متن اصول ، جلسه 234 ، چهارشنبه ، 27 اردیبهشت 96

بسم الله الرحمن الرحیم

وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین واللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین

اللهم کن لولیّک الحجّه بن الحسن صلواتک علیه وعلی آبائه فی هذه الساعه وفی کلّ ساعه ولیّا وحافظا وقائدا وناصرا ودلیلا وعینا حتی تسکنه أرضک طوعا وتمتّعه فیها طویلا.

اللهم العن أوّل ظالم ظلم حقّ محمّد وآل محمّد وآخر تابع له علی ذلک اللهم العن العصابه التی جاهدت الحسین وشایعت وبایعت وتابعت علی قتله اللهم العنهم جمیعا.

السلام علیک یا أبا عبد الله وعلی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله أبدا ما بقیت وبقی اللیل والنهار ولا جعله الله آخر العهد منّی لزیارتکم، السلام علی الحسین وعلی علیّ بن الحسین وعلی أولاد الحسین وعلی أصحاب الحسین.

اللهم خصّ أنت أوّل ظالم باللعن منی وابدء به أولا ثم العن الثانیَ والثالث والرابع اللهم العن یزید خامسا والعن عبید الله بن زیاد وبن مرجانه وعمر بن سعد وشمرا وآل أبی سفیان وآل زیاد وآل مروان إلی یوم القیامه.

چهارشنبه۲۷/۲/۹۶ (جلسه۲۳۴)

کلام در تقسیمات مقدمه بود. دوتا از تقسیمات را در جلسات قبل عرض کردیم. یکی تقسیم مقدمه به داخلیه و خارجیه و یکی هم تقسیم مقدمه به مقدمه ی عقلیه و شرعیه و عادیه. تقسیم سوم در کفایه، این است که مقدمه چهار قسم است. یکی مقدمه الوجود. یکی مقدمه الصحه، یکی مقدمه الوجوب و یکی هم مقدمه الامتثال.

این چهار مقدمه، مرحوم آخوند، دو نکته در این تقسیم بیان می فرماید. نکته ی اولی این است که تعریف این چهار مقدمه چیست؟ و نکته ی ثانیه این است که کدام یک از این چهارتا در محل نزاع هست و کدام یک خارج است؟

خوب نکته ی اولی، مقدمه الوجود که مشخص است. کسی که می خواهد حج انجام دهد، طی طریق، مقدمه الوجود است. یکی مقدمه الصحه است مثل طهارت. طهارت در صلاه طواف، در طواف، مقدمهی صحت است. طواف یا صلاه ممکن است بدون طهارت تحقق پیدا کند. اما این صحیح نیست. مرحوم آخوند می فرماید این بر می گردد به مقدمه الوجود چون وجود مأمور به، متوقف بر این است. مأمور به صلاه با طهارت است. طواف با طهارت است. خوب طهارت نباشد، مأمور به در خارج تحقق پیدا نکرده.

نگویید که ما قائلیم که الفاظ عبادات، وضع برای اعم شده. می گوید خوب قائل باش. بحث در مقدمه الواجب است. نه مقدمه المسمی. این اختلاف که آیا الفاظ عبادات وضع شده برای صحیح یا برای اعم؟ در صورتی در مانحن فیه تأثر می گذارد و اثر دارد که بحث، بر سر مقدمه المسمی باشد. ولی بحث ما در مقدمه الواجب است. در مقدمه المأمور به است. خلاصه همانی هم که قائل است الفاظ عبادات برای اعم وضع شده، ولی امر که به صلاه با طهارت خورده. ولو به صلاه بدون طهارت، عرفا صلاه هم صدق کند اما امر که به صلاه با طهارت خورده. لذا مقدمه الصحه هم بر می گردد به همان مقدمه الوجود.

سوم، مقدمه الوجوب است. مقدمه الوجوب، یعنی باید این مقدمه محقق شود تا ذی المقدمه واجب شود. این تا نیاید، وجوب تحقق پیدا نمی کند. این شرط وجوب است یا شرط تکلیف است یا شرط وضع است. تا نباشد اصلا ذی المقدمه واجب نمی شود مثل زوال نسبت به نماز ظهر.

چهارمی که مقدمه الامتثال است، مثل این که نمی دانم این ثوبم طاهر است یا آن ثوبم؟ اگر بخواهم علم به امتثال پیدا کنم، باید دوتا نماز بخوانم. صلاه در هر کدام از این ثوبین، مقدمه ی علم به امتثال است.

این چهار مقدمه، مرحوم آخوند در نکته ی دوم می فرماید مقدمه الوجوب که از محل بحث خارج است چون اصلا قبل از تحقق مقدمه ، وجوبی برای ذی المقدمه نیست تا بگوییم ترشح می کند وجوب ذی المقدمه به مقدمه یا نه؟ وقتی هم مقدمه موجود شد، بعد ذی المقدمه واجب شد، خوب بعد از تحقق مقدمه، معنا نداردکه بگوییم این مقدمه می شود واجب چون وجوب، قبل از تحقق، اثر دارد و بعد از تحقق که تحصیل حاصل است. لذا مقدمه الوجود، قطعا از محل بحث خارج است.

اما مقدمه ی علم به امتثال، آنها هم از محل بحث خارج است. بله عقل حکم می کندبه وجوب مقدمات علمیه، اما وجوب از آنها تعدی نمی کند چون مقدمه ی واجب یعنی آنی که یتوقف تحقق ذی المقدمه علیه نه یتوقف علیه علم به تحقق ذی المقدمه. لذا مقدمهی علم به الامتثال هم از محل بحث خارج است.

می ماند مقدمه الوجود و مقدمه الصحه که آخوند ره فرمود، مقدمه الصحه، مآلش به همان مقدمه الوجود است.

حالا این وجوب مقدمه به چه معناست که ما که می خواهیم بحث کنیم می گوییم مقدمه الوجود، یا مقدمه الصحه داخل در محل نزاع است، محل نزاع چیست؟

چهار یا پنج چیز در مقام، تصور دارد.

یکی این که مراد از این وجوب و لابدیت، لابدیت تکوینیه باشد. تکوینا، حج، محقق نمی شود الا به طی طریق.

این که قطعا محل بحث نیست چون این مسلم است که تکوینا بدون این تحقق پیدا نمیکند.

یکی لابدیت عقلیه است یعنی عقل می گوید، مقدمه واجب است و باید مقدمه را بیاوری.

خوب این هم محل بحث است چون مسلم است که وقتی که عقل حکم می کند به لزوم امتثال حکم شارع و امتثال حکم شارع هم نمی شود الا به اتیان مقدمه، لابدیت عقلیه اش محل بحث نیست.

یکی به معنای وجوب تفصیلی فعلی شرعی است که همانطور که شارع ذی المقدمه را واجب فرموده، برای مقدمه هم جعل وجوب کرده.

خوب این که بی معناست چون در موالی عرفیه، چه بسا مولی اصلا خبر نداشته باشد از مقدمات تفصیلا. مثل این می ماند که می گوید برو از پشت بام آن چوب را بیاور و خبر ندارد که این نردبان، پایینش شکسته و باید عبد گچ بیاورد و پایینش را با گچ محکم کند. این اصلا معنا ندارد که بگوییم این مقدمات را واجب کرده چون وجوب تفصیلی فعلی، احتیاج دارد به توجه و التفات.

خوب پس چیست؟ مرحوم آقای خوئی می فرماید این وجوب، وجوب شرعی است منتها نه وجوب شرعی فعلی، وجوب شرعی ای که لو التفت المولی، لطلبه. این در واقع یک وجوب شرعی ارتکازی است یعنی اگر مولی ملتفت می شد، این را طلب می کرد. این وجوب، محل نزاع است. مرحوم آقای خوئی این را اختیار کرده و بعضی هم تبعا لآقای خوئی همین معنا را محل نزاع گرفته اند.

ولی به عقل قاصر ما این وجوب، بی معناست چون این وجوب نیست. وجوب، انشاء می خواهد. این اصلا انشاء ندارد. آثاری که می خواهد بار کنند بر وجوب غیری، بار نمی شوند. این مثل این می ماند  که بگوید بنده اگر حواسم بود که الآن می خواهند غذای گرم بیاورند، می گفتم آب هم بیاورید، بگویند فلانی گفته آب بیاور. کی گفته آب بیاور؟! این وجوب معنا ندارد. این وجوب نیست. بله اگر بود، واجب بود. این فائده ای ندارد.

آنی که محل نزاع است، وجوب شرعی فعلی است. منتها این وجوب شرعی فعلی، معنایش این نیست که شارع یک وجوب جعل کرده برای حج و یک وجوب جعل کرده مستقلا برای طی طریق. بله بعضی جاها برای مقدمه، بالخصوص وجوب جعل کرده. مثل اذا قتم الی الصلوه فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق.

اما این معنایش این است که شارع جعل وجوب کرده منتها به یک ابراز نه به دو ابراز. همین ابراز این که ذی المقدمه واجب است عرفا این ابراز، ابراز وجوب مقدمه هم هست. چطور که مثلا در ان جاء زید فاکرمه که می گوییم یک منطوق دارد و یک مفهوم دارد. منطوقش این است که اگر زید آمد وجوب اکرام دارد، اگر نیامد، وجوب اکرام ندارد. آقا گفته اگر نیامد وجوب اکرام ندارد؟ بله گفته. همان دوتا گفتن است. دوتا ابراز است. در ما نحن فیه هم این وجوب ذی المقدمه را که ابراز می کند، ابراز وجوب مقدمه است.

اما این اشکالی که شما کردید و به تبع شما در کلمات آقای صدر هم هست که چه بسا اصلا این مولی ملتفت نیست، ملتفت نمی خواهد باشد. چرا؟ چون این مثل وضع عام موضوع له خاص است. مگر در وضع عام موضوع له خاص، که واضع فی را وضع می کند برای تمام مصادیق فی، مگر واضع حواسش هست که یک کسی ساعت چهار بعد از نصف شب بگوید دخلت فی البستان؟ نه لازم نیست. او عنوان مقدمه این واجب را تصور می کند و وجوب را جعل می کند برای همه آن مقدمات.

سوال: شاید اصلا به مقدمه التفات نداشته باشد.

جواب: هیچ واجبی در عالم نیست که بدون مقدمه باشد. بله به بعضی از مقدمات شاید ملتفت نباشد. اگر یک جایی واقعا مولای عرفی به مقدمات ملتفت نبود، وجوب ندارد.

بنابراین در مقدمه ی واجب، این کبری محل بحث است که اگر یک جایی عقل، حکم کرده به وجوب مقدمه، شارع هم حکم کرده به وجوب شرعا یا شارع حکم نکرده. وجوب شرعی را باید ببینیم که عقل ملازمه می بیند یا نه؟ اما آنی که شما می فرمایید لو التفت وجوب نیست و اصلا اثری ندارد و نقضی که شما کردید، آن نقض هم درست نیست. کافی بود که همین وضع عام موضوع له خاص را در ذهن شریفتان می آوردید. مگر وقتی مولی می فرماید اکرم جیرانی، یا احل الله البیع، مگر حواسش هست که فلانی هم تازه اینجا خانه خریده؟ چطور آنجا می فرمایید این حکم، انحلالی است؟ وجوب جعل شده؟ اینجا هم همینطور است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *