بسم الله الرحمن الرحیم
چهارشنبه ۱۹/۶/۹۹
جلسه ۵۶۰
کلام در این فرمایش مرحوم آخوند بود. ایشان فرمودند یکی از ادات عموم، نکره در سیاق نفی و نهی است منتهی آن زمانی دلالت بر عموم می کند که مدخول نفی یا نهی مطلقه و مرسله اخذ شده باشد اما اگر مبهمه یا مقیده اخذ شده باشد دیگر دلالت بر عموم نمی کند.
فرمایش آقای آخوند ره دو مقدمه دارد ۱ـ ایجاد طبیعت به یک وجود محقق می شود و انعدام آن به انعدام جمیع افرادش است. ۲ـ باید مقدمات حکمت در مدخول جاری شود، مطلقه اخذ شود تا دال بر عموم باشد. ان قلت: شما که فرمودید طبیعت لا تنعدم الا بانعدام جمیع افرادها قلت: اشکال ندارد ولکن این، بر عموم ما یراد من مدخولها دلالت می کند، نه اینکه بر عموم ما ینطبق علیه مطلقها دلالت کند. باید اول مراد از مدخول، مطلق شود.
هر دو مقدمه فرمایش آخوند ره محل مناقشه واقع شده است.
اما مقدمه اولی، مرحوم حاج شیخ اصفهانی ره در اول بحث نواهی به کلام آخوند ره اشکال فرموده است. ایشان می گویند (نکته اول) ما طبیعتی ندارم که آن با یک وجود موجود شود و به انعدام جمیع افراد معدوم شود. هر طبیعتی که به یک وجود موجود می شود به انعدام یک وجود نیز معدوم میشود . آن طبیعتی که به انعدام جمیع افراد معدوم می شود به ایجاد جمیع افراد موجود می شود زیرا طبیعت در خارج یک وجود منحاز و جدایی غیر از وجود افراد ندارد، یعنی این گونه نیست که طبیعت انسان ـ در خارج ـ غیر از زید، بکر، عمرو و خالد، وجود دیگری به اسم وجود طبیعت داشته باشد. همچین چیزی نداریم.
نکته دوم: نقیض کل شیء رفعه و بدلیله.
نکته سوم: مقصود از طبیعتی که به آن، وجود اضافه می شود یا طبیعت مبهمه مهمله است (وجود آن، وجود طبیعی مبهمه مهمله می شود) یا طبیعت به نحو کثرت است یعنی جمیع افراد طبیعت مقصود است یا به نحو وجود سعی آن طبیعت است. اگر آن طبیعتی که وجود به آن اضافه می شود، وجود نسبت به آن لحاظ می شود ماهیت مبهمه مهمله باشد درست است که به یک وجود محقق میشود چرا که مهمله در حکم قضیه جزئیه است اما عدم آن نیز به یک عدم محقق می شود. اگر الآن یک نفر از افراد انسان جاهل باشد صحیح است که بگوییم ماهیت مبهمه مهمله انسان لیس بعالم زیرا محال است که یک وجود دو نقض داشته باشد. اگر یک وجود دو نقیض داشته باشد ارتفاع نقیضین لازم می آید زیرا هم ممکن است وجود نباشد و هم یکی از آن عدم ها نباشد. پس طبیعی مبهمه مهمله در واقع با یک وجود موجود می شود و بانعدام یک وجود نیز معدوم می شود.
اما اگر آن طبیعتی که وجود به آن اضافه میشود طبیعت به نحو کثرت باشد یعنی تمام وجودات آن طبیعت، ایجاد این طبیعت به ایجاد جمیع افرادش است کما اینکه انعدام آن به انعدام جمیع افرادش است .
اما اگر طبیعتی که وجود به آن اضافه میشود طبیعت به نحو وجود سعی باشد ـ من خیال می کنم مقصود حاج شیخ ره از وجود سعی به نحو وحدت در کثرت مانند عام مجموع باشد یعنی تمام افراد طبیعت یک وجود لحاظ شوند، سعی یعنی همه را فرا گرفته است. وحدت در کثرت یعنی تمام افراد یک وجود لحاظ شده ـ ایجاد این طبیعت به ایجاد جمیع افرادش است کما اینکه انعدام آن به انعدام جمیع افرادش است.
خوب آقای آخوند ره آن طبیعتی که به یک وجود موجود شود و با انعدام جمیع افراد معدوم شود کجاست؟
ان قلت: یک وجودی داریم، وجود طارد عدم کلی، عدم ازلی. مثلا انسان در خارج معدوم بوده است، طارد عدم کلی به یک وجود است. یک وجود موجود شود دیگر آن عدم کلی منعدم می شود. اگر بخواهد وجود این عدم کلی نقض شود و عدم کلی باقی بماند باید جمیع افراد منعدم شوند. پس این، یوجود بوجود احد افرادها و تنعدم بانعدام جمیع افرادها.
قلت: (حاج شیخ می فرماید:) اصلا طارد عدم کلی نداریم. هر وجودی طارد عدم خویش است. آن وجودی که طارد عدم کلی است مثلا وجود ساعت ۳ بعد از ظهر، عدم آن می شود همان عدم وجود ساعت ۳ بعد از ظهر. اول وجود طارد عدم کلی است منتهی نقض اول الوجود، عدم اول الوجود نقیض همان وجود می شود. بله یک مطلب هست و آن این است که طارد عدم کلی که اول وجود است اگر بخواهد آن اول وجود نقض و رفع شود باید هیچ وجودی موجود نشود. لازمه نقض عدم کلی، عدم همه وجودات است نه اینکه عین عدم همه وجودات باشد.
اشکال دومی که به آخوند ره وارد است … ما سالیان سال فکر می کردیم که ماهیت مبهمه مهمله در حکم قضیه جزئیه است و به یک وجود محقق می شود و عدم آن با عدم همان وجود محقق می شود و باید ماهیت لا بشرط قسمی باشد. شاید حدود بیست سال یا بیشتر در این مطلب مناقشه کردیم اما به تازگی مطلبی در ذهن ما افتاده است که اصلا این حرفها بی ربط است، دیدم که مرحوم آقای ایروانی عرض ما را نوشته است و وقتی انسان های قوی حرف انسان را تایید کنند باعث قوت قلب می شود. این تذکرات را دادم تا دقت کند، این مباحث مباحث دقیقی است و اگر روشن نشود نه فرمایش آخوند ره و دیگران روشن می شود علاوه بر اینکه در فقه اثر دارد.
اما مطلبی که حاج شیخ ره می فرماید این است که ما یک ماهیت مبهمه مهمله داریم، یک ماهیت لا بشرط مقسمی داریم، یک ماهیت بشرط شیء داریم، یک ماهیت به شرط لا داریم و یک ماهیت لا بشرط قسمی داریم. ماهیت مبهمه مهمله یعنی به خصوص ذات و ذاتیات قصر نظر شده و اصلا به خارج از ذات نظر نشده است. فرق ماهیت لا بشرط مقسمی با ماهیت مبهمه مهمله در این است که ماهیت مبهمه مهمله نسبت به غیر ذات و خارج از ذات اصلا نظر نشده ولی در ماهیت لا بشرط مقسمی نسبت به خارج از ذات نظر و لحاظ شده است منتهی آن خارج از ذات اصلا به یکی از انحاء بشرط شیء، بشرط شیء و لا بشرط اخذ نشده و به هیچ وجه اخذ نشده و فقط لحاظ شده است لذا به قول مرحوم آقای خوئی ماهیت مبهمه مهمله فوق ماهیت لا بشرط مقسمی است. ماهیت بشرط شیء این است که ماهیت و طبیعت انسان نسبت به علم سنجیده شده و علم در آن اخذ شده است. ماهیت به شرط لا یعنی ماهیت نسبت به شیء خارج از خودش لحاظ شده و عدم آن اخذ شده است. ماهیت لا بشرط قسمی این است که طبیعت نسبت به یک شیئی خارج از ذات لحاظ شده منتهی نه وجود آن و نه عدم آن در طبیعت اخذ نشده است.
آخوند ره می فرماید ما رجل فی الدار یا لا تکذب مفید عموم است البته در صورتی که رجل و کذب ماهیت لا بشرط قسمی باشد و نه اینکه ماهیت مبهمه مهمله باشد. بعد مرحوم آخوند می فرماید سابق الایام می گفتند موضوع له اسم جنس ماهیت لا بشرط قسمی است و از زمان سلطان العلماء گفتند که این حرف اشتباه است و موضوع له اسم جنس ماهیت مبهمه مهمله است.
یک اشکالی که از سابق در ذهن ما بود این است که می گویند در ماهیت مبهمه مهمله غیر از ماهیت چیز دیگری در آن اخذ نشده است، خوب اگر غیر از ماهیت چیزی اخذ نشده اینکه همان ماهیت لابشرط قسمی می شود، چه فرق بین این با ماهیت لا بشرط قسمی هست!؟ مرحوم آقای خوئی می فرماید لا بشرط قسمی عدم اخذ به تنهایی نیست، ماهیت لابشرط قسمی لحاظ آن شیء و عدم اخذ آن است در حالی که در ماهیت مبهمه مهمله اصلا آن شیء لحاظ نشده است. استاد: این حرف آقای خوئی ره درست نیست و در بحث مطلق و مقید خواهد آمده و این مطلبی نیست که به تازگی به ذهن ما آمده باشد. اما نکته ای که به ذهن ما به تازگی رسیده این است که اینکه می گویند قضیه مهمله در حکم جزئیه هست و موضوع له اسم جنس ماهیت مبهمه مهمله است را ما نفهمیدیم. اول یک سوال می کنم که جناب حاج شیخ ره بر هر کدام از افراد انسان این موضوع له اسم جنس منطبق می شود یا منطبق نمی شود؟ اگر بفرماید منطبق نمی شود، این که خلاف وجدان و مکابره با وجدان است. هر فردی از افراد انسان، جاهل یا عالم موضوع له بر او منطبق است. اگر می فرمایید قضیه مبهمه مهمله در حکم جزئیه است خوب قضیه جزئیه که بر همه صادق نیست لذا باید بر بعضی از افراد انسان موضوع له اسم جنس صادق نباشد و حال آنکه صادق است. اگر بفرمایید مکابره با وجدان نیست، صادق نیست، آن وقت سوال می کنیم که چرا صادق نیست! مگر ماهیت مبهمه مهمله غیر ذات و ذاتیات چیز دیگر در آن اخذ شده است ؟ غیر از ذات و ذاتیات چیز دیگر اخذ نشده و این فرد هم آنها را داراست. یا باید بر هیچ فردی صادق نباشد و یا باید بر همه افراد صادق باشد. لذا این حرف واهی و سست که قضیه مبهمه مهمله در حکم جزئیه هست را خیلی در ذهنمان بالا و پایین کردیم که آخر این حرف چیست! اگر بفرمایید که آیا شما می خواهید بگویید که ماهیت مبهمه مهمله نداریم؟ می گوییم چرا مهمله داریم منتهی مهمله در واقع همان بشرط شیء است، آن ماهیت مبهمه مهمله ای که در حکم جزئیه است همان ماهیت بشرط شیء است منتهی ممکن است آن شیء در بشرط شیء معین باشد مثل انسان عالم، هندوانه بزرگ و ممکن است آن شیء نا معلوم و مبهم باشد مثل اینکه کسی گوید من یک هندوانه با یک خصوصیتی می خواهم اما آن خصوصیت را هنوز نمی دانم و باید به دکتر بروم. در واقع آن همان ماهیت مقیده است منتهی قید یک وقت معین است و یک وقت معین نیست. این یک حرف معقول است و می توان گفت که قضیه مبهمه مهمله در حکم قضیه جزئیه است زیرا آن خصوصیت بر همه منطبق نیست. خوب جناب آخوند ره، جناب حاج شیخ ره آیا اسم جنس بر این چنین چیزی وضع شده است؟ خیر. [اینکه عرض می کنم اگر فلسفه را ۵۰۰ سال بخوانید تا در این مطالب اصول وارد نشوید دقیق نمی شود. این مطالب اصولی را اصولی های دقیق می توانند بررسی کنند. اگر حاج شیخ ره این مطالب را یک مقداری دقیق بررسی کرده به خاطر کاریست که در اصول انجام داده. بله این مباحث عقلی باید کار شود منتهی اصولی از پس آنها بر می آید.] بعد دیدم این نکته ای که در ذهن ما هست را مرحوم آقای ایروانی این مدقق نبیل و خریط فن دارند. لذا اینکه ماهیت مبهمه مهمله در حکم جزئیه است و اینکه ماهیت مبهمه مهمله امر در قبال ماهیت بشرط شیء است درست نیست. اگر سوال کنید که شما می گویید موضوع له اسم جنس ماهیت مبهمه مهمله نیست؟ جواب می دهیم بله و چنانچه بپرسید این حرف در فقه اثر دارد؟ می گوییم بله در فقه اثر دارد، ان شاء الله وقتی در بحث مطلق و مقید وارد شویم معلوم می شود که بین عام و خاص و مطلق و مقید فرق هست یا فرق نیست.
این مطالبی بود که در نکته اولی مرحوم آخوند بیان شده بود منتهی از اشکالی که به مقدمه اول، مرحوم حاج شیخ ره می کند جواب داده اند که این اشکال وارد نیست زیرا (ظاهرا صاحب منتقی باشد) اگر الآن به صرف الوجود و طارد عدم کلی امر شود و از همان نهی شود به یک وجود محقق می شود و به انعدام جمیع افراد معدوم میشود. شما می گویید عدم صرف الوجود، بدیل و ناقض آن، عین همه عدم ها نیست بلکه لازمه ی عدم صرف الوجود است، خوب چه اشکال دارد از ادبیات که بحث نمی کنیم ما می گوییم که اگر آن نهی در خارج بخواهد امتثال شود بانعدام جمیع افرادش است، اگر آن امر بخواهد امتثال شود به ایجاد یک فرد است، حالا از باب اینکه عین است یا از باب اینکه لازمه اش است در مقصود اثر ندارد. پس بنابر این جناب حاج شیخ ره فرمایش آخوند ره درست می شود.
استاد: این اشکال درست است و خود شما در فرمایشتان این را قبول دارید.
یک اشکال دیگر آقای صدر کرده و آن این است که ایشان می فرمایند امر به وجود خارجی نمی خورد، نهی به وجود خارجی نمی خورد. امر به طبیعت تعلق می گیرد. نهی از طبیعت می شود. طبیعت یک مفهوم واحد است بله وجودات آن متکثر است منتهی یک مفهوم واحد است. این مفهوم واحد اگر بخواهد ایجاد شود به یک وجود ایجاد می شود، بخواهد منعدم شود به انعدام جمیع افراد است. بنابر این کلام حاج شیخ ره درست نیست.
استاد: نسبت به این اشکال آقای صدر سابق ها عرض کردیم که عویصه ای وجود دارد که آیا امر به ایجاد طبیعت می خورد لیوجد ـ که آقای آخوند ره، آقای نائینی ره و آقای خوئی ره می فرمایند ـ که خود ایجاد متعلق طلب است، امر یعنی طلب الوجود یا اینکه امر و طلب به طبیعت می خورد لیوجد یعنی ایجاد غایت امر است که مرحوم آقاضیاء و آقای صدر و جماعت دیگری می فرمایند. (خیلی از حرف های آقای صدر حرف های آقاضیاء ره است، آقاضیاء حرف های دقیقی دارد که خیلی از آنها را متوجه نمی شوند که ایشان چه می فرمایند). خوب کدام درست است؟ عقلا هر دوتای آنها درست است اما ارتکازا کدام یک هست، یک جاهایی واقعا حق با آقای نائینی ره است، یک جاهایی واقعا حق با آقاضیاء است، سابق بررسی کردیم و الآن اگر بخواهیم وارد شویم خیلی در ما نحن فیه ثمری ندارد چرا که همان فرمایش آقای روحانی کافیست، وجود هم اگر باشد همان حرف بس است چرا که می خواهیم بدانیم چطور امتثال می شود.
هذا تمام الکلام در این نکته اول صاحب کفایه ره، اشکال حاج شیخ ره که مرحوم خوئی آن را قبول کرده اند و اشکالی آقای روحانی بیان فرمود و اشکالی که ما عرض کردیم که در فرمایشات آقای ایروانی نیز وجود دارد. وللکلام تتمه ان شاء الله شنبه
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین