بسم الله الرحمن الرحیم
سه شنبه ۹۷/۱/۲۱ (جلسه ۳۳۴)
کلام در این اصلی بود که محقق خراسانی تاسیس فرموده بود که اگر شک کردیم مقدمه واجب ، واجب است یا نه مقتضای اصل عملی چیست؟
این بحث در دو مقام واقع میشود: یکی مقتضای اصل عملی در اصل مسئله اصولیه که این ملازمه هست یا این ملازمه نیست؟ شک داریم بین ملازمه وجوب مقدمه و وجوب ذی المقدمه آیا اصل در ملازمه جاری میشود یا نه؟
مقام ثانی این است که حالا اگر اصل در ملازمه جاری شد یا نشد، اصل در این وجوب مقدمه شرعا در این جاری می شود یا نه؟
محقق خراسانی ظاهر عبارت کفایه اش این است که از اصل فقط استصحاب را مد نظر دارد ، به برائت هیچ اشاره ای نکرده حالا این که چرا به برائت اشاره نکرده این را ما نفهمیدیم، خود قاعده اش این بود که هم استصحا ب را میفرمود و هم برائت را ، ولی ظاهرا به برائت هیچ اشاره ای نکرده.
امادر مقام اول بحث در چند جهت واقع می شود :
جهت اولا در ایرادهایی است که در تبیین کلام آخوند است
جهت ثانیه درایرادهایی است که گرفته شده
و جهت ثالثه در جواب هایی است که از این ایرادها ممکنه داده بشه
اما جهت اولا : محقق خراسانی می فرماید ملازمه ربطی به طرفین ندارد، اگر هست از ازل هست اگر هم نیست از ازل نیست لذا حالت سابقه ندارد تا یک وقتی شما بگی قطع داشتیم به عدم ملازمه الان شک داریم استصحاب عدم ملازمه جاری می کنیم، ملازمه حالت سابقه ندارد. اما عرض کردیم در مورد برائت چیزی نمی فرماید.
جهت ثانیه ایرادهایی است که به آخوند گرفته شده که سه تا ایراد را ما بیان می کنیم ان شا اله.
ایراد اول از محقق ایروانی است. محقق صدر هم ایراد گرفته ولی ما عرض کردیم اگر کلام محقق صدر بخواد معنای معقولی داشته باشد مرادش باید همین فرمایش محقق ایروانی باشد اگر غیر این فرمایش باشد ما درست متوجه نمیشیم
ایراد دوم ایرادی است که ما دیروز اشاره کردیم. ایراد سوم هم ایرادی است که در فرمایشات محقق خویی ، ایروانی و آقا ضیا دیگران هست.
اما ایراد اول ، محقق ایروانی فرمایشش ا ین است که این ملازمه ، ملازمه خارجیه وقتی که این ملازمه هست بین طلوع خورشید و وجود ضوء یا حرارت، این معناش این است که یک خصوصیتی در شمس است که آن خصوصیت وقتی که شمس موجود می شه ،آن خصوصیت موجود می شه ، و آن خصوصیت باعث میشه که ضوء میاد. این ملازمه خارجیه که مقصود آن خصوصیت است این حالت سابقه دارد، چون وقتی شمس نبود، آن خصوصیت هم نبود، وقتی وجود ذی المقدمه هم نبود آن خصوصیتی هم که موجب تلازم وجود مقدمه میشه نبود خب در ما نحن فیه حالت سابقه دارد ، استصحاب میکنیم عدم وجودآن خصوصیت را ،یک وقتی که نبود آن خصوصیت هم درش نبود، بعد که موجود شد نمیدانیم آن خصوصیت موجود شد یانه؟
این ایرادی است که محقق ایروانی گرفته و لذا فرموده ملازمه ازلی نیست چون ملازمه منشأش آن خصوصیت است ، خب وقتی که نبود ملازمه هم نبود .
محقق صدر اشکالی که گرفته این طور فرموده که ملازمه دو معنا دارد:
یکی به نحو قضیه شرطیه و یکی هم به نحو قضیه فعلیه. قضیه شرطیه مثل اینکه می گیم لوکان فیهما الا الله لفسدتا این یک قضیه شرطیه ملازمه هست حتی متلازمین اش هم طرفین تالی و مقدم هم ممکنه در خارج محال باشد، مثل این مثالی که عرض کردیم. بله؛ این ملازمه حالت سابقه ندارد. اگر هست از ازل هست و اگر نیست از ازل نیست ولی ملازمه فعلیه به این معنا که این فعل الان اوجد این فعل را، خب این ملازمه فعلیه که از ش تعبیر میکند علیت این شیء لحدوث این شیء، خب وقتی شیء موجود نیست موجد هم نیست، موجدیت وقتی میشه که شیء موجود باشه تا موجد، موجود نشه موجد نمیشه. لذا این وجوب ذی المقدمه وقتی نبود علیتی برای وجوب مقدمه هم نداشت، بعد از آنی که موجود شد نمی دانیم علیتش موجود شد یا نشد؟ اینجا فرموده استصحاب میکنیم عدم علیت وجوب ذی المقدمه لایجاد وجود المقدمه.این اشکالی است که در مباحث الاصول عرض کرده این که میگم در مباحث، ممکنه در تقریرات دیگرش هم باشد من از این تقریر نقل می کنم.
اگر این حرف محقق ایروانی باشد که له وجه ، که یعنی یک خصوصیتی در این ملزوم هست که این را دنبال خودش می کشاند اما اگر حرف محقق ایروانی را نزنی ملازمه فعلیه یعنی چه ؟علیت یعنی چه ؟ علیت انتزاع عقل است. الان آتش علت است برای سوزاندن و احتراق ،این وصف علیت لازم نیست آتشی در خارج باشد، ولو آتشی در خارج نباشد صحیح است بگیم النار علةٌ خب این علت فعلی یعنی چی؟ علت فعلی یعنی وجود آن حرارت؟ اون که میشه همان وجوب مقدمه که حکم فرعی است.
ش. موجدیت خارجیه .
ا. موجدیت خارجیه چیه؟ یعنی همان خصوصیت ؟
ش. یعنی خارجا ایجاد کند.
ا. خارجا که ایجاد، که انتزاع ما است. در ایجاد آن همان وجود است، یک چیز دیگه ایجاد انتزاع است. این خودش یا باید بگیم الان یک خصوصیتی است که ایجاد می کند ما که در خارج سه چیز.. ما در خارج یک حرارت داریم ، یک نار داریم، موجدیت که در خارج نداریم، موجدیت انتزاع ما است.
ش. ایجاد کردن است.
ا. ایجاد کردن یا باید بگی یک خصوصیت …
ش. خلق در خارج وجود ندارد؟
ا. خلق که همان ذی المقدمه را خلق میکند، علیت که خلق نمیشه و گرنه آن ملازمه بین این دو ماهیت است ، ملازمه فعلیه یعنی در خارج اون یکی فعلی بشه ، این یکی هم فعلی بشه، مگر اینکه ایشان مقصودش حرف محقق ایروانی باشد ولی محقق ایروانی دقیق صحبت کرده ولی ایشان دقیق صحبت نکرده، محقق ایروانی فرموده یک خصوصیتی، ملازمه یک حقیقت و خصوصیتی است که ما بگیم این آتش که می سوزاند یک خصوصیتی در آتش است، که او در واقع علت است، وقتی که میگیم ملازمه ، مقصود او است؟ خب این یک حرف است که آن خصوصیت وقتی که آتش نباشد اون هم نیست، اگر غیر از حرف محقق ایروانی باشد ما که اشکال نکردیم ما میگیم متوجه نشدیم ، متوجه نشدن که …
ش. محقق ایروانی می خواد بفرماید ملازمه خود خصوصیت است یا ….
ا. مقدمه خارجیه همان است، آن ملازمه شرطیه است، این ملازمه خارجیه که گفتیم محقق صدر تعبیر کرده ملازمه فعلیه به نحو قضیه فعلیه وقتی این ملازمه در خارج فعلی بشه که آن خصوصیت بیاد و ما استصحاب را در آن ملازمه خارجیه جاری می کنیم.
خب این ایراد اول. ایراد دوم ایرادی بود که مادیروز بیان کردیم با این بیان که شما گفتید ملازمه در خارج اگر باشد ازلی است اگر نباشد هم ازلی است، ما گفتیم مگر حاکم به ملازمه عقل نیست؟ ما وراء عقل چیزی به اسم ملازمه وجود ندارد لذا اگر عقلی نبود ، ملازمه ای نبود . اونی که ما در خارج می بینیم این است که یک خورشید است و یک آفتاب است ، نور است، ما این را می بینیم،ملازمه حکم عقل است مثل تصدیق است خب ا گر عقل نبود تصدیق معنا نداشت. ما در خارج یک زیدی می بینیم که ایستاده اما زید قائم اینکه قضیه درست کنیم ،قضیه کار عقل است، عقل نباشد قضیه معنا ندارد. عقل است که این وجود خارجی واحد را در ذهن تحلیل می کند به دو چیز، خب وقتی که عقلی نباشد شما اینجا معنا ندارد که بگیم اینجا ملازمه هست لذا سالبه به انتفاء موضوع است ، میگیم وقتی عقل نبود ملازمه نبود بعد از آنی که عقل خلق شد احتمال میدیم ملازمه موجود شده باشد چون عقل حکم کرده باشد، احتمال میدیم موجود نشده باشد، خب این چه اشکال دارد که ما این طور استصحاب کنیم که استصحاب می کنیم عدم وجود ملازمه را قبل از خلقت عقل. اینجا سه تا اشکال هست که باید مرتفع شود ان شااله .
اشکال اول این که کسی بگه درست است ولی وقتی عقل بگه موجود شد مثل کشف حکمی است. عقل وقتی که موجود شد میگه انفکاک علت از معلول از ا زل محال است. عقل وقتی موجود شد درست است که وجود و خلقت عقل قدیم نیست ،مثل کشف حکمی در بیع فضولی است د رست است که اجازه امروز است ولی صحت را از قبل درست می کند، اینجا هم درست است که عقل امروز خلق شده مثلا ولی ملازمه را ازقبل درست می کند لذا اینجا ملازمه از اول مشکوک میشود. این درست نیست این اشکال . چون می گیم اشکال ندارد خلاصه قبل از خلقت عقل در ازل ملازمه نبود بعد از خلقت عقل نمیدانیم در ازل ملازمه موجود شد یا نه استصحاب می کنیم.
این، لاتنقض الیقین بالشک این جا را می گیرد مگر اینکه کسی بگه این مصداق لاتنقض الیقین بالشک نیست و مصداق شک ساری است. چون میگیم الان من مالک نیستم ولی فردا که نمیدانم اجازه داد یا نه من فردا دیگه شک میکنم که دیروز مالک بودم یا نبود م. در استصحاب باید یقین و شک در یک ظرف موجود باشد این جا یقین موجود هست ولی در ظرف شک یقین موجود نیست چون یقین در ظرف قبل از خلقت عقل است شک در ظرف بعداز خلقت عقل است، این مصداق شک ساری است.
عرض ما این است که مصداق شک ساری نیست ولی ظریف است چون میگم همین الان وقتی عقل نبود آیا ملازمه بود یا نه؟ نه . الان که عقل موجود شد نمی دانم ملازمه هست یا نه؟ استصحاب میگه ملازمه نیست. ا ین یک اشاره می کنم بحثش دقیق است : در بحث استصحاب گفتند استصحاب شک در بقا است ، استصحاب شک در بقا نیست گاهی همان شی ای که یقین دارم احتمال میدهم همان یقین به هم خورده باشد ولی الان یقین باقی است، یقین بعد به هم خورده باشد. اینجا یک کلمه است : آیا شما الان یقین داری که قبل از خلقت عقل ملازمه نبود؟ بله. الان شک میکنم بعد از خلقت عقل ملازمه هست یا نه؟ درست است که ملازمه الان موجود میشه ولی از ازل. ملازمه از حین خلقت عقل موجود میشه ولی مبدأش از ازل است ملازمه از ازل موجود نمی شه ملازمه الان موجود میشه ولی مبدأ ملازمه در ازل است این جای استصحا ب است چون مثل این است که این دیوار سیاه بوده الان احتمال میدهم که سیاهی دیروز را یک موادی پیدا شده که وقتی پخش می کنی دیروز را پا ک می کند. اصلا.
ش. این اصلا امکان ندارد
ا. چرا امکان ندارد؟ اون در امور تکوینی امکان ندارد. ملازمه که تکوینی نیست.ملازمه که امر حقیقی نیست.
ش. ملازمه به حکم عقل است.
ا. عقل از کی درک میکند؟ مگر شما الان وقتی که به دنیا می آیید به این حسینیه نگاه می کنید میگید این حسینیه مال سی سال پیش یا چهل سال پیش است کی حکم میکنید ؟ الان و لی مبدأحکم شما سی سال پیش است . اصلا کسی این را منکر بشه معناش ا ین است که هیچ امر وجدانی را درک نمی کند . ا لان شما می توانید بگید این آقایی که من می بینیم 50 سال پیش درس طلبگی را شروع کرده میگه تو که 50 سال پیش نبودی؟ میگه درست ا ست .
ش. ….
ا. احسنت. این هم همین است ملازمه …. میگه الان حکم به ملازمه می کنم ولی از ا زل .عرض کردم این بحثی است که باید در استصحاب….
اینها که عرض می کنم نه در کتابی نوشته شده نه توی لفظی تا اونجایی که ما …چون الان یک خورده پیر شدیم و الا سابقا آقایانی که بودند بعضی هایشان فوت شدندبعضی هایشان هستند من با همه شان مراوده علمی داشتند و آنها هم با نسل قبل. اینکه که یک دفعه تکر ار می کنم روی این جهت ا ست.
این یک اشکال. یک اشکال دوم این است که عقل نبوده خداوند که بوده خداوند حکم به ملازمه کرده یا نه؟ این اشکال هم غلط است. چون باز هم اینی که آیا خدا حکم به ملازمه کرده یا نه؟ این را باید عقل بگه وقتی عقلی نیست معنا ندارد بگیم خدا حکم به ملازمه می کرده این مثل امکان می ماند ، الان انسان ممکن الوجوداست خب یعنی چه؟ آیا امکان یک چیز در خارج است؟ نه. عقل ا ین را درک می کند ، حکم می کند ، خب عقل که نبود خدا ممکن الوجود میدانست یا نه؟ خب این غلط است. چرا ؟ چون این که بگیم یقین داریم خدا انسان را ممکن الوجود میدانست یا نه باز حکم عقل است حتی اگر بگیم شک داریم باز حکم عقل است، وقتی عقلی نیست در آن هم معنا ندارد چون موجود تکوینی که نیست لذا قبل از خلقت عقل خداهم بوده باز در او غلط است این بحث. به همین جهت می گن امکان و استحاله حکم عقل است وگرنه اگر این طوری باشد میگویندحکم عقل نیست چون قبل از انی که عقل خلق بشود آیا خدا این را حکم می کرده یا نه؟ اصلا این باز حکم عقل است مثل این است که کسی سوال کند شریک الباری محال است حال اگر عقل نبود خدا شریک الباری را محال می دانست؟ این باز حکم عقل است. لذا قبل از عقل هیچ کدام اینها معنا ندارد
اشکال سومی که باید بررسی شود این است که کی شک در ملازمه می کند از یک طرف شما می گی وجودملازمه حاکمی غیر از عقل ندارد از یک طرف میگی شک در ملازمه داریم از یک طرف هم میگی هیچ حاکمی در حکم خودش شک نمی کند اینها یعنی چه؟؟ کوسه و ریش پهن است. کی شک می کند؟ عقل. کی حاکم است؟ عقل. مگر حاکم در حکم خودش شک می کند؟نه. این چه جور میشود؟؟
این اشکال نظیرش در ظهورات عرفی اش هم هست کسی میگه هندوانه ، نمیدانم ظهور عرفی اش در چیست؟ آیا ظهورش در این هندوانه های چیز ا ست یا در این هندوانه های ابوجهل است که برای قند خوب است؟ خب اینجا چی جواب دادند هر چی آنجا جواب دادند اینجا هم .. میگه خودت مگر جزء عرف نیستی؟ خب ببین حاکم که در حکم خودش شک نمیکند، ببین ظهور داردیا نه؟
میگیم اینجا یک مطلب را همه قبول دارند.و آن اینکه بلا اشکال یک کسی حکم می کند به اصاله الوجود ،میگه اونی که اصالت دارد وجود است، یک کسی حکم میکنه به استحاله تسلسل کسی دیگر حکم می کند به عدم استحاله تسلسل ، یک کسی هم میگه راستش من نفهمیدم مجموع زوایای مثلث 180درجه است یا نه؟ اگر میخوای بگی شک در این امور امکان ندار د که این مکابره وجدان است، بلکه گاهی دو رای متضاد است.
این جوابش این است که این عقلی که ما میگیم حکم می کند و اشتباه نمی کند و معصوم است و حجت باطنی است و خدا نمیتواند بر خلاف حکم عقل ، حکم کند و محال است ، این عقل یک مخلوقی است ولی این درک ما از حکم عقل این طریق است الان بنده درک می کنم که وجود اصالت دارد بنده نوعی را عرض می کنم، ملاصدرا مثلا، دیگری درک می کند که ماهیت اصالت دارد. یک آدمی هم که خیلی درک دقیق دارد میگه نمیدانم کدام اصالت دارد ، ما میدانیم انسانی در خارج هست حالا وجودش اصالت دارد یا ماهیت اینها از کجا در آمد؟؟ این در واقع فهم شخص به عقلی که شخص دارد این طریق به حکم عقل است، عرف هم همین طور است وقتی که میگم شک در ظهور لفظ هندونه دارم این معناش این ا ست که ظهور یعنی اونی که نوع مردم می فهمند ولی فهم هر شخصی طریق است به فهم نوع مردم حالا یک کسی میگه راستش من نمیفهمم نوع مردم چی میگن؟ نه اینکه خودم نمی فهمم این که میگه من شک دارم هندوانه معناش چیه؟ معناش این نیست که من خودم شک دارم این که بی عقلی است چون خلاصه او یا معنا را می فهمد یا نمی فهمد؟ شک یعنی چه؟ این معناش این است که اونی که با غمض عین از فهم من است که فهم من طریق است او را من نمی فهمم. در ما نحن فیه هم همین طور است عقل من یا کسی دیگر که میفرماید من نمیدانم ادله وجوب مقدمه نه ادله ای در عقل بر وجود ملازمه قائم شده نه ادله ای بر عدم وجود ملازمه ، لذا در کلمات اصولیین کسی اشکال نکرده که شک در ملازمه معنا ندارد ولو این بحث را مطرح نکردند ولی لااقل به همان ارتکاز عرفی شان این را فهمیدند که بلا اشکال در امور عقلانی گاهی انسان شک می کند کما اینکه در امور عرفی شک می کند.
این هم ایراد ثانی که دیروز اشاره کردیم امروز در حد وسع خودمان اشکالاتش را برطرف کردیم.
ش. مفهوم مستقلی ا ست؟
ا. صد در صد. و گرنه اگر آن عقل… اینکه میفرماید خداوند عقل را خلق کرد عقل عصمت باطنی است یعنی عقل من عصمت باطنی است؟ این چه عصمت باطنی است که امروز میگه مقدمه واجب ، واجب است فردا میگه نظرم عوض شد.
ش. وهمی بوده..
ا. احسنت. پس معلوم میشه اینکه دیروز میگفتم عقل میگه ، آخر دیروز هم میگفتم عقل میگه. پس معلوم میشه… احسنت اینکه میگی وهم یعنی درک آن واقعه عقلی به نظر من. و این حقیقتی است چون کسی این را منکر بشه به کفر می ا نجامد. چون این از اجتماع نقیضین اوضح است،استحاله اجتماع نقیضین را ممکنه کسی در آن خدشه کند یعنی شبهه در مقابل بدیهی کند ولی این بحث با این عرایضی که کردم اوضح از آن می شود ، اوضح یعنی کسی اشکال نمی کند مگر اینکه اعوجاج در بدیهیات پیدا کند.
بنده وقتی میگم اجتماع امر و نهی محال است در 12 سال پیش، هر کس بگه جایز است بایدبره فکر کند و این از ابده بدیهیات است الان تقریبا 10 سالی است که میگیم اجتماع امر و نهی جایز است،خب این معناش چیه؟ خب اون وقتی که میگفتیم جایز نیست به عقل میگفتیم محال است بعد هم میگفتیم عقل، خب قطعا معلوم است عقلی که من میگم عقل معصوم که نیست، چون یا عقل اولی اشتباه بود یا عقل دومی اشتباه بوده. این همان درک ما است.
ش. ….وهمی
ا. همان دیگر. مراد از وهم یعنی فهم من از حکم عقل، اشتباه بوده اسمش را میگذاریم وهم، وگرنه این اصطلاحات را ما درست کرده ایم . وهم یعنی اونی که خیال ..
ش….
ا. اشکال ندارد. خلاصه یا این فهم دومی من خلاف حکم عقل است یا فهم اولی من یا نه؛ عقل رفته مسافرت و برگشته نظرش عوض شده، خب عقل که نظرش عوض نمی شه این ها عرض کردم جزء مهمات بحث عقاید است اینکه میگوییم نباید غیر فقیه و اصولی مهم نباید وارد اعتقادات شود و گرنه قطعا کار را خراب میکند محال است، نه اینکه مغرض باشد ، جهلش دیگران را به گمراهی می کشاند. این سرش همین است ، عقل که معلوم است ، عقل که حکمش عوض نمیشود،خب اینکه علما نظرشان عوض می شود در هر رشته ای و همه شان هم بحث عقلی می کنند ، این چیز نیست که بگیم نه، من چشمم اشتباه دید یک آجر را من نشمرده بود م، اونی هم که میگه اجتماع امر ونهی جایز است استدلال می کند اونی هم که میگه محال است باز استدلال به عقل می کند. آخوند هم که میفرماید مقدمه واجب ، واجب است مطلقا چه موصله و چه غیر موصله، به عقل استدلال می کند ، اونی هم که می فرماید مقدمه واجب، واجب نیست اونهم به عقل استدلال می کند. اونی هم که مثل صاحب فصول میگوید مختص به موصله ا ست باز به عقل استدلال میکند. پس معلوم میشه که جوابش این است که عرض کردم : فهم و درک ما طریق است به حکم عقل،که ممکنه اشتباه باشه.
ایراد سوم: این ملازمه به چه درد می خورد؟ چون باید مستصحب یا مجعول شرعی باشد یا موضوع حکم شرعی باشد . ملازمه که مجعول شرعی نیست، موضوع حکم شرعی هم که نیست. نگی که وجوب مقدمه شرعی است. مترتًّب (به صیغه اسم مفعول) امر شرعی است یک مطلب است ترتب شرعی است یک مطلب است. در استصحاب، باید ترتب شرعی باشد، نه مترتَّب (به صیغه اسم فاعل) شرعی باشد. الان من اگر علم دارم این وطی یا واجب است یا حرام . استصحاب اینکه حرام نیست میگیم اثبات وجوب نمی کند با اینکه وجوب حکم شرعی است، مترتِب مهم نیست ، اونی که مهم است ترتب است باید ترتب شرعی باشد مثل الخمر حرام یعنی شارع این را آورده باشد بر این بار کرده باشد خب شارع که وجوب را بر مقدمه با رنکرده، عقل است ولی ملازمه عقلی است و طرفین شرعی است در اصل مثبت خلط نشه ، مترتِب و مترتَب علیه مهم نیست اونی که مهم است ترتب است و اینجا ترتب شرعی نیست لذا محقق ایروانی هم اشکال اولی را کرده که ملازمه خارجیه حالت سابقه دارد و هم اشکال ثالث را کرده .
این جهت ثانیه که ایرادهایی به آخوند شد.
جهت ثالثه جواب از ایرادهاست . ایراد سوم تمام است. مگر کسی بگه مثبتات استصحاب حجت است کما اینکه ما میگوییم حجت است. ولی اگر کسی مبنا را قبول نکرده کما اینکه مشهور و معروف در این متاخرین میگویند مثبتات استصحاب حجت نیست اشکال درست است .
اشکال دوم هم که به ذهن ما رسید به عقل قاصر ما تمام است
اما ایراد اول که از محقق ایروانی بوده تمام نیست. چون یک وقت ملازمه در امور تکوینی است مثل اینکه خورشید وقتی موجود بشه نور موجودمیشه، حرارت موجود می شه، اینها ممکنه بفرمایید ملازمه خارجیه یک خصوصیتی است که آن خصوصیت هست خب این له وجهٌ .
اما در اموری که تکوینی نیست مثل وجوب ذی المقدمه ووجوب مقدمه خب وجوب ذی المقدمه یعنی چه که یک خصوصیتی دارد معنا ندارد که وجوب ذی المقدمه یک خصوصیتی دارد. چون وجوب ذی المقدمه چیزی غیر از اعتبار نیست او که خصوصیت ندارد.
اگر بگی این خصوصیت را بذار کنا ر، اراده ذی المقدمه از عبد با اراده مقدمه از عبد، یعنی مولا اگر ارا ده کند ذی المقدمه را باید اراده کند مقدمه را . اون هم همین طور است ، باز اراده یک خصوصیتی ندارد ، اون هم باز حکم عقل است، عقل میگه چون اگر این اراده کند ذی المقدمه را و اراده نکندمقدمه را، مقدمه جاز ترکها و اگر مقدمه جایز بود ترکش، امر به ذی المقدمه باشد این می شود امر به ما لایطاق، حالا اگر درست باشد این دلیل، خب اینجا یک خصوصیتی تکوینی وجود ندارد تا شما بگی قبل از آنی که این اراده موجود بشه آن خصوصیت تکوینی موجود نبود، اگر این فرمایش محقق ایروانی جاداشته باشد این مختص جاهایی میشودکه تکوینی است مثل کلما طلعت الشمس فالضوء موجود یا فالحراره موجوده و گرنه کلما طلعت الشمس فالنهار موجود خب نهار یک امر عرفی اعتباری است و گرنه ممکنه جایش را عوض کند از سال آینده بگن شب ، روز. میگه روز کی است؟ میگیم نهار از ساعت 8 شب تا 6 صبح میگه این که سابقا شب بود، شما هم میگی از 8 شب، میگی درست است سابقا 8 شب بود ولی مردم از وقتی که گفتند شب و روز خسته شدند گفتند بذار جایش را عوض کنیم. جایش را عوض کردند اینجا دیگر معنا ندارد که بگیم یک خصوصیتی د راین خورشید موجود است که وقتی موجود میشه .. نه، ولی در ضوء و حرارت نه؛ این ها این طور نیست اینها یک واقعیتی است اسمش را هم عوض کنند ولی باز آن حرارت یک واقعیتی است حالا اسمش را بگذارند برودت ، اون مهم نیست ، حرارت یک واقعیتی است به خلاف نهار و لیل که یک واقعیت نیست فقط مجرد اسم است مثل ا ینکه اینجا شهر قم است ممکنه اسمش را عوض کند .
پس در ما نحن فیه ایراد اول ناتمام است، ایراد دوم و سوم صحیح است هذا تمام ا لکلام در مقام اول فردا انشااله در مقام ثانی بحث میکنیم که حالا اگر بخواهیم این حکم استصحاب را بخوایم در این حکم فرعی جاری کنیم یعنی د روجوب مقدمه جاری می شود یا نه؟ ان شاءالله فردا.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.