متن اصول ، جلسه ۵۶۸ ، سه شنبه ۱ مهر ۹۹

بسم الله الرحمن الرحیم

                                              سه شنبه ۱/۷/۹۹

جلسه ۵۶۸

 

کلام در این بود که مرحوم آخوند برای مدعی خود ـ تمسک به عموم عام در ماعدای مخصص حین الشک در تخصیص زائد ـ استدلال فرمود به اینکه مراد استعمالی از عام، عموم است و اکرم کل عالم بر عموم دلالت می کند، خاص منفصل مثل لاتکرم الفساق من العلماء فقط مراد جدی را کوچک می کند و علمای فاسق را از مراد جدی خارج می کند اما مراد استعمالی به قوت خود باقیست.

یک اشکالی در ما نحن فیه به وجود می آید و آن این است که با توجه به اینکه مراد جدی خاص هست و خصوص علمای عدول مراد است، چرا مولا عام بیان نموده؟ وجه بیان عام چیست؟ در اینجا عبارت مرحوم آخوند این است: «بل من الممکن قطعاً استعماله مع فی العموم قاعدهً» یعنی ممکن است بگوییم عام با وجود این خاص در عموم استعمال شده است قاعدهً بدین معنا که مولا قصد داشته یک ضرب قاعده نماید. مقصود از ضرب قاعده ممکن است این باشد که اگر عبد شک کند که اکرام عالم غیر فاسق نحوی واجب است یا نه، بتواند به عموم عام تمسک کند و یا ممکن است این باشد که اگر شک کند فاسق، خصوص مرتکب الکبیره هست یا اعم از مرتکب الکبیره و الصغیره، بتواند به عموم عام تمسک کند، اگر از اول می فرمود اکرم العلماء العدول عند الشک نمی توانست به عموم عام تمسک نماید.

همان طور که دقت نمودید، دو مثال برای ضرب قاعده زدیم یک مثال برای جایی که شک داشته باشیم آیا اکرام عالم غیر فاسق نحوی واجب است یا نه تا بتوانیم به عموم اکرم کل عالم تمسک کنیم و یک مثال برای جایی که شک داشته باشیم آیا فاسق، خصوص مرتکب الکبیره هست یا اعم از آن و مرتکب الصغیره تا بتوانیم در ما عدای قدر متیقن، به عموم عام تمسک نماییم. حال سوال این است که مقصود مرحوم آخوند کدام یک از این دو مثال می باشد؟ مقصود ایشان از قاعده در عبارت «بل من الممکن قطعاً استعماله مع فی العموم قاعدهً» چیست؟ اگر مثال اول مقصود باشد ـ یعنی مولا عام بیان نموده تا ضرب قاعده شود که در شک وجوب اکرام نحوی عادل، به عموم عام تمسک کنیم ـ غلط می شود زیرا چنانچه مولا می فرمود اکرم العلماء العدول باز می توانستیم تمسک کنیم و ضرب قاعده با اکرم العلماء العدول نیز بوجود می آمد، اما اگر مقصود مثال دوم باشد، ضرب قاعده زمانی تحقق پیدامی کند که مولا بفرماید اکرم العلماء زیرا اگر می فرمود اکرم العلماء العدول دیگر نمی توانستیم حین الشک در وجوب اکرام عالم مرتکب الصغیره به عموم عام تمسک کنیم. پس اگر بخواهد در این موارد قاعده درست نماید باید عام بیان بفرماید و مثلا بگوید اکرم العلماء. بنابر این مقصود آخوند ره باید مثال دوم باشد و یا اعم باشد چرا که اگر بخواهد فقط حمل بر مثال اول گردد، غلط می شود زیرا اثر آن فقط در مثال دوم پیدا می شود البته در این صورت مثال اول کالحجر فی جنب الانسان است.

یک عبارتی مرحوم حاج شیخ در توضیح کلام آخوند ره دارند که آن به ذهن می زند که مقصود آخوند ره از ضرب قاعده مثال اول است چرا که عبارت حاج شیخ ره این است: «أی من باب ضرب‏ القاعده و إتمام الحجّه لیکون للمکلّف حجّه على الباقی عند ورود المخصّص‏» ممکن است کسی بگوید از کلمه باقی معلوم می شود که حاج شیخ ره عبارت کفایه را حمل بر مثال اول نموده است در حالی که باقی چنین دلالتی ندارد زیرا در مثال دوم نیز ماعدای قدر متیقن، باقی هستند. باقی دو مصداق دارد یک مصداق آن، نحوی عادل است در جایی که شک داریم آیا نحوی عادل نیز وجوب اکرام دارد یا ندارد و یک مصداق آن نیز جایی است که وقتی مولا می فرماید «اکرم العلماء» و «لا تکرم الفساق» نمی دانیم مراد از فاسق خصوص مرتکب الکبیره هست یا اعم از مرتکب الکبیره و الصغیره، پس باقی در اینجا می شود باقیِ از غیر قدر متیقن. اگر مقصود، مثال دوم یا اعم از آن و مثال اول نباشد جواب مرحوم آخوند  ره نسبت به اشکالی که کرده اند ـ یعنی چرا با اینکه مراد جدی خاص است مولا عام الغاء می فرماید ـ غلط می شود.

مرحوم حاج شیخ به مطلب آخوند ره اشکال نموده است (خوب دقت کنید که عبارت ایشان پیچیده است). ایشان می فرمایند: تاره می گوییم وجوب فعلی و حقیقی در امثال اکرم العلماء یعنی انشاء وجوبی که کاشف از اراده مولا باشد. آن چه حقیقهً، وجوب و طلب حقیقی است اراده مولا است و اکرم العلماء،کاشف از اراده مولاست و اگر اراده مولا نباشد دیگر اکرم العلماء وجوب امتثال ندارد لذا مرحوم آخوند فرمود: احکام انشائی در مرحله انشاء، بما هی انشاء هیچ لزوم امتثالی ندارند، و تاره می گوییم: حقیقت وجوب حقیقی و نفسی واقعی چیزی غیر از انشاء به داعی جعل داعی نیست. خب اگر مسلک اول باشد که آن مسلک آخوند ره است در این صورت عبارت آخوند ره درست می شود زیرا اکرم العلماء در واقع انشاء شده است به داعی انشاء حجت، یعنی اکرم العلماء بر تمام افراد عام حجت باشد یعنی چنانچه عبد، عالمی را اکرام نکرد مولا بتوان او را مؤاخذه نماید منتهی وقتی یک خاصی آمد، آن خاص به خاطر اینکه اقوی هست مقدم می شود لذا می گوییم در بعضی از علماء اراده حقیقی مولا هست و آنها علمای عادلند و در بعضی اراده حقیقی مولا نیست. پس این عام نسبت به تمام افراد عام حجت است و فقط از آن مقداری که برایش حجت اقوی آمده است رفع ید می کنیم و بر باقی به عام تمسک می کنیم. بنابر این مسلک، حرف آخوند ره درست می شود و این، ضرب قاعده است.

اما بنابر مسلک دوم ـ مسلک حاج شیخ اصفهانی ره و آقای خوئی ره ـ یعنی اینکه بگوییم اراده در کار نیست بلکه حقیقت وجوب یعنی انشاء به داعی بعث. اگر این مسلک باشد حاج شیخ ره می فرمایند کلام آخوند ره عقلا محال است زیرا انشاء همیشه به داعی واحد انشاء می شود و محال است بعضی از افراد آن به یک داعی انشاء شود و بعضی از افراد به یک داعی دیگر انشاء شود و مثلا بگوییم: اکرم العلماء نسبت به علماء عدول به داعی بعث است و نسبت به علماء فاسق به داعی این است که آن حجت باشد. پس محال است که برخی از افرادِ انشاء واحد به یک داعی باشند و برخی از افرادش به داعی دیگر باشند و به دو داعی انشاء شود. حاج شیخ می فرمایند: «و أمّا لو لم یکن بعثاً حقیقیّاً بالإضافه إلى بعض الافراد مع کونه متعلّقاً به فی مرحله الإنشاء فلازمه صدور الواحد عن داعیین بلا جهه جامعه تکون هو الداعی و الحجیّه». دقت نمایید، انشاء در واقع انحلالی نیست اما منشأ انحلالی است. وقتی می فرماید اکرم العلماء، منشأ انحلالی است، مراد جدی انحلالی است خب ممکن است نسبت به بعضی مراد جدی باشد و نسبت به بعضی مراد جدی نباشد اما انشاء انحلالی نیست پس این انشاء واحد یا به داعی بعث است و یا به داعی اعطاء حجت است و امکان ندارد قسمی از آن به داعی بعث باشد و قسم دیگرش به داعی اعطاء حجت باشد.

ان قلت: خود حجیت جهت جامعه است یعنی اکرم العلماء به داعی حجیت انشاء شده است. قلت: حجت تا زمانی است که خاص وارد نشده باشد اما بعد از آنکه خاص وارد شد دیگر آن، حجت نیست. تا مادامی که خاص وارد نشده است این، حجت است و همین که خاص وارد شد دیگر حجت نیست چرا که اثر تنجیز برآن بار نمی شود. حجت به این جهت است که کاشف از بعث هست خب وقتی فهمیدیم بعضی از افراد آن به داعی بعث نبوده، دیگر حجت نمی شود.

ان قلت: اکرم العلماء در تمام افراد به داعی اعطاء حجت است اما وقتی خاصِ لا تکرم الفساق وارد شد باعث می شود داعی بعضی از افراد به داعی اعطاء حجت تغییر کند. قلت: عقلاء محال است که انشاء از یک داعی به داعی دیگر منقلب شود. اگر انشاء از اول به داعی بعث بوده باشد تا به آخر به داعی بعث خواهد بود و اگر از اول به داعی بعث نبوده باشد دیگر به داعی بعث تغییر پیدا نمی کند. این اشکال اولی است که مرحوم حاج شیخ به آخوند ره می فرمایند.

خوب دقت نمایید تا ما اول اشکال ایشان را حلاجی نمایید تا بعد ببینیم این اشکال بر آخوند ره وارد است یا نه؟

توضیح اشکال ایشان این است که حاج شیخ می فرمایند: شما که می گویید اکرم العلماء به داعی اعطاء حجت، الغاء شده است (ضرب قاعده یعنی اعطاء حجت)، اشکال آن این می باشد که محال است اکرم العلماء به داعی اعطاء حجت الغاء شده باشد زیرا در اکرم العلماء یک فاسق و یک عادل وجود دارد. اینکه بگوییم نسبت به فاسق، به داعی حجت الغاء شده است غلط است زیرا زمانی اکرم العلماء حجت می شود که به داعی بعث انشاء شده باشد. انشاء واقعی ای که به داعی بعث باشد و بعد برایش یک خطابی آید که به داعی اعطاء حجت باشد در این صورت،  درست است زیرا انشاء واقعی به داعی بعث بوده است و این خطاب، حجت بر آن می شود اما اگر انشاء واقعی فی مقام ثبوت به داعی بعث نبوده باشد دیگر معنا ندارد که بگوییم این خطاب در مقام اعطاء حجت است و داعی اعطاء حجت است زیرا بعد از ورود خاص و آمدن لا تکرم الفساق، معلوم می شود وجوب اکرام و انشاء اکرام نسبت به عام فاسق به داعی بعث نبوده است. خب وقتی به داعی بعث نبود، چطور امکان دارد که اکرم العلماء به داعی اعطاء حجت در عموم استعمال شده باشد. وقتی به داعی اعطاء حجت می شود که حکم واقعی و انشاء در مقام ثبوت به داعی بعث بوده باشد و اگر به داعی بعث نباشد دیگر معنا ندارد که بگوییم آن، حجت می شود. پس اکرم العلماء نسبت به عالم فاسق، به یک داعی انشاء شده است و نسبت به عالم عادل، به یک داعی دیگر انشاء شده است. نسبت به عالم فاسق به داعی غیر بعث است و نسبت به نحوی عادل به داعی بعث است.

لا یقال: مثال هایی که شما می فرمایید از قبیل مثالی است که خود شما فرمودید  نمی توان کلام آخوند ره را به آن، حمل کرد. لانه یقال: ما در مقام تقریب، به خاطر اینکه راحت تر باشد این گونه گفتیم و الا به آن شکل که معنا کردیم نیز می توان مثال زد و گفت اکرم العلماء نسبت به عالم مرتکب الکبیره به داعی بعث نیست اما نسبت به عالم مرتکب الصغیره به داعی بعث است. از این جهت فرقی نمی کند ولو اینکه گفتیم عبارت حاج شیخ ره موهوم است اما شأن ایشان أجل است از اینکه مقصودشلن چیزی باشد غیر از آن چه ما عرض کردیم.

تمام اشکال مرحوم حاج شیخ این است که این فرمایش آخوند ره ـ ضرب قاعده ـ برای مبنای من حاج شیخ که مبنای صحیح است به درد نمی خورد بله بر مبنای آخوند ره درست است.

استاد: این اشکال مختص به این مقام نیست. این اشکال یک اشکال قویی است که در تمام وجوبات می آید، حتی آن وجوبی که مخصص ندارد زیرا یک عویصه ای هست، شارع می فرماید: «یا ایها الذین آمنوا اقیموا الصلاه» خب شما می فرمایید که تکلیف، افراد عاصی را هم شامل می شود. این حرف بدین معناست که شارع برای آن فردی که نماز نمی خوانند هم وجوب جعل کرده است، حال سوال می کنیم که این وجوب به چه داعی ای جعل شده است؟ اگر  به داعی بعث جعل شده باشد به مشکل بر می خوریم زیرا وقتی مولا می داند این شخص منبعث نمی شود و عاصی هست محال است که به داعی بعث بفرماید زیرا داعی بعث در جایست که مولا احتمال انبعاث را بدهد. چنانچه بدانم اگر به این شخص بگویم برو و نان بخر او نمی رود، به داعی اینکه او منبعث شود بگویم برو نان بخر، دیگران به من می گویند تو که می دانستی این نمی رود لذا معنا ندارد که به این داعی بگویی.

از این اشکال جواب داده اند که در عاصی به داعی بعث نیست بلکه به داعی اتمام حجت است تا در روز قیامت نگوید اگر به من هم می گفتید، من انجام می دام. استاد: باز اشکال پیش می آید زیرا اعطاء حجت زمانی معنا دارد که به داعی بعث باشد. آن وجوبی که به داعی بعث انشاء نشده باشد، دیگر معنا ندارد که بگوییم به داعی اتمام حجت انشاء شده است. وقتی حجت بر عبد تمام می شود که در مقام ثبوت تکلیف داشته باشد. این اشکال در اینجا هم هست و در ذهنم این است که برخی در اینجا این اشکال را مطرح کرده اند و ما نیز چند مرتبه اشکال را طرح کرده ایم.

در ما نحن فیه عرض ما این است که اشکال حاج شیخ ره وارد نیست زیرا می گوییم: تاره وقتی شارع می فرماید اکرم العلماء، با همین خطاب می خواهد وجوب را انشاء کند. توضیح مطلب: انشاء عبارت است از اعتبار و ابراز، اینکه در قرآن کریم می فرماید «یا ایها الذین آمنوا اقیموا الصلاه» آیا به همین خطاب آیه شریفه می خواهد ابراز نماید یا اینکه در عالَم ثبوت و واقع ابراز نموده است و این خطاب، ارشاد به آن وجوب است کما اینکه عرض کردیم، اوامر و نواهی ای که در فرمایشات ائمه هدات مهدیین وارد شده است در واقع ارشاد به احکام واقعی هستند، نه اینکه مثلا با فرمایش امام صادق علیه السلام می خواهد انشاء شود، این گونه اگر باشد بدین معناست که نسخ می شود. الآن که حکم انشاء نمی شود. احکام در اسلام از اول انشاء شده اند لکن بیان آنها به تاخیر افتاده است. پس اغلب اوامر و نواهی صادره در لسان مبارک خاتم الانبیاء و ائمه هدات مهدیین و حضرت زهرا سلام الله علیهم اجمعین از این قبیل است و آنها ارشادند به احکام واقعیه، نه اینکه خودشان ابراز و انشاء باشند، قبلا در مقام ثبوت، حکم جعل و ابراز شده و اکنون به مخاطبین و مکلفین بیان می فرمایند.  طبق این مسلک جناب حاج شیخ ره اشکال وارد نیست زیرا الآن نسبت به همه، به داعی اعطاء حجت است و می خواهد حجت را بیان کند و حکم واقعی را منجز نماید. معنای منجز این نیست که باید حتماً بعثی باشد، وقتی می گوییم لا تشرب الخمر منجز حرمت خمر است یعنی اگر فی علم الله حرام باشد، مستحق عقاب است و اگر حرام نباشد یا هیچی اتفاقی نمی افتد و یا طبق مبنای کسانی که می گویند متجری استحقاق عقاب دارد، باز مستحق عقاب است. پس معنای اعطاء حجت این نیست که حتما باید یک بعثی باشد لذا عام وقتی نسبت به عالم فاسق تخصیص خورد، بدین معناست که نسبت به آنها تا الآن حجت بوده است و از الآن به بعد دیگر حجت نیست. اگر یک خطابی نسبت به بعضی از افرادش از حجیت بیافتد و نسبت به بعض دیگر حجت باشد، عقلا مشکلی ندارد. اول که انشاء شده، به داعی اعطاء حجت و ضرب قاعده بوده است تا در مواقع شک به آن تمسک کنیم و وقتی شک بر طرف شد، آن از حجت افتاد، این چه اشکال دارد!؟ این به دو داعی نمی شود و محذوری ندارد.

اما قسم دوم که وقتی مولا می فرماید اکرم العلماء به همین خطاب می خواهد وجوب را انشاء نماید، ان شاء الله فردا.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *