دوشنبه ۱۸/۱۲/۹۹
جلسه ۶۶۷
بسم الله الرحمن الرحیم
وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین واللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین
اللهم کن لولیّک الحجّه بن الحسن صلواتک علیه وعلی آبائه فی هذه الساعه وفی کلّ ساعه ولیّا وحافظا وقائدا وناصرا ودلیلا وعینا حتی تسکنه أرضک طوعا وتمتّعه فیها طویلا.
اللهم العن أوّل ظالم ظلم حقّ محمّد وآل محمّد وآخر تابع له علی ذلک اللهم العن العصابه التی جاهدت الحسین وشایعت وبایعت وتابعت علی قتله اللهم العنهم جمیعا.
السلام علیک یا أبا عبد الله وعلی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله أبدا ما بقیت وبقی اللیل والنهار ولا جعله الله آخر العهد منّی لزیارتکم، السلام علی الحسین وعلی علیّ بن الحسین وعلی أولاد الحسین وعلی أصحاب الحسین.
اللهم خصّ أنت أوّل ظالم باللعن منی وابدء به أولا ثم العن الثانیَ والثالث والرابع اللهم العن یزید خامسا والعن عبید الله بن زیاد وبن مرجانه وعمر بن سعد وشمرا وآل أبی سفیان وآل زیاد وآل مروان إلی یوم القیامه.
***********************************************************
کلام در این که موضوع له علم جنس چیست؟ مرحوم آخوند فرمود: علم جنس با اسم جنس مترادفین هستند. سوال: اگر با هم مترادفین هستند چرا اسم جنس، نکره و علم جنس، معرفه است؟ می فرماید: تعریف، تعریف لفظی ست مثل تأنیث لفظی مثل شمس که عرب با آن معامله مونث می کند، این بدین معنی نیست که شمس حقیقهً مونث است بلکه فقط با آن معامله مونث میکند، اینجا هم با علم جنس معامله معرفه می کنند نه اینکه حقیقهً معرفه باشد بلکه معرفه صوری است، و اینکه مشهور گفته اند علم جنس وضع شده برای طبیعت بما هی متعیّنه بالتعیّن الذهنی غلط است.
عرض کردیم چند قول اینجا وجود دارد. یکی فرمایش مرحوم آخوند، یکی فرمایش مشهور، یکی فرمایش حاج شیخ اصفهانی ره و یکی هم فرمایش آقای ایروانی ره. آقای ایروانی یک احتمال دیگر نیز داد. ایشان فرمود: «و یمکن ان یقال ان المراد بعلم الجنس ما وضع لتمام اشخاص جنس واحد مستوعباً» علم جنس عیناً مثل عام استغراقی است یعنی برای تمام افراد جنس واحد وضع شده، به همین جهت به آن، علم جنس گفته می شود چرا که معرفه است و همه را شامل می شود، در مقابل علم شخص که مختص به بعضی از اشخاص است. پس لفظ بین تمام افراد، مشترک است و لو به وضع عام، عرض کردیم به نحو وضع عام موضوع له خاص یا اینکه نه، برای تک تک افراد وضع شده باشد.
خب ما در علم جنس چه بگوییم؟ آیا حرف مشهور را زنیم، حرف آخوند ره بزنیم، حرف حاج شیخ ره را بزنیم، حرف آقای ایروانی بزنیم؟ در دوره سابق عرض کردیم که علم جنس در فارسی مرادف ندارد تا ببینیم حقیقت آن چیست لذا راهی به فهم آن نداریم مگر ذکر قول لغویین و علماء ادب عرب. لغویین نوشته اند که متعیّن به تعیّن ذهنی است. خب بهتر تفسیری که از متعیّن شده است آن همان تفسیری هست که مرحوم آقاضیاء بیان فرمود یعنی اینکه اسامه را زمانی می گوییم که ذهن به این حیوان مفترس ملتفت باشد اما اگر ذهن از آن غافل باشد دیگر به آن اسامه نمی گویند بلکه به آن اسد می گویند. اما حتی بنابر قول قول مشهور معرفه، معرفه لفظی است و معرفه حقیقی نیست و مثل شمس که مونث مجازی است زیرا الآن اگر ذهن من مشیر به یک حیوانی هست و به آن می گویم: «اسامه»، خب این به چه دلیل معرفه است؟ مراد از معرفه اگر این است که یک واقعیتی داشته باشد، خب در این صورت نکره نیز این گونه است، وقتی می گوییم «جاءنی رجلٌ» یک واقعیتی دارد چرا که واقعاً یک نفر آمده، کلی که نیست منتهی طرف مقابل آن را نمی شناخته و او قابل انطباق بر هر یک از افراد هست. خب وقتی بگوییم: «رأیت اسامه» بله در این جا ذهن به یک حیوان مفترسی ملتفت است، خب وقتی ذهن به او ملتفت است در واقع معرفه ی آن، معرفه ی لفظی است و حقیقی نیست. این مثل ال عهد ذهنی است، اینکه گفته اند الف و لام عهد سه قسم هست، عهد ذکری، عهد حضوری و عهد ذهنی. خب عهد ذهنی این، چه معرفه ای است؟ این غیر از معرفه لفظی معنای دیگری ندارد لذا در این جهت ما با مرحوم آخوند همراه هستیم و می گوییم: معرفه ی آن، معرفه ی لفظی ست؛ اما اینکه معنای «اسامه» و «اسد» یکی است را ما تشخیص نمی دهیم چرا که عرض کردم: ما علم جنس در فارسی سراغ نداریم، اما علماء ادب و اهل لغت هم معمولا علم جنس را این طور معنی کرده اند. هذا تمام الکلام در علم جنس.
مرحوم آخوند لفظ دیگری را برای مطلق بیان می فرماید و آن، مفرد محلی به الف و لام است. مشهور می فرمایند: معرف به لام چند قسم است. لام جنس مثل الرجل خیر من المراه، لام استغراق و لام عهد که خود به عهد ذکری، عهد ذهنی و عهد حضوری تقسیم می شود. حال «ال»، بین این پنج قسم مشترک لفظی ست یا مشترک معنوی ست یا به قول مرحوم آقای ایروانی که می فرماید: «علی نحو الحقیقه و المجاز» در جنسش حقیقت باشد در غیرش مجاز باشد.
ما اینکه «ال» حقیقت و مجاز باشد را می فهمیم. اینکه «ال» مشترک لفظی باشد را نیز می فهمیم اما اینکه «ال» مشترک معنوی باشد را باید به چه معنایی بگیرم که مشترک معنوی باشد؟ مرحوم آقای ایروانی می فرماید: مشترک معنوی این است که لام وضع شده برای اشاره به مدخول، حال این مدخول جنس باشد یا افراد باشد. نسبت به افراد، جمیع افراد باشد یا فردی باشد که معهود است خارجاً یا معهود است ذهناً. استعمال الف و لام در هر یک از این پنج قسم، استعمال در مصادیق می شود مثل استعمال انسان در زید و بکر و عمرو. این طور الف و لام اشتراک معنوی را معنی کرده است.
در دوره سابق یک اشکالی به آقای ایروانی ره کردیم، آن اشکال این است که اینکه تعیّن، اشاره به مدخول هست این، مفهوم اشاره است یا واقع الاشاره است. اگر بگوییم مفهوم اشاره است یعنی الف و لام وضع شده برای مدخول مشار الیه، خب این قطعاً غلط است و مقصود این آقایان نیست. پس مصداق اشاره و اشاره به حمل شایع است خب اشاره به حمل شایع جامع ندارد. اشاره ی به این و اشاره به او، جامع ندارد. جامع آن مفهوم است، آن هم که معنی نیست، مصدایقش است. لذا نمی دانم چطور کسی این اشتراک معنوی را باید بگیرد که درست باشد، به همین جهت اگر این را اشتراک معنوی بگیریم، اشتراک معنوی یک ایرادی پیدا می کند و آن ایراد این است که وقتی می خواستند بگویند: «مفهوم دو قسم هست، یک مفهوم جزئی و یک مفهوم کلی». خب مفهوم کلی یعنی ما یصلح أن ینطبق علی الکثیرین. مفهوم جزئی یعنی ما لا یصلح أن ینطبق علی الکثیرین. خب این جا یک شبهه ای هست و آن این می باشد که شما اگر مفهومی را مثلا ده قید بزنید که در خارج یک مصداق بیشتر نداشته باشد مثل واجب الوجود یا اصلا مصداق نداشته باشد مثل شریک الباری، فرموده اند که این از کلیت خارج نمی شود زیرا صلاحیت انطباق بر خارج دارد. هر چه قید بزنید ـ ولو مصداق آن عقلاً در خارج یکی بیشتر نباشد ـ ولکن صلاحیت انطباق بر خارج را دارد. پس جزئی چیست؟ جزئی در واقع مفهومی ست که معنای آن مصداق وجود در آن اشراب شده است، زید که می گوییم یعنی زید وضع شده برای این موضوع و شخص خارجی به نحوی که این موجود خارجی موضوع له است والا اگر این موضوع له نباشد در واقع باز جزئی نیست. این شبهه در ذهن ما هست که مفهوم بما هو مفهوم جزئی نیست. بعضی میگویند: مفهومی که در آن، اشاره ی به خارج اشاره شده است. خب این مفهومی که اشاره به آن وجود اشراب شده خلاصه یک نحو وجود است. حال این مهم نیست که آیا این در واقع داخل مفهوم است یا داخل مفهوم نیست برای ما مهم نیست. اینکه داخل مفهوم باشد یا داخل مفهوم نباشد مهم نیست و من یک بحث منطقی ای را نمی دانم که بر این مترتب باشد. فکر نمی کنم که آثار علمی در مباحث داشته باشد. ولی اگر شد اشاره خارجی، جناب آقای ایروانی اشاره خارجی جامع ندارد و هر مصداق آن غیر از مصداق دیگری ست لذا این عبارت آخوند ره که می فرماید: «بأقسامه على نحو الاشتراک بینها لفظا أو معنی» این «معنیً» را چه معنایی بکنیم که هم درست باشد و هم با عبارت آخوند ره جو در بیاید. فکر نمی کنم کسی این را بهتر از آقای ایروانی معنی کرده باشد. اگر معنایی غیر از معنای آقای ایروانی پیدا کردید که یک سر و صورتی داشته باشد … بعید می دانم.
بعد مرحوم آخوند می فرماید: ظاهر این است که خود الف و لام در واقع نه دلالت بر عهد می کند. وقتی می گوییم: «الرجل»، ایشان می فرماید: این «الرجل» سه احتمال دارد. یک احتمالی که مرحوم آخوند ذکر کرده این می باشد که بگوییم: «ال» در همه اینها به یک معناست و اصلا الف و لام عهد نداریم، الف و لام استغراق نداریم، الف و لام جنس نداریم. خب اگر الف و لام در همه به یک معناست پس اینها چیست؟ ایشان می فرماید: اینها از قرائن مقام فهمیده شده است. مثلا در آیه شریفه «أَرْسَلْنا إِلى فِرْعَوْنَ رَسُولاً (۱۵) فَعَصى فِرْعَوْنُ الرَّسُول» به قرینه ی مقام فهمیده می شود که «ال» در الرسول، عهد ذکری است.
احتمال دوم این است که الف و لام یک وقت به معنی عهد ذکری ست، یک وقت به معنی عهد ذهنی، یک وقت به معنی عهد حضوری، یک وقت به معنی استغراق و یک وقت به معنی جنس است. الف و لام به تنهایی بر اینها دلالت می کند به خلاف وجه سابق که به تعدد دال و مدلول اینها فهمیده می شد. این دو احتمال را آخوند ره می پذیرد و بعد می فرماید: اینکه ما بگوییم مدخول یعنی رجل یک وقت در عهد ذهنی و یک وقت در عهد حضوری استعمال می شود تا مستلزم مجاز یا اشتراک باشد صحیح نیست و غلط می باشد. رجل در الرجل در همان معنایی استعمال شده که رجل بدون الف و لام استعمال شده است. اینجا اسم جنس در همان معنایی استعمال شده که اسم جنس بدون «ال» استعمال شده است.
خب جناب آخوند ره شما چه می فرمایید؟ می فرماید: حرف من این است که اولا یعنی چه که الف و لام تعریف جنس؟ تعریف جنس یعنی چه؟ جنس معرفه هست یعنی چه؟ الرجل با رجل فرقش این است که الرجل یعنی جنس معرفه. ایشان می فرماید: این، همین احتمال را دارد که ـ همان طور که در دیروز در فرمایش حاج شیخ ره عرض کردیم ـ هر ماهیتی از سایر ماهیات متمیز است وقتی می گوییم الرجل، ذهن به جنس رجل اشاره دارد. تعریف جنس معنای معقولی ندارد الا اشاره به همان نفس ماهیت که متمایز از غیر است. خب لازمه آن این است که دیگر صحیح نیست که ما معرِف به لام را بما هو معرَف علی الافراد حمل کنیم. الف و لام جنس، الرجل بر یک فرد منطبق نمی شود زیرا آن اشاره به ذات ماهیت دارد که متمایز از غیر است. خب چرا نمی شود؟ آخوند ره می فرماید: قبلا گذشت که امر مقید به وجود ذهنی، جایش در ذهن است. وقتی معنای الرجل این شده که اشاره به ذات ماهیت رجل دارد که آن، متمیز از غیر است، دیگر بر خارج منطبق نمی شود زیرا انطباق هو هویت است لذا نمی تواند آنچه موطنش ذهن است بر چیزی که موطنش خارج است منطبق شود، مگر این که کسی بگوید: الرجل اول از آن قید اشاره ذهنی جدا می کنیم بعد حمل بر آن فرد خارجی می کنیم. ایشان می فرماید: این دو اشکال دارد، یک اشکال این است که وقتی الرجل را بر فرد خارجی حمل میکنیم، ظاهرش این است که الرجل را به همان معنایی که مرتکز در ذهن است، بدون هیچ دخل و تصرفی بر وجود خارجی حمل می کنیم. ثانیاً کدام عاقلی پیدا می شود ـ فضلا از فاضل حکیم ـ که بگوید: من یک لفظی را برای یک معنایی وضع می کنم که هیچ وقت در آن معنی استعمال نمی شود و همیشه استعمالش مجازی است.
پس اگر «ال» نمی تواند الف و لام تعریف جنس باشد، معنای ال چیست؟ آخوند ره می فرماید: ظاهر ال این است که برای تزیین است و کلمه را زیباتر می کند و خودش معنی ندارد مثلا الف و لام در «الحسن و الحسین سلام الله علیهما سیدی شباب اهل الجنه»، الف و لام تعریف نیست زیرا امام حسن و امام حسین سلام الله علیهما معرفه هستند بلکه «ال» برای تزیین است و فقط برای اینکه کلمه را قشنگ کند بیان شده است.
اگر شما بگویید «ال» الف و لام تزیین است، خب این خصوصیات از کجا فهمیده می شود؟ ایشان می فرماید: «استفاده الخصوصیات إنما تکون بالقرائن التی لا بد منها» اینکه این الف و لام جنس است یا این الف و لام استغراق است و… از قرائن فهمیده می شود. خب اگر کسی بگوید لام برای اشاره به معناست،… وقتی آن خصوصیات از قرائن فهمیده شد دیگر احتیاج نداریم که بگوییم که الف و لام برای اشاره است چرا که آن خصوصیات را ما از قرائن فهمیدیم. اینکه ما بگوییم الف و لام برای تعریف و اشاره به آن جنس است، اگر مخل نباشد حداقل اش این است که مفید هم نیست.
فرمایش مرحوم آخوند در این بحث مشتمل بر شش مطلب است. ۱ـ مشهور این است که مفرد معرف به الف و لام بر اقسامی است. ۲ـ مدخول در جمیع این موارد، استعمال نشده مگر در ماهیت و خصوصیات در جمیع یا از قِبل لام است یا از قبل قرائن مقام و به تعدد دال و مدلول است، لذا اصلا مجازیتی در کار نیست. ۳ـ معروف این است که لام برای تعریف وضع شده است و در غیر عهد ذهنی مفید تعریف است اما در عهد ذهنی همان طوری که عرض کردیم حقیقهً در معنای نکره است و تسمه آن به عهد ذهنی و معرفه به خاطر آن فردی است که در ذهن مشار الیه است. او مشخص نیست واقعاً و عند المتکلم معلوم نیست. اگر بگویید: همین مقدار که ذهن به این فرد اشاره دارد، موجب تشخص واقعی می شود و عند المتکلم معلوم است. می گوییم: همان طور که عرض کردیم اگر به همین مقدار معرفه بودن کفایت می کند در مثل جاءنی رجلٌ که می گویند رجل نکره هست هم یک واقعیتی دارد چرا که آن فردی که آمده، یک فرد مشخصی بوده و عند المتکلم معلوم بوده، کلی که نمی تواند بیاید. پس معرفه یعنی آنی که دیگران بتوانند بشناسند، یا الآن بشناسند یا اینکه خصوصیاتی دارد که قابل شناختن است بنابر این معنی ندارد که ما به عهد ذهنی معرفه بگوییم. ۴ـ تعریف جنس را آخوند معنی فرمود به اینکه تعریف جنس یعنی اشاره به آن معنایی که از سایر معانی متمایز است و حضور آن در ذهن، تصورش ذهناً که لازم آن این شد که این قابل انطباق بر خارج نباشد مگر به تجرید. ۵ـ لام مطلقا برای تزیین است و خصوصیات از قرائن بدست می آید نه اینکه از لام فهمیده می شود. ۶ـ مطلب ششم را بعد بیان خواهیم کرد.
مرحوم محقق ایروانی بر این مطلب خامس در کفایه اشکال کرده است. ایشان می فرماید: یعنی چه که الف و لام در الحسن و الحسین برای تزیین است و همچنین یعنی چه که الف و لام در هر کلمه ای وارد می شود آن کلمه را قشنگ می کند مثلا الرجل از رجل قشنگ تر است؟ بین لام و غیر لام از حروف هجائیه در دلالت بر زینت فرقی نیست.
خب به چه دلیل مرحوم آخوند آمده و فرموده که الف و لام برای تزیین است. می فرماید: سر آن این است که چون آخوند ره دیده اگر بخواهد بگوید الف و لام برای تعریف است، خب تعریف جنس معنی ندارد کما اینکه در عهد ذهنی نیز تعریفی در کار نیست. پس آخوند چون دیده که ممکن نیست که لام را برای تعریف بگیریم لذا مجبور شده که بگوید الف و لام برای تزیین است.
استاد: خب معنای «ال» چیست؟ ما آن اشکالی را که در علم جنس گفتیم در اینجا نیز می گوییم و عرض می کنیم که «ال» مرادف در فارس ندارد.
مرحوم آقا شیخ مرتضی حائری فرموده که مراد از اینکه الف و لام برای تزیین است این نیست تزیین در صوت و کتابت نیست و مثلا وقتی می گوید: «الرجل» این گونه نیست که صوت آن زیباتر باشد یا نوشته آن قشنگ تر است. ایشان می فرماید: ما تزیینی از این جهت درک نمی کنیم بلکه مراد از تزیین، تزیین معنوی ست. تزیین معنوی یعنی مثلا در «الحسن و الحسین سلام الله علیهما سیدی شباب اهل الجنه» ، الحسن علیه السلام یعنی اسم با مسمی و نیکو کما اینکه الحسین علیه السلام یعنی اسم با مسمی و نیکو. تزیین بدین معناست نه تزیین صوت و نوشتار و للکلام تتمه و ان شاء الله فردا.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین لعنه الله علی اعدائهم اجمعین