بسم الله الرحمن الرحیم
یکشنبه ۲۳/۶/۹۹
جلسه ۵۶۲
کلام در این بود که آیا ادات عموم مثل «کل» مانند اطلاق به مقدمات حکمت احتیاج دارند یا ادات عموم احتیاج به مقدمات حکمت ندارند و آن کاری را که مقدمات حکمت در اطلاق انجام می دهند، «کل» در عموم انجام می دهد. بیان شد که مرحوم آقای آخوند، آقای نائینی ره و آقای شیخ علی قوچانی (البته ایشان می فرمایند که محل تامل است) می فرمایند : که ادات عموم نیز احتیاج به مقدمات حکمت دارند زیرا آنها بر جمیع افراد ما یراد من المدخول دلالت می کند و بر ما ینطبق علیه المدخول دلالت ندارند. در مقابل این قول، مرحوم آقای خوئی، حاج شیخ اصفهانی ره ، آقا ضیاء عراقی و جماعتی دیگر می فرمایند احتیاج به مقدمات حکمت ندارد بلکه خود «کل» بر آن دلالت می کند.
امروز یک کلام از حاج شیخ اصفهانی ره و یک کلام از مرحوم ایروانی و یک کلام از آقای خوئی ره بیان می کنیم. (اینها دارای نکته دقیقی هستند دقت بفرمایید تا مقصودشان روشن شود.)
مرحوم حاج شیخ اصفهانی می فرمایند: « لا یقال: غایه ما یقتضیه الأداه أنّ مدخولها غیر مهمل» «کل» در «اکرم کل عالم» فقط دلالت می کند که عالم مهمل نیست و متکلم در مقام بیان است یعنی آن مقدمه ای از مقدمات حکمت که می گوید : مولا در مقام بیان است لازم نیست و خود «کل» بر آن دلالت می کند . اما اینکه مدخول، طبیعت وسیعه یا حصه وسیعه است یعنی مثلا آیا مدخول کل عالم عادل است یا کل عالم، باید با مقدمات حکمت بدست آید به نحوی که بگوییم مولا قیدی نیاورده است. پس حاج شیخ ره می فرماید: بله «کل» این مقدار را دلالت می کند که مولا در مقام بیان است و در مقام اهمال نیست اما حال که در مقام بیان است آیا مدخول کل مطلق و طبیعت وسیعه است یا اینکه حصه وسیعه است. خب عالم عادل نیز وسیع است و تمام افراد عالم عادل را شامل می شود کما اینکه عالم تنها نیز وسیع است. این را باید به مقدمات حکمت درست کرد و گفت : مولا قرینه ای در کلام نیاورده است.
مرحوم حاج شیخ می فرماید : این را نگویید چراکه ما می گوییم: اینکه شما نمی دانید مدخول، طبیعت وسیعه است یا حصه وسیعه، منشأ آن چند چیز می تواند باشد ۱ـ احتمال دهیم که قیدی در کلام بوده است مثلا اکرم عالم عادل بوده است. در این جا مقدمات حکمت نمی خواهد چرا که در بنای عقلاء اصل این است که قرینه ای وجود ندارد و این گونه نیست که متکلم، قرینه ای را ذکر نکرده است. «کما فی الشک فی وجود القرینه» مثل اینکه اگر شک شود قرینه در کلام بوده یا نه، می گویند بناء عقلاء بر عدم قید است. پس اگر آن از این جهت باشد که در وجود و عدم قید شک داریم در اینجا بناء عقلاء بر این است که قید نیست. ۲ـ احتمال دهیم مراد جدی مولا حصه باشد با اینکه یقین داریم در کلام قیدی نبوده است. این را می فرمایند: اشکالش این است که خود ظهور حجت است. وقتی مراد استعمالی عام بود برای مراد جدی حجت می شود و ثابت می کند مراد جدی عام است. پس اگر از این جهت باشد حاج شیخ ره می فرماید : نفس ظهور کلام بر اراده عموم حجت است بله ممکن است این استفاده عموم در جاهایی که ادات عموم نباشد از قرینه دیگر و مقدمات حکمت و اینکه مولا در مقام بیان است استفاده شود.
فرمایش آقای خوئی ره با فرمایش حاج شیخ ره مقداری فرق می کند، ما اینجا یک مقدمه ای را بیان می کنیم که با آن، ضعف فرمایش مرحوم آقای خوئی و فرمایش حاج شیخ اصفهانی ره مشخص شود. آن مقدمه این است که یکی از مقدمات حکمت این است که مولا در مقام بیان است. یکی دیگر این است که مولا قید نیاورده است، مراد او مقید نیست، اگر مراد مقید بود قید می آورد.
در دوره سابق بیان می کردیم که در عام احتیاج به این مقدمه که مولا در مقام بیان است نداریم. از ظاهر عبارت حاج شیخ اصفهانی ره معلوم می شود که مقصود ایشان نیز این است که عام احتیاج ندارد که بگوییم مولا در مقام بیان است و خود «کل» بر این معنا دلالت می کند. اما نسبت به اینکه قید نیاورده است، ظاهر عبارت حاج شیخ ره در این جا است که آن، ربطی به مقدمات حکمت ندارد و آن از بناء عقلاء بدست می آید و هر جایی که شک داریم قید هست یا قید نیست اصل عدم قید است لذا اگر قیدی را ذکر نکرد یعنی قید ندارد. خب اگر نمی دانیم قیدی در مراد مولا هست یا نیست… ظاهر کلام حاج شیخ ره این است که اگر در مراد استعمالی شک کردیم که قید دارد یا ندارد، یعنی درست است که فرموده «اکرم العادل» لکن مرادش در مراد استعمالی «اکرم العالم العادل» است. پس حاج شیخ ره می فرماید: اینکه می گوییم مقدمات حکمت احتیاج نیست فقط آن مقدمه ای که ثابت می کند مولا در مقام بیان است احتیاج نیست. شاهد بر این مطلب، کلامی است که ایشان می فرمایند : « و إن أمکن هذه الاستفاده بنحو آخر فی مقام آخر» اگر چه ممکن است این استفاده ـ یعنی مراد استعمالی عام است و این ظهور حجت است بر مراد جدی ـ به نحو دیگر در مقام دیگر ـ یعنی در غیر از ادات عموم ـ باشد، « کما إذا لم یکن أداه الشمول ـ این عبارت توضیح «مقام آخر» است ـ و کان المولى فی مقام بیان مرامه بشخص کلامه ـ یعنی یک وقت مولا در مقام بیان مراد جدی خود است منتهی نه فقط به شخص این کلام بلکه به شخص این کلام و کلامات دیگر می خواهد مراد جدی خود را برساند در این صورت دیگر نمی توان گفت : این ظهور بر مراد جدی حجت است اما اگر مولا در مقام بیان این باشد که مراد جدی خود را با شخص این کلام بیان نماید و از کلام دیگر استفاده نکند ـ». از این عبارت حاج شیخ ره معلوم می شود مقدمه ای که در عام احتیاج نیست این است که ظهور این کلام بر مراد جدی حجت است و این در جاهای دیگر با مقدمات حکمت ثابت می شود.
حال که فرمایش حاج شیخ ره روشن شد، اشکال می کنیم که این مقدمات حکمت آیا ظهور درست می کنند یا آن که مراد جدی را درست می کند و ظهور بوسیله اینکه بناء عقلاء بر عدم القید است ثبات می شود و دیگر ربطی به مقدمات حکمت ندارد؟ تا به اینجا می توان گفت نزاع مرحوم حاج شیخ و آخوند ره ـ در یک مقدمه ـ نزاع لفظی است. خلاصه باید گفت که مولا قید نیاورده است، حالا به مقدمات حکمت قید نیاورده یا نه به قول حاج شیخ ره اصل و بناء عقلاء بر این است که اگر بر وجود قید شک کنیم، اصل بر عدم آن است. پس انعقاد ظهور به بناء عقلاء بر عدم القید است اما حجیت این ظهور بر مراد جدی نیاز به مقدمات حکمت دارد، یعنی مولا در مقام بیان است لکن این در عام احتیاج نیست بلکه خود ظهور عام بر مراد جدی حجت است. پس نزاع حاج شیخ ره در مقدمه اولی ست و مقدمه ثانیه لازم است چه به بناء عقلاء و چه به مقدمات حکمت.
آقای خوئی ره یک کلمه ای دارد و آن این است که همین مقدمه ـ مولا قید نیاورده پس مرادش نیست ـ در عام وضعی احتیاج نیست. وقتی می فرماید: «اعتق رقبه»، می گوییم مولا در مقام بیان است و قیدی نیاورده است پس مراد او، مقید نیست. در اطلاق از عدم بیان قید در مقدمات حکمت عدم قید را می فهمیم اما در عام وضعی به این احتیاج نیست. خب چه چیزی دلالت می کند که قید نیاورده است؟ آقای خوئی ره می فرماید: خود «کل» بر آن دلالت می کند. خود کل بر عدم قید بیان است. بین عام وضعی و اطلاق یک کلمه فرق است و آن این است که در اطلاق عدم البیان بیان است برای عدم قید اما در عام خود عام بیان است برای عدم قید. پس همین مقدمه ای که حاج شیخ ره می فرماید به بناء عقلاء ثابت می شود و ربطی به ادات عموم ندارد را آقای خوئی ره قبول ندارند و می گویند «کل» بر عدم قید دلالت می کند و آن، بیان عدم قید است.
مرحوم آقای ایروانی یک کلامی دارند که آن با تمام دقتی که ایشان دارند خیلی عجیب است. ایشان می فرمایند: ما چه در نکره در سیاق نفی و چه در کل احتیاج به مقدمات حکمت نداریم، منتهی از بابی که دیروز عرض کردیم یعنی خود اسم جنس ـ مثل رجل ـ اطلاق ذات دارد و هیچ قیدی همراه آن نیست (تا به این جا کلامشان درست و پاکیزه است اما بعد یک مطلبی می فرمایند که خیلی عجیب است). بعد می فرمایند: « مع انا لم نتصور معنى لإجراء المقدمات فی المدخول» اصلا ما تصور نمی کنیم که در مدخول باید مقدمات حکمت جاری شود تا بعد «کل» بر توسعه دلالت کند. توضیح کلام ایشان این است که اگر مثلا مولا بفرماید «رجل»، در رجل تنها اصلا مقدمات حکمت معنا ندارد. معنا ندارد که بگوییم در رجل مقدمات حکمت جاری می شود چرا که شأن مقدمات حکمت، توسعه حکم است حال توسعه حکم «بنفسه أو متعلقه» و اطلاق اصلا در جایی جاری می شود که اثر داشته باشد و آن اثر این است که اگر مقصود مولا فی علم الله مقید باشد و مطلق ذکر کند و قید را نیاورد، قبیح می باشد. قبح در جایی معنا دارد که حکمی وجود داشته باشد یا در خود متعلق اثری وجود داشته باشد و الا اگر الآن یک روایت وارد شود که درخت سیب در جنگلهای آمازون نمی روید، بعد بگوییم که آن مطلق است. اینکه یک متکلمی یک حکم حقیقی طبیعی را ذکر نماید بعد ما بگوییم که کلام او مطلق است چرا که قیدی نیاورده است، مرحوم آقای ایروانی می فرماید: در امثال این موارد، اینکه کلام مطلق است معنا ندارد چرا که قبحی لازم نمی آید زیرا اثر عملی ندارد. اما در ما نحن فیه اینکه آخوند ره می فرماید باید اول در «عالم» مقدمات حکمت جاری شود بعد «کل» بر عموم دلالت کند درست نیست زیرا جریان مقدمات حکمت در عالم معنا ندارد. یعنی چه مقدمات حکمت باید در عالم جاری شود!؟ معنا ندارد که اول باید مقدمات حکمت جاری شود زیرا اگر فی علم الله مقصود متکلم مقید باشد اما قید را ذکر نکند چه قبحی پیش می آید. به لحاظ «کل» است که قبیح می شود اما اگر شما «کل» را در نظر نگیرید و فقط خود عالم لحاظ شود چه قبحی پیش می آید اما شما می گویید اینکه فرموده است «اکرم کل عالم» چنانچه مقصودش دارای قید باشد ولی ذکر نکند قبیح می شود چرا که نقض غرض می شود و اثر عملی دارد زیرا عبد مابقی علماء را اکرام می کند، خب وقتی اثر عملی داشت، به همین جهت است که اصلا معنا ندارد که شما بگویید دلالت برعموم در طول مقدمات حکمت است زیرا اگر عموم را کنار بگذارید اصلا مقدمات حکمت معنا ندارد جناب آخوند ره. این دقتی است که آقای ایروانی ره کرده است.
به عقل قاصر و فاتر ما، کلام حاج شیخ ره، کلام آقای خوئی ره و آقای ایروانی ره تمام نیست. در دوره گذشته این مقدار را عرض کردیم که در مطلق هم اینکه مولا قیدی را ذکر نکرده، لازم است همان طور که در عام لازم است زیرا وقتی می فرماید «اکرم کل عالم» اینکه مدخول کل قید ندارد را از کجا بدست آوریم؟ حاج شیخ اصفهانی ره فرمود از بناء عقلاء. عرض کردیم این نزاع لفظی است. آقای خوئی ره می فرماید : از کل می فهمیم، خب کل کی دلالت می کند که مدخول من قیدی ندارد!؟ اگر الآن وقتی مولا می فرماید «اکرم کل عالم» کسی دهان او را بگیرد و دیگر نگذارد کلمه ای را بیان کند، آیا در اینجا بر عموم دلالت می کند؟ نه زیرا شاید قید داشته باشد. پس باید چیزی دیگری غیر از کل باشد که تا احتمال اینکه شاید قید داشته باشد را از بین ببرد. این را در دوره سابق عرض کردیم منتهی در آن دوره گفتیم فرق بین عالم و مطلق در این است که مطلق احتیاج به یک مقدمه دیگر دارد و آن این است که مولا در مقام بیان است در حالی که عام این مقدمه را نمی خواهد. الآن این نکته را متوجه شدم که عرض ما همان فرمایش حاج شیخ ره است و نکته علی حده ای ندارد. خب چرا در دوره سابق گفتیم مطلق احتیاج به این مقدمه دارد که مولا در مقام بیان است اما عام احتیاج به این مقدمه ندارد؟ برای اینکه اگر مولا بفرماید من هندوانه می خواهم بعد بفرماید اما خصوصیات این هندوانه را بعدا ذکر می کنم و فعلا در مقام بیان آن نیستم، این اشکالی ندارد و تناقضی در کلامش نیست اما اگر بفرماید من می خواهم همه علماء را اکرام کنی بعد بگوید الآن در مقام بیان این نیستم که کدام علماء را اکرام کنی این، اشکال دارد و موجب تنافی و تهافت در کلامش می شود. از یک طرف می گوید می خواهم همه را اکرام کنی و از طرفی می گوید در مقام بیان این نیستم که کدام یک از علماء مقصودم هست، این تهافت است. در این دوره از این حرف رفع ید کردیم و می گوییم آن نیز در عام احتیاج است زیرا اگر مولا بفرماید: می خواهم همه همسایه ها را دعوت کنی اما اوصاف آن همسایه هایی که مقصودم هستند را بعدا ذکر می کنم و الآن بیان نمی کنم ،این اشکال ندارد. بله این مقدار را الآن گفته که همه همسایه ها اما آن همه همسایه ها چه کسانی هستند، همه همسایه هایی که عالمند، هاشمیند و… این اشکال ندارد که بگوید در مقام بیان نیستم. بله ممکن است کسی بگوید در اطلاق ،اینکه مولا در مقام بیان است خیلی واضح تر است که احتیاج به آن است اما در عام کسی اینگونه تکلم نمی کند، درست نیست، بله اینکه نادر است درست هست اما اینکه قبیح است، صدر و ذیل کلام تناقض دارد ـ اینهایی که مرحوم آقای خوئی و حاج شیخ ره فرموده اند ـ را ما متوجه نمی شویم و دیروز عرض کردیم اینکه در مطلق عام استغراقی است یا صرف الوجود است اصلا ربطی به مقدمات حکمت ندارد. آن باید از قرینه خارجی استفاده شود که خود آقای خوئی ره در جای خودش آن قرینه را ذکر کرده است و آن در ما نحن فیه از ادات عموم بدست می آید پس مقدمات حکمت لازم است همان طور که عرض کردم کما لا یخفی.
اما فرمایش مرحوم آقای ایروانی که می فرماید: «مع انا لم نتصور معنى لإجراء المقدمات فی المدخول و مقدمات حکمت در جایی جاری می شود که اثر عملی داشته باشد و از عدم ذکر قید، قبح لازم آید» اولا که این حرف درست نیست و ثانیا در ما نحن فیه با همان فرمایشی که شما بیان کردید باز درست نیست.
اما اولا: اگر مولا بفرماید «لا بأس بترک اکرام العلماء» بعد بفرماید: «اکرم الفقهاء» خب با این فرمایش حضرت عالی، هیچ قبحی لازم نمی آید زیرا مقصود مولا از اکرم العلماء، علمای فقیه است ولی فقهاء را ذکر نکرده است و قبیح نیز نمی شود زیرا فوقش علماء دیگر را اکرام می کند، خب اکرام کند، اکرام علماء که حرام نیست. کسی که اکرامش واجب نبوده را اکرام کرده است. چه قبحی پیش می آید. اگر مقصودتان این است که قبیح می شود چرا که خلاف غرض مولاست و این جزء مقدمات حکمت است، باید در خیلی از موارد مانند مثالی که عرض کردم، مقدمات حکمت جاری نشود، به همین جهت این حرف غلط است که می گویند در مطلق یکی از مقدمات حکمت این است که مولا در مقام بیان است و قیدی ذکر نکرده است و اگر مقصودش مقید باشد و مطلق ذکر کرده باشد قبیح است چرا که نقض غرضش می شود. خب لازمه این کلام این است که نقضی را که عرض کردیم بپذیرید و بگویید مقدمات حکمت در آن جاری نمی شود. به همین جهت آن هایی که دقیق هستند مقدمات حکمت را اصلاح کرده اند که بعدا اصلاح شده اش را ذکر می کند.
پس اولا کبرایی که شما بیان کردید درست نیست به همین جهت در سیره عقلاء در جاهایی که اثر ندارد مثل قصص و حکایات، مقدمات حکمت را جاری می کنند و نسبت می دهند و می گویند این مطلب هست و مثلا توضیح می دهد باغ اناری در روستای فلان جا بود، اگر بگویید شاید باغ انار شیرین بوده باشد می گوید نه در نوشته فقط آمده باغ انار و نگفته باغ انار شیرین. اما حتی اگر این حرف درست باشد باز کلام مرحوم آخوند ره درست است که ان شاء الله فردا
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین