متن اصول ، جلسه ۵۶۵ ، شنبه ۲۹ شهریور ۹۹

بسم الله الرحمن الرحیم

                                              شنبه ۲۹/۶/۹۹

جلسه ۵۶۵

عرض کردیم آقای صدر در مقام، سه مطلب می فرمایند.

مطلب اول: اشکال آقای صدر را به قول مرحوم آقای نائینی و آخوند ره ـ یعنی عموم به جریان مقدمات حکمت در مدخول نیاز دارد، اول باید اطلاق مدخول درست شود ـ روز چهارشنبه عرض کردیم، ولو ایشان این اشکال را پذیرفتن اما ما جواب آن را بیان کردیم.

مطلب دوم: چه چیزی باعث شد که مرحوم آقای نائینی ره این قول را اختیار فرمود؟ اگر آن دلیلی که مرحوم آقای نائینی به خاطر آن این قول را اختیار نموده تمام باشد، در این صورت اعتراض به قول مقابل می شود یعنی کسانی که می گویند دلالت کل بر عموم احتیاج به مقدمات حکمت ندارد.

آقای صدر می گوید: حاصل برهانی که آقای نائینی به عنوان دلیل بر این قول قبول کرده اند این است که اسم جنس برای طبیعت مهمله وضع شده است و آن، جامع بین مطلقه و مقیده و بشرط لا است. مقصود از بشرط لا، همان ماهیت مجرده از خصوصیات خارجیه است یعنی آن ماهیتی که هیچ خصوصیتی، غیر از ذات همراه آن نباشد. این ماهیت در معقولات ثانویه منطقیه، موضوع واقع می شود مثل الانسان نوعٌ. ما یک معقول ثانی فلسفی داریم ویک معقول ثانی منطقی داریم و یک معقول اولی فلسفی داریم.  معقول ثانی منطقی آن معقولاتی است که هم وصف و هم اتصاف در ذهن باشد، مثلا وقتی می گوییم الانسان نوعٌ، خب انسانی که نوع هست، آن طبیعی مجرد از جمیع خصوصیات است و جای آن در ذهن هست. طبیعی مجرد از جمیع خصوصیات در ذهن هست و در خارج نیست زیرا انسان، یک موجود زمانی و مکانی است، اگر بخواهد در خارج موجود شود در یک زمان، یک مکان و همراه یک ملابسات و خصوصیاتی موجود می شود، خب جای انسان در الانسان نوعٌ در ذهن است کما اینکه جای نوعیت  نیز در ذهن است، در خارج که ما نوعیت نداریم. پس الانسان نوعٌ، معقول ثانی منطقی می شود. مقصود ایشان از معقول ثانی یعنی معقول ثانی منطقی، در قبال معقول ثانی فلسفی مثل الانسان ممکنٌ، جای امکان در ذهن است اما آن انسانی که به امکان متصف می شود در خارج است لذا وصف در ذهن است ولی اتصاف و عروض در خارج است. شیء خارجی متصف می شود مثل الانسان ممکنٌ یا مثل دو مساوی است با یک به علاوه یک و یا مثل الانسان ابیضٌ. پس وصف وامکان در ذهن است و در خارج نیست اما ظرف اتصاف و متصف در خارج است. انسان خارجی به امکان متصف می شود.

معقول اولی فلسفی مثل آن هایی که هم وصف و هم اتصاف در ذهن است مثل علم، بیاض، جواهر و مقولات عشر، اینها همه از قبیل معقولات اولی فلسفی هستند. البته اینکه عرض کردیم مقولات عشر، مقوله اضافه جزء معقولات ثانی فلسفی است اما نمی دانم چرا اصرار دارد آن را جزء معقول اولی فلسفی ذکر کنند و حال آنکه خود آن در خارج نیست. مرحوم حاج شیخ اصفهانی یک توجیهی دارد و دیگران نیز توجیهاتی دارند که خیلی نه به درد می خورد و نه درست است و احتیاجی هم نیست، این مقدار که توضیح دادم به خاطر روشن شدن عبارت آقای صدر است. آنچه بیشتر استفاده می شود معقول ثانی فلسفی و معقول ثانی منطقی است و معمولا معقول اولی فلسفی خیلی کم استفاده می شود و خیلی استعمال نمی شود .

پس اسم جنس برای طبیعت مهمله جامع بین مطلقه و مقیده و بشرط لا وضع شده است و گفتیم مقصود از بشرط لا، یعنی ماهیت مجرده از خصوصیات خارجیه، خب طبیعت مهمله جامع بین ما یقبل الانطباق و ما لا یقبل الانطباق، محال است بر همه افراد منطبق شود زیرا یک قسم از اسم جنس ـ ماهیت مبهمه مهمله ـ ماهیت بشرط لا است، ماهیت بشرط لا، بر خارج منطبق نمی شود چرا که گفتیم آن در خارج نیست حال اگر شما بگویید اکرم کل عالمٍ به مقدمات حکمت احتیاج ندارد و خود کل بر استیعاب جمیع افراد دلالت می کند، سوال می کنیم موضوع له عالم چیست؟ ج: ماهیت مبهمه مهمله. یک قسم از آن چیست؟ ج: ماهیت مجرده. ماهیت مجرده در خارج هست؟ ج: نه. خب چیزی که جامع بین ما یقبل الانطباق ـ یعنی ماهیت مطلقه ـ و ما لا یقبل الانطباق ـ یعنی ماهیت مجرده ـ محال است بر همه افراد خارجی صادق باشد زیرا یک قسم آن، امری است که اصلا بر خارج منطبق نمی شود، پس چطور شما می گویید جامع بین ما یقبل الانطباق و ما لا یقبل الانطباق بر خارج منطبق می شود!؟ حال باید یک قرینه و دلیلی بیاید تا ثابت کند مقصود از عالم در اکرم کل عالمٍ فقط ماهیت مطلقه است، و ماهیت مجرده و مقید بشرط الشیء که لا یقبل الانطباق فی الخارج مقصود نیست و این نیاز به مقدمات حکمت دارد. کل که بر آن دلالت ندارد. اگر بفرمایید احتیاج به مقدمات حکمت نیست زیرا کل دو کار انجام می دهد ۱ـ دلالت می کند که مدخول آن، ماهیت مطلقه است و مبهمه مهمله نیست ۲ـ بر استیعاب جمیع افراد دلالت میکند. پس کل دو مدلول طولی دارد و آن این است که اولا دلالت می کند مدخولش، ماهیت مهمله نیست بلکه مطلقه است و ثانیا بر استیعاب دلالت می کند بنابر این نیاز به مقدمات حکمت ندارد. آقای صدر می گویند این حرف غلط است زیرا کل یک مدلول بیشتر ندارد و آن، استیعاب است اما مدلول دیگر از کجا!؟ این فرمایشی است که آقای صدر در دفاع از کلام آقای نائینی ره ذکر کرده است.

آقای صدر در ما نحن فیه از این دلیلی که برای مرحوم آقای نائینی بیان فرموده، جواب می دهند. در این دلیل یک مغالطه ای وجود دارد، آقای صدر می خواهند آنرا جواب دهند ولی نمی دانم چرا مطلب را پیچانده اند. استاد: مغالطه واضح است و آن این است که موضوع له اسم جنس، ماهیت مبهمه مهمله است و آن ،جامع بین ما یقبل الانطباق و ما لا یقبل الانطباق است و چنین جامع ای، لا  یعقل ان ینطبق علی جمیع الافراد. مغالطه در این مقدمه است. (خب دقت کنید) جامع بین ما یقبل الانطباق و ما لا یقبل الانطباق محال است که بر همه افراد منطبق شود چرا که یک قسم آن ما لا یقبل الانطباق است، این مغالطه است زیرا یک وقت می گوییم تمام افراد این جامع در خارج است خب این غلط است زیرا یکی از افراد این جامع امری است که اصلا در خارج نیست یعنی ما لا یقبل الانطباق. اگر بگوییم تمام افراد جامع بین ما یقبل الانطباق و ما لا یقبل الانطباق در خارج است، عقلا محال است اما اگر بگوییم جامع بین ما یقبل الانطباق و ما لا یقبل الانطباق، این جامع ینطبق علی جمیع الافراد الخارجی، این کلام درست است زیرا یکی از افراد این جامع مطلقه است و مطلقه بر تمام افرادش قابل صادق است و از آن طرف هر جا قسم صادق باشد مقسم نیز صادق است پس وقتی مطلقه که قسم است صادق هست، مقسم و جامع نیز صادق می باشد.

آقای صدر در مقام می فرماید: جامع بین ما یقبل الانطباق و ما لا یقبل الانطباق، ینطبق علی جمیع الافراد الخارجی زیرا جامع در ضمن فرد است و هر وقت فرد موجود شود جامع نیز موجود می شود اما همان طور که عرض کردیم مغالطه را مطرح نمی کند. ای کاش آقای صدر این گونه بیان می فرمود که ما دو کبری را جا به جا می کنیم، یک کبری این است که جامع بین ما یقبل الانطباق و ما لا یقبل الانطباق، لا یقبل الانطباق معنای صحیح این کبری این است که اگر کسی بگوید تمام افراد این جامع در خارج هستند، غلط می باشد اما اگر کسی بگوید: تمام افراد خارجی، این جامع بر آنها منطبق است، این درست است و در ما نحن فیه ادعای ما این است لذا احتیاج به مقدمات حکمت ندارد.

بعد یک بیان دیگری از جواب دارند و آن این است که گفته شد: موضوع له اسم جنس، ماهیت مبهمه مهمله است و ماهیت مطلقه نیست. ماهیت مطلقه دو نوع است یعنی گاهی مواقع ماهیت مطلقه، ماهیتِ بشرط الاطلاق و السریان است که در واقع آن، ماهیت بشرط شیء می باشد. یک وقت ممکن است آن شیء، عادل باشد و یک وقت ممکن است قید سریان و اطلاق باشد. ماهیت مطلقه این نوع از ماهیت مطلقه نیست بلکه ماهیت مطلقه یعنی ماهیت لیسیده که با آن، هیچ قیدی لحاظ نشده باشد. عدم اللحاظ است نه لحاظ العدم یعنی نه سفیدی و نه سیاهی در آن لحاظ نشده است. نه عدالت اخذه شده و نه فقاهت. خب این، عین همان ماهیت مبهمه مهمله است و چیز دیگری نیست، پس به دلیل اینکه عین همان است احتیاج به مقدمات حکمت ندارد.

عرض کردیم مرحوم آقای ایروانی خوب مطلب را متوجه شده اند و گفتیم اصلا این حرفی که معروف است که ماهیت مبهمه مهمله در حکم جزئیه است حرفی غلط است و کسی که این حرف را می زند در واقع ماهیت مبهمه مهمله را خوب تصور نکرده است، مگر آن معنایی که ما می خواهیم الآن به آقای صدر، آقای ایروانی و آنهایی که این معنا را قبول ندارند اشکال کنیم.

ما دو اشکال داریم. اولا: موضوع له اسم جنس چیست؟ ماهیت مبهمه مهمله! کسی بر این مبنای آقای صدر ـ که درست هم هست ـ نمی تواند موضوع له اسم جنس را بیان کند. موضوع له اسم جنس سهل ممتنع است.  پیر زن محل هم می گوید رجل برای ذات رجل وضع شده است اما اگر از اعلم علماء بپرسیم که انسان در این قضیه «الانسان قد یؤخذ فی الموضوع مطلقاً و قد یؤخذ مقیداً» که گاهی مواقع مطلق اخذ می شود و گاهی مواقع مقید، به چه معناست؟ می گوید: آن در معنای مجازی استعمال شده است. می گوییم شما آن را معنا کن و کاری نداشته باشید که حقیقی است یا مجازی. اگر بگوید: این انسان در ذات انسان استعمال شده. می گوییم: ذات انسانی که هیچ قیدی همراه او نیست؟ نه، خب اینکه مطلقه می شود پس معنای مقیده چیست، اگر بگویید قید همراهش است، خب مقیده می شود، پس معنای مطلقه چیست؟ این انسان در چه چیز استعمال شده ؟ آقای صدر این را درست نمایید.

حال که نقضی که به آقای صدر کردیم روشن شد به ایشان جواب می دهیم که جناب آقای صدر، شما مثل دیگران بزنگاه را غفلت کرده اید. ما در روز چهارشنبه عرض کردیم اگر مولا بفرماید اکرم کل عالمٍ بعد کسی دهان او را بگیرد، آیا می توان گفت مقصود مولا اکرام تمام علماء است؟می فرماید: نمی توان گفت. خب چرا نمی شود، عالم که در معنای خودش استعمال شده و به قول شما اصاله الحقیقه در آن جاری می شود و می گوید در معنای حقیقی استعمال شده و هیچ قیدی ندارد. اگر بفرمایید: در این فرض، اصاله الحقیقه در آن جاری نمی شود؟ می گوییم: به چه دلیل جاری نشود؟ می فرمایید: چرا که اصاله الحقیقه در جایی است که قرینه ای بر خلاف ذکر نشود، شاید مولا می خواسته قرینه را ذکر کند اما دهانش را بسته اند. می گوییم: این حرف غلط است زیرا اگر دهانش را نمی گرفتند و مولا می گفت: اکرم عالم عادل، آیا عالم در اینجا در معنای مجازی استعمال شده است!؟ خود شما در فصل بعد، منکر این حرف هستید و می گویید تقیید موجب مجازیت نمی شود. اما سر اینجا ـ جایی که دهان مولا را گرفته باشند ـ این است که عالم دلالت می کند که در همان ماهیت بدون قید استعمال شده است، نه قید عدالت به اوست و نه قید عدم عدالت ولکن دو کلمه در اینجا بر آقای صدر مخفی شده است ۱ـ مراد استعمالی از جمله چیست؟ ۲ـ مراد استعمالی از عالم چیست؟ مراد استعمالی عالم احتیاج به مقدمات حکمت ندارد، مراد استعمالی عالم یعنی به لفظ عالم هیچ قید دیگری تفهیم نشده است اما اینکه هیج قید دیگری به لفظ عالم تفیهم نشده یک مطلب است و مراد استعمالی و مدخول کل، قید دیگری ندارد ولو اینکه به لفظ آخر تفهیم شود، مطلب دیگری است. بله ماهیت مبهمه مهمله همان ماهیت مطلقه است چرا که مطلقه، بشرط سریان نیست اما شاید مولا بخواهد مقیده را تفهیم نماید منتهی نه به لفظ عالم تا شما بگویید اصاله الحقیقه کافیست و الا این مجاز می شود بلکه با لفظ دیگر می خواهد مقیده را برساند پس باید یک قرینه ای بیاوریم تا بگوییم مقصود مولا از اکرم کل عالم، عالم عادل نبوده است چرا که شاید بخواهد عالم عادل را تفهیم کند اما عادل را ذکر ننموده.

عرض کردیم اگر این حرف را شما قبول نکنید… در مطلق هم این گونه است اگر مثلا به جای اکرم کل عالم بفرماید اکرم العالم، خب آقای صدر اکرم العالم به چه دلیل مقدمات حکمت می خواهد، خب بفرمایید: خود عالم می گوید قید ندارد. طبق مبنایی که شما دارید چه فرقی می کند بین اینکه کل را بگوید و بین اینکه کل را نگوید!؟

این جوابی است که از اشکال آقای صدر می دهیم و بیان کردیم که حق این است که احتیاج به مقدمات حکمت دارد منتهی در دوره سابق می گفتیم که کل با اینکه مولا در مقام بیان نباشد نمی سازد اما در این دوره از آن رفع ید می کنیم و می گوییم اشکالی ندارد که مثلا مولا بفرماید همه سیب های بازار را باید بخری اما مقصودم سیب های خاصی است که بعدا توضیح می دهم، هیچ تنافی بین صدر و ذیل این کلام نیست.

بعد وارد فصل بعد می شود و آن این بود که اگر یک عامی داشته باشیم مثل اکرم کل عالم و آن به لا تکرم الفساق من العلماء تخصیص خورده است، آیا در ما عدای مخصص می توان به عموم عام تمسک کرد؟ اگر کسی بگوید شک داریم که اکرام نحات عدول واجب است یا نه، آیا می توان به عموم عام تمسک کرد؟

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *