بسم الله الرحمن الرحیم
یکشنبه ۹۷/۱/۱۹ (جلسه ۳۳۲)
کلام در این ثمراتی بود که برای مقدمه واجب ذکر شده بود . رسیدیم به این ثمره ای که مرحوم آخوند این ثمره را از وحید بهبهانی نقل کرد که ایشان فرموده بود ربما یظهر الثمره فی جواز اجتماع امر و نهی که اگر ما قائل به جواز اجتماع امر و نهی بشیم ، مقدمه واجب ، واجب باشد می تواند مقدمه حرام هم واجب باشد و هم حرام باشد، اگر قائل به امتناع اجتماع امر و نهی شدیم مقدمه حرام نمیتواند واجب باشد. خب آخوند به این ثمره سه اشکال کرد که دیروز عرض کردیم. رسیدیم به اشکالاتی که محقق ایروانی کرده.
محقق ایروانی یک اشکالی بر اصل ثمره کرده بر وحید بهبهانی و چند تا اشکال هم بر آخوند کرده.
اما نسبت به اصل ثمره فرموده : هذه الثمره بظاهرها سقیمة این ثمره ظاهرش یک طوری است. چون این طور نیست که در مقدمه و اجب این عمل خارجی متصف به وجوب بشه تا بگیم آن جایی که مقدمه حرام است آیا این متصف به وجوب می شود یا نه.
ما میگیم یا مقدمه واجب، واجب است یا می گیم مقدمه واجب ، واجب نیست اگر مقدمه واجب ، واجب باشد در جایی که یک مقدمه حرام بوداین میشود اجتماع امر و نهی، این چیزی مازاد بر اصل همان ثمره نیست که، آخوندفرموده ثمره بحث ملازمه اتصاف مقدمه به وجوب است .
لذا ظاهر ا محقق ایروانی تعجب کرده فرموده لعل نظروحید بهبهانی به این است که اگر ما گفتیم مقدمه واجب ، واجب است ، ملاک وجوب با ملاک حرمت تکاسر و کسر و انکسار می کند، نگاه می کنیم اگر ملاک وجوب اهم باشد وجوب باقی می ماند، اگر ملاک حرمت اهم باشد، حرمت باقی می ماند ولی ا گر ما گفتیم مقدمه واجب ، واجب نیست دیگر مقدمه حرام به قوت خودش باقی است بله؛ اگر ما گفتیم مقدمه واجب ، واجب است، قائل به جواز اجتماع امر و نهی شدیم لا بأس، اگر قائل به امتناع شدیم، نگاه می کنیم ببینیم ملاک کدام اقوا است . ایشان فرموده لعل نظر وحید بهبهانی به ا ین باشد
این را جواب میدهد که این حرف هم غلط است. چون اونی که در واقع تکاسر می کند ملاک وجوب غیری است ملاک مقدمیت است خب ما چه قائل بشیم مقدمه واجب واجب است و چه قائل بشیم مقدمه واجب واجب نیست ملاک وجود دارد. ملاک توقف این واجب بر این مقدمه است خب نگاه میکنیم این ملاک اهم است یا حرمت اهم است لذا این بحث هم میفرماید ربطی به وجوب مقدمه ندارد چون ملاک است که کسر و انکسار میکند و ملاک علی ای تقدیر باقی است.
این فرمایشی است که فرموده. بعد محقق خویی به این ایراد اول کفایه اشکال کرده. ایراد اول کفایه این بود که آقای وحید! ما نحن فیه اصلا داخل بحث اجتماع امر و نهی نیست چون عنوان مقدمیت حیث تعلیلی است نه حیث تقییدی ا ست حکم میره روی واقع مقدمه و واقع مقدمه همان فعل حرام است لذا یا می شود نهی از معامله یا می شودنهی از عبادت این اشکال اول آخوند بود.
محقق خویی اشکال کرده که درست است که عنوان مقدمیت حیث تعلیلی است و لکن چون مقدمه طبیعی آن فعل است مثلا وضو، امر می رود روی وضو، طبیعی وضو، نهی می رود روی غصب باز ا ین میشود اجتماع امر و نهی ، امر میرود روی نصب سلم نهی می رودروی غصب باز اجتماع امر و نهی است . کی میشه نهی از عبادت و نهی از معامله . عنوان مقدمه حیث تعلیلی است ولی اونی که معنون است و حکم رفته روش آن طبیعی مقدمه است او باز با نهی دو تا عنوا ن دارد لذا باز می شود اجتماع امر و نهی.
ش. نظر آخوند این ا ست که اونی که مقدمه ا ست وجود به حمل شایع است.
ا. میدانم یعنی نصب سلم. اگر وجود به حمل شایع باشد پس صلات و غصب هم میشود اجتماع امر و نهی نیست.
ش. مقدمه به حمل شایع است دیگر.
ا. آخوند استاد فن است. این را نمیگوید. به حمل شایع نه به معنای وجود خارجی. یعنی نصب سلم به حمل شایع است حکم می رود روی نصب سلم. وجودمعنون به عنوان نصب سلم. ا و فکر کرده که وحید بهبهانی میفرماید حکم میره روی وجود معنون به عنوان مقدمه و وجود معنون به عنوان مقدمه با وجودمعنون به عنوان غصب عام و خاص من وجه است مثلا، اشکال کرده که عنوان مقدمه دخیل نیست محقق خویی میفرماید ما هم قبول داریم که دخیل نیست و لی آن عنوانی که دخیل است او خودش اجتماع امر و نهی است. خب این ایرادی که محقق خویی به آخوند کرده این متجه فی بعض التقادیر و غیر متجه فی بعض التقادیر در بعض فرض ها درست و در بعض فرض ها درست نیست.
بله، در مثل وضو در مثل نصب سلم اینها درست است چون امر میره روی عنوان وضو ، امر می ره روی عنوان نصب سلم، نه عنوان یعنی معنون به این عنوان، غصب میره روی عنوان غصب درست است، اینا دوتا عنوان است ، یک وجود معنون به دو عنوان است، با یک عنوان ماموربه و با یک عنوان منهی عنه است. داخل در ا جتماع امر و نهی ا ست . اما جناب محقق خویی! شما مثال را بیار در جایی که مثلا در دار غصبی دارد غرق می شود، خب الان مقدمه تصرف در این دار غصبی است حرام تصرف در این دارغصبی است. اینجا چی؟ اینجا الان عنوان ماموربه با عنوان حرام یک چیز است ممکنه شما بگی نخیر اینجا دو چیز است میگیم یعنی چه که دو چیز است؟ میگه مشی در دار غصبی و تجاوز و مرور ، این وجوب مقدمه رفته روی این عنوان ، حرمت رفته روی تصرف در مال غیر، باز دو تا عنوان است ، میگیم محقق خویی!عنوان مقدمه که دست ما نیست ما فقط اونی که میدانیم این است که شارع فرموده اگر کسی در دار غصبی دارد غرق می شود تو میتوانی در ان دارغصبی واجب است عبور کنی، و نجات بدی اما حالا این وجوب غیری روی چه عنوانی رفته ؟ روی عنوان مقدمیت که نرفته فرض این است که شما با آخوند تسلم کردی، روی عنوان مشی رفته ؟ روی عنوان تجاوز رفته ؟ ممکنه کسی بگه نه؛ روی عنوان تصرف در دار رفته . همانطور که حرمت رو عنوان تصرف رفته (لا یحل مال امرء مسلم الا بطیبة نفسه) وجوب هم رو همان عنوان رفته. اینجا ها را حساب کن . شما چرا چسبیدی به وضو، بله؛ اون جاهایی که عنوان وجوب غیری دست ما ست ، مثل یا ایها لذین آمنوا اقیموا الصلاه اونجا درست است ما قبول میکنیم حکم رفته روی عنوان وضو، بعد حرمت هم رفته روی تصرف در ما ل غیر.
در مثل نصب سلم اون هم ما قبول می کنیم ، متفاهم عرفی این است که اینی که دارد می گه کن علی السطح پشت بام باش وجوب رفته روی سلم. اما در جایی که انقاذ غریق هست و متوقف است بر تصرف در دار غصبی اونجا چی؟ این است که ما در ما نحن فیه قبول نداریم فرمایش شما را جناب آقای خویی! علی الاطلاق . خود شما هم در محاضرات ان مقداری که نقل شده یک استدلال کلی نکردی. یک مثالی زدی به وضو و اینکه طبیعی واجب است اما اینکه آن طبیعی عنوانش چیست؟ آن را نفرمودی. هم کلامت در آنجا اخص از مدعااست هم اینکه اگر بخوای استدلال کنی نمی توانی استدلال کنی که در تمام مقدمات وجوب میره روی آن عنوانی غیر از عنوان حرمت، بلکه تو ذهن من هست که حتی در وضو هم حق با آخوند است ، وجوب غیری ممکنه رو عنوان وضو نرفته، وجوب غیری رو عنوان وضو نرفته اصلا، در اونجا هم عرض ما این است که وضو اجتماع امر و نهی نیست. ولی این قدر مثال زدن به اجتماع امر و نهی به وضو که اگر ما بخوایم ثابت کنیم وضو از اجتماع امر و نهی نیست مثل این می ماند کسی ثابت کند الان ساعت دوازده شب است.اگر چه ان شا اله در نوشته اشاره خواهیم کرد در جلسات سوال و جواب هم خواهم گفت اگر ببینم ظروف گیرا هست عرض کنم اونجا هم درست نیست ولی ما حالا نمیخوایم حلقه را ضیق کنیم همین مقداری که واضح است این فرمایش محقق خویی متجه فی بعض الصور و غیر متجه فی بعض الصور.
بعد محقق ا یروانی اشکالی کرده بر ایراد دوم صاحب کفایه. ایراد دو م صاحب کفایه این بود که اقای وحید! اصلا هیچ جا اجتماع امر ونهی نمی شه چون یا مقدمه منحصر است یا مقدمه غیر منحصر است اگر مقدمه غیر منحصر باشد اون فرد حرام اصلا واجب نیست ، مقدمه مباح واجب است ا گر مقدمه منحصر باشد تزاحم می شه بین حرمت مقدمه و وجوب ذی المقدمه یا وجوب ذی المقدمه اهم است که نتیجه اش ا ین است که حرمت مقدمه سا قط می شود مقدمه فقط وجوب دارد. یا حرمت ذی المقدمه اهم است، نتیجه اش این میشود که وجوب ذی المقدمه ساقط می شود ،وجوبی برای ذی المقدمه نیست تا شما بگی مقدمه اش واجب است این اشکال آخوند بود.
محقق ایروانی اشکال کرده که چرا شما می فرمایید وجوب مختص است به مقدمه مباح، مقدمه حرام وجوب ندارد؟ میگی چون مانع دارد. مانع چیست؟ حرمت. خب میگه اگه ما قائل شدیم به جواز اجتماع امر و نهی ،حرمت مانع نیست. درصورتی حرمت مانع است که ما قائل به اجتماع بشیم الان کسی میگه این دیوار را که سفید کردند دیگر سیاه نیست . میگیم چرا سیاه نیست؟ میگه چون سفید کردم. میگه باشد سفید کرده باشی. این چون در ارتکازت این است که اجتماع ضدین محال است ، پس حالا که سفید است قطعا سیاه نیست و لی اگر اجتماع ضدین محال نباشد خب سفید که کردند ، سیاهی قبلی هم هست چه اشکالی دارد؟ شما می فرمایید مقدمه حرام واجب نیست در فرض عدم انحصار، چرا؟ چه فرق هست بین مقدمه حرام و مقدمه مباح . چون میفرمایید مقدمه حرام مانع دارد. مانعش چیه ؟ حرمت. خب در صورتی حرمت مانع است که اجتماع امر و نهی محال باشد اما اگر اجتماع، جایز بود حرمت مانع نیست. میگیم مقدمه حرام هم وجوب دارد هم حرمت دارد. این اشکال را محقق ایروانی کرده . محقق خویی هم این اشکال را کرده حالا یا از ایشان یا از خودش مهم نیست این اشکال در فرمایشات محقق خویی هم هست، بعیدمیدانم از محقق ایروانی گرفته باشد چون من در سرتاسر اصول یادم نمیاد یک جایی از محقق ایروانی نقل قول کرده باشد، شاید اصلا تعلیقه محقق ایروانی زمان محقق خویی اصلا نبوده ، بعید میدانم، این به ذهن شریف خودش رسیده. ولی درفقه نقل قول کرده.
خب این حرف غلط است حق با آخوند است چون اصل بحث اجتماع امر و نهی که اگر گفتیم جایز است ، وجوب هم هست، حرمت هم هست، این مال جایی است که دو تا خطاب لفظی داریم هم خطاب واجب اطلاق دارد مثل یا ایها الذین آمنوا اذا قمتم الی الصلاه فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق این اطلاق دارد چه آب غصبی و چه غیر غصبی . هم دلیل لا یحل مال امرء مسلم الا بطیبة نفسه اطلاق دارد که حرمت غصب است. اینجا میگیم اگر ما قائل شدیم به جواز اجتماع امر و نهی وضوی با آب غصبی هم وجوب دارد و هم حر مت دارد چون می گیم دلیل وجوب ، اطلاق دارد، دلیل حرمت هم اطلاق دارد، وجهی ندارد که شما از دلیل وجوب رفع ید کنید یا از دلیل حرمت رفع ید کنید اینجا درست است، اگر کسی گفت وضو با آب غصبی وجوب ندارد از این سوال میکنیم چرا از اطلاق رفع یدکردی؟ میگه لوجودالمانع. میگیم حرمت وقتی مانع میشود که استحاله اجتماع امر و نهی باشد اما اگر امکان وجواز باشد که مانع نیست، این حرف خوب است.
ش: قصد قربت چی؟
ا. قصد قربت منافات ندارد با آن کسی که قائل به جواز میشود. فرض این است که کسی که قائل به جواز میشود میگه اشکال ندارد.
اما اگر یک جایی دلیل واجب خودش اطلاق ندارد ، دلیل لبی است و ضیق است اونجا معناندارد که بگی اجتماع امر و نهی جایز است مثلا فرض کنید دلیل وجوب وضو اجماع است، قدر متیقن از اجماع وضوی با غیر آب غصبی است شما بگو ما قائل به اجتماع امر و نهی هستیم، میگه شما قائل هستی اول دلیل بیار که وجوب، وضوی با آب غصبی را بگیره، بعد بگو ما قائلیم وقتی دلیل ضیق است و اجماع است در ما نحن فیه میگیم ربطی به اجتماع امر و نهی ندارد. ما نحن فیه از این قبیل است. وجوب مقدمه حاکمش عقل است عقل میگه من برفرض که تمام بشه آن مقدمه ای را حکم می کنم به وجوبش که مباح باشد اما مقدمه ای که حرام باشد را حکم نمی کنم چون من وجهی نمی بینم که طرف مرتکب حرام شود برا چه مرتکب حرام شود؟؟ میگه ما اجتماع امر و نهی را جایز می دانیم میگه قائل به اجتماع میگه عبد اطاع و عصی، کدام برهان عقلی است که اطلاقش بگیره وجوب مقدمه را حتی دربحث اجتماع امر ونهی؟
ش.ملاک که دارد؟
ا. کی گفته ملا ک دارد؟ ؟! ملاک توقف است در صورتی که مفسده ای نداشته باشد ، اما اگر توقف باشد مفسده ای داشته باشد ملاک نیست .
ش….
ا. لفظ که نیست عقل حاکم است. عقل کی می گه تو مقدمه ای که و لو مفسده داشته باشد را بیار.
ش…
ا. بشیم هم اطلا ق ندارد
ش. …کفایت می کند
ا. کفایت میکند که اون که قائل به استحاله اجتماع امر و نهی هم بشی عقل هم بگه این مقدمه واجب نیست باز کفایت می کند. کفایت به خاطر حصول غرض است، بحث ما در وجوب است خلط نشود، اینها را آخوند خود ش جوا ب داد محقق خویی و ایروانی هم جواب داد، مقدمه ساقط میشه به حصول غرض یک مطلب است ، وجوب داره یک مطلب است، بحث ما الان در وجوب است.
این در ما نحن فیه جناب محقق خویی! حرف آقای آخوند است . ما دلیل نداریم که مقدمه حرام عقل حکم به وجو ب مطلقی کند.
بله؛ اگر شما این را ثابت کردی که اگر اجتماع امر و نهی جایز بود عقل حکم به وجوب مطلق مقدمه می کرد ولو مقدمه حرام این فرمایش درست بود ولی این اول کلام است. و فکر نمی کنم خود محقق خویی هم در ذهنم این است که خود ایشان هم در جاهای دیگر قبول نکرده.
ممکنه بگید پس اگر این طوری باشد در جایی که مقدمه افراد متعدده دارد بگیم بعضی هاش واجب است.
میگیم نه ؛ اونجا چون اگر بگیم بعضی هاش واجب است ترجیح لا مرجح است میگیم نه ؛اونجا ترجیح بلا مرجح می شه ولی در جایی که بعض افرادش حرام است بعض افرادش حرام نیست، عقل بگه وجوب مختص است به ا ین عقل می گوید اینجا ترجیح بلا مرجح نمی شود.
بعد محقق ایروانی یک اشکالی هم کرده به جواب سوم آخوند. البته این اشکال به جوا ب سوم یک اشکال فرضی است. آخوند فرمود اصلا بحث اجتماع امر و نهی هیچ دخالتی در این توصل به ذی المقدمه ندارد چون یا مقدمه توصلی است یا مقدمه تعبدی است. اگر توصلی باشد چه قائل به جواز اجتماع باشیم کافی ا ست قائل به استحاله اجتماع امر ونهی هم بشیم کافی است .
اگر مقدمه تعبدی باشد، مقدمه حرام شد،ما چه قائل بشیم به اینکه مقدمه واجب است باز به این ممکن نیست اگر قائل هم شدیم مقدمه واجب نیست باز به این ممکن نیست که ما اکتفاءکنیم و مقدمه را بیاوریم و کفایت کند و ذی المقدمه را بیاورد .
ایشان بر جواب ثالث یک اشکال فرضی کرده. که اگر یک جایی عبادیت مقدمه متوقف باشد بر امر غیری که بگیم این مقدمه عبادی است وقصد قربتش هم منحصر در امر غیری است. اینجا ثمره ظاهر میشود چون اگر قائل به جواز اجتماع امر و نهی شویم خب میگیم این حرام است ، امر غیری هم پیدا می کند ، اجتماع امر و نهی هم جایز است، لذا می توانیم به این مقدمه قصد قربت کنیم اما اگر قائل به امتناع اجتماع امر و نهی شدیم اینجا می گیم این مقدمه حرام است ، امر غیری بهش تعلق نمی گیره و چون قصد قربت هم مختص ا ست به امر غیری لذا این مقدمه اتیانش باطل است و کفایت نمی کند. اما اگر منشأ تعبدیت امر غیری نشد. امر نفسی شد مثل طهارات ثلاث ، او همانطور که آخوند فرموده هیچ ربطی ندارد چون این طهارات ثلاث چه وجوب پیدا کند چه نکند همان استحباب نفسی اش برای تعبدیت کافی است، ولی این اشکال محقق ایروانی یک اشکال فرضی است: اگر ما قبول کنیم یک جایی ، یک مقدمه عبادی داریم و عبادیتش هم فقط و فقط متوقف است بر قصد امر غیری و گرنه اگر ما گفتیم نه عبادیتش به همین مقدار می شه که به قصد توصل به ذی المقدمه بیاره یا امر نفسی داشته باشه اصلا این بحث جا ندارد لذا این یک اشکال فرضی است.
فتلخص مما ذکرنا که اشکال درست و حسابی به فرمایشات آخوندنبودو آنچه آخوندبه وحید بهبهانی اشکال کرده بود فی محله بود فرمایشات محقق خویی و ایروانی ماحصلی برایشان پیدا نشد.
یک ثمره ای محقق صدر ذکرکرده که اگر ما بگیم مقدمه واجب واجب است این ثمره دارد اتفاقا ثمره اش هم اصولی است . ایشان میفرماید مقدمه سه قسم ا ست:
یا تمام افرادش مباح است
یا تمام افرادش حرام است
یا بعض افراد مقدمه واجب و بعض دیگر حرام ا ست
آن قسمی که تمام افراد مقدمه مباح باشد این جا اصلا هیچ ثمره ای ندارد، بحث وجوب مقدمه بی ثمره است اما اگر تمام افراد مقدمه حرام باشد اینجا قائل به ثمره شده چون می فرماید اگر ما بگیم وجوب مقدمه نیست خب انقاذ غریق تمام مقدماتش هم حرام ا ست می شود باب تزاحم. قانون تزاحم اجرا می شود ، واجب اهم مقدم میشود ، حرمت اهم باشد او مقدم می شود، واجب اهم باشد او مقدم می شود هیچ بحثی ندارد
اما ما اگر گفتیم مقدمه واجب و اجب است این باعث می شه که بین دلیل وجوب ذی المقدمه و حرمت مقدمه که تزاحم است اینجا داخل در تعارض شود تعارض بین حرمت مقدمه و بین وجوب مقدمه، چون این مقدمه حرام است از این طرف بگه فرض این است که مقدمه واجب ، واجب است از ذی المقدمه وجوب ترشح کرده به مقدمه لذا دلیل وجوب مقدمه و دلیل حرمت مقدمه با هم تعارض می کنند اینجا باید قواعد تعارض اعمال بشه اگر مقدمه واجب ، واجب نبود اینجا باید قانون تزاحم اعمال می شود اگر مقدمه واجب ، واجب باشد اینجا بایستی قانون تزاحم اعمال بشه لذا ایشان فرموده در قسم ثانی، ان بنینا علی عدم وجو ب المقدمه راسا و انکرنا ا لملازمه فهذان الدلیلان متزاحمان و لیس بینهما تناف و تعارض چون هر جعلی منافاتی با جعل دیگر ندارد و یجری فیهما قانون التزاحم فی مقام الامتثال و ان بنینا علی وجوب المقدمه و بگیم وجوب مقدمه هم مثل آخوند اعم است از مقدمه موصله و غیر موصله فتسری المعارض بین دلیل وجوب المقدمه و حرمتها و تجری احکا م التعارض
خب ا ین فرمایشی که محقق صدر میگه این فرمایش ایشان لا بد ما نمیفهمیم. محقق صدر! یک دفعه دیگر بیان کن که چه جوری میشه؟شما می گی ذی المقدمه واجب است، وجوب اگر گفتیم مقدمه واجب است از ذی المقدمه ترشح می کند به مقدمه، تعارض می شود بین دلیل وجوب مقدمه و دلیل حرمت مقدمه و می شود تعارض.
خب کی وجوب مقدمه از ذی المقدمه ترشح می کند؟ وقتی که ذی المقدمه واجب باشد. خب در رتبه قبل می شود ذی المقدمه واجب باشد و مقدمه حرا م باشد؟ شما که گفتی نمی شه تزاحم دارد . در این تزاحم خلاصه یکی اش می افتد، اگر افتاد چی؟ اگر حرمت افتاد تعارض نیست، اگر وجوب افتاد وجوب مقدمه ای نیست پس چه جور حرمت سرایت می کند، ایشان ممکنه جواب بده که میگیم در صورتی که این آقا مشغول نشه به واجب اهم ، آیا وجوب ذی المقدمه هست یا نیست؟ هست. حرمت مقدمه چی؟ اون هم هست ترتبا. خب در این فرض که وجوب ذی المقدمه هست آیا وجوب مقدمه هم هست یا نه؟ وجوب مقدمه هم هست چون وجوب مقدمه از وجوب ذی المقدمه ترشح کرد. یک دفعه دیگر عرض می کنم: میگه شما می گید در رتبه قبل تزاحم است بین وجوب ذی المقدمه و حرمت مقدمه؟ میگه بله. میگه خب یا وجوب ذی المقدمه در تزاحم می افتد یا حرمت ذی المقدمه می افتد مگیم نه، ممکنه هیچ کدام نیافتد چه جور هیچ کدام نیافتد؟ در آن صورتی که وجوب ذی المقدمه اهم است ولی این شخص عصیان می کند و مشغول نمیشود وقتی که مشغول نمی شود آیا ذی المقدمه واجب است یا نه؟ واجب است آیا ذی المقدمه که واجب شد مقدمه اش هم واجب است یا نه؟ مقدمهاش هم واجب است. خب آیا آن حرمت مقدمه به قوت خودش باقی است یا نه؟ آن هم باقی است از باب ترتب چون وقتی ذی المقدمه را عصیان کرد مقدمه حرام می شود. لذا فرموده اگر ما قائل بشیم به اینکه مقدمه موصله واجب است کما اینکه محقق خویی قائل شده، اینجا ثمره وجود ندارد چون در ظرف عصیان و تر ک ذی المقدمه که انقاذ غریق است دیگر مقدمه وجوبی ندارد چون موصله نیست لذا ثمره مبتنی بر این است که ما قائل شویم به وجوب مقدمه مطلقا اعم از مقدمه موصله و مقدمه غیر موصله. اگر این شد تعارض میکند دلیل وجوب مقدمه با دلیل حرمت مقدمه بنابر اینکه قائل بشیم به وجوب مقدمه می شو دبحث تعارض اگر قائل نشدیم به وجوب مقدمه میشه بحث تزاحم و قوانین این تعارض و قوانین تزاحم با هم دیگر خیلی فرق می کند.
این دفاعی که از اشکال به محقق صدر کردیم آیا این دفاع جا دارد یا ندارد تامل کنید ان شاءالله فردا.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.