه علیهم السلام هم جدا شدنشان از علماء بزرگ است. از متدینی که هم ۵۰، ۶۰ سال زحمت کشیده اند و واقعا هم و غم آنها غیر از رضای امام زمان علیه السلام هیچ چیزی نیست. یک وقت به مردم گفتم اینکه مردم به علماء اعتراض می کنند چرا عمل شما با حرفتان فرق می کند، اگر چه بد است حرف با عمل فرق کند اما این نشانۀ حقانیت و صداقت علماء شیعه است، روی منبر می توانستند که چیزی بگویند تا عملشان را توجیه کنند اما به نحوی حرف زده اند که تا پایین نیامده اند مردم به آنها اعتراض می کنند. علماء می گویند بگذار من زیر سوال بروم اما دین خدا منحرف نشود لذا خودشان می فرمایند به حرف های ما گوش دهید و به عمل ما نگاه نکنید. اما امروز متاسفانه خطر این است. خدا نیاورد روزی را که دین را طوری توضیح دهند که عمل خودشان را توجیه کنند. باید طلبه به این مطلب متوجه باشد و هم استغاثه کند و هم خودشان را و هم مردم را متوجه امام زمان عج کند، فاطمیه نزدیک است مردم را متوجه کنید تا مخصوصا در ایران غفلت از ائمه علیهم السلام و مذهب رخ ندهد، از مظلومیت حضرت زهرا سلام الله علیها غفلت نشود، من یادم نمی آید که جایی ابراز شده باشد که امروز یاد پیغمبر صل الله علیه و آله کردم یا یاد امیر المومنین علیه السلام کردم ـ با آنکه مظلومیت امیر المومنین علیه السلام در حد بی نهایت است ـ تا شب ناراحت بودم اما نسبت به مظلومیت حضرت زهرا علیها السلام این ابراز رخ داده است. نام ایشان آورده می شود منقلب می شدند. صرف نسبت مادری که نیست چرا که حضرت زهرا سلام الله علیها مثلا جده ۱۱ امام زمان علیه السلام می شوند بلکه بخاطر عظمتی است که بی بی دو عالم دارند و دین به بیان حقیقت مظلومت حضرت زهرا سلام الله علیها گره خورده است.
پس بنابر این، معرف به این معنا غلط است. معنای صحیح این است که احکام شرعی دائر مدار موضوعات است و عنوانی که در موضوعات اخذ شده اند موضوعیت دارند و طریق نمی باشند و حکم دائر مدار همان عنوان است و آنها اینگونه نیستند که علت محدثه احکام شرعی باشند. احکام شرعی چه به معنای اراده وچه به معنای اعتبار به ید شرع است، دلش بخواهد اراده می کند و نخواهد اراده نمی کند. لکن به این معنا هم … اینکه مرحوم فخر المحققین فرموده، قول به تداخل و عدم تداخل دائر مدار معرفات و مؤثرات است غلط می باشد.
کلام ابن ادریس ره هم غلط می باشد ایشان فرموده است اگر شرط در قضیه شرطیه از جنس واحد باشد مثل ان جامع فی نهار شهر رمضان فکفر تداخل است، که سه مرتبه اگر جماع شود یک کفاره واجب می شود و اگر از جنس های متعدد باشد مثل ان ظاهرت فکفر و ان افطرت فی نهار شهر رمضان فکفر، عدم تداخل است. این کلام غلط است زیرا اگر شرط قابل تکرار بود و جزاء قابل تکرار بود، آخوند ره می فرماید فرقی نمی کند بین اینکه بگوییم ان جامع فی نهار شهر رمضان و غیر آن زیرا ظهورش در این است که هر وقت شرط حادث شد جزاء نیز حادث می شود، سه مرتبه تکرار شود سه مرتبه جزاء تکرار می شود.
همان طور که آخوند ره فرموده است فرقی نمی کند که جزاء از جنس واحد باشد یا از جنس متعدد باشد کما اینکه شرط از جنس واحد باشد یا از جنس متعدد باشد و ظاهر قضیه شرطیه تعدد جزاء است عند تعدد شرط کما لا یخفی.
و صل الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین