متن اصول ، جلسه 335 ، چهارشنبه ، 22 فروردین 97

بسم الله الرحمن الرحیم

چهارشنبه ۹۷/۱/۲۲ (جلسه ۳۳۵)

کلام در این جریان اصل عملی در وجوب مقدمه است که اگر شک کردیم مقدمه واجب ، واجب است یا نه و نتوانستیم دلیل اقامه کنیم بر وجوب و عدم وجوب ما باشیم و مقتضای اصل عملی چیه؟

عرض کردیم باید در دو مقام بحث شود یکی در جریان اصل عملی در اصل ملازمه که مسئله اصولی است که دیروز تمام شد. یکی در جریان اصل  عملی در حکم فرعی که ا ین وجوب مقدمه مشکوک است که شک داریم مقدمه واجب است یا نه استصحاب عدم وجوب جاری می کنیم چون وجوب حالت سابقه دارد و قتی ذی المقدمه واجب نبود مقدمه هم قطعا واجب نبود بعد که ذی المقدمه واجب شد نمیدانیم مقدمه واجب شد یا نه اینجا مقتضای  اصل عملی این است که مقدمه واجب نیست.

به این استصحاب سه اشکال شد دو تاش در کفایه هست یکی هم در کفایه نیست.

اشکال اولی که در کفایه هست این است که محقق خراسانی می فرماید وجوب مقدمه از لوازم ماهیت است ، مستصحب یا باید مجعول شرعی باشد یا باید موضوع حکم شرعی  باشد اینجا وجوب  مقدمه نه مجعول شرعی است که شارع بتواند او را بردارد و نه موضوع حکم شرعی است به عبارت بهتر اصل در جایی جاری میشود که آن مورد اصل قابل رفع باشد ، وجوب مقدمه قابل رفع نیست، چون وجوب مقدمه از لوازم ماهیت است ، لوازم ماهیت نه جعل بسیط به آنها می خورد نه جعل تالیفی به آنها می خورد جعل بسیط مثل ایجاد زید و عمرو، جعل تالیفی مثل جعل زید عالما صیرورة زید عالما زید را عالم قرار بده این جعل تالیفی است به وجوب مقدمه جعل بسیط نمی خورد چون لوازم ماهیت به جعل خود ماهیت موجود می شود این طور نیست که از شارع دو تا جعل صادر بشود یکی ایجاد وجوب ذی المقدمه یکی هم جعل وجوب مقدمه ، جعل بسیط نیست ،جعل تالیفی هم نیست، جعل تالیفی یعنی این طور نیست که بگه ذی المقدمه واجب را مقدمه اش را واجب قرار دادم صیرورة وجوب ذی المقدمه واجبا مقدمته این هم جعل تالیفی هم نمی گیرد، چون جعل تالیفی در آن جاهایی معقول است که با جعل موضوع محمول جعل نشود لوازم مفارق باشد از اوصاف مفارق باشد که احتیاجی به جعل زائد داشته باشد این لوازم ماهیت است ، لوازم ماهیت با ایجاد ماهیت موجود می شوند که بوعلی سینا هم گفته ما جعل الله المشمشة مشمشتا بل اوجدها خداوند زرد آلو را خلق می کند اما زرد آلوییت را خلق نمی کند نه زرد آلویت برای زرد آلو به جعل تالیفی خلق می شود نه به جعل بسیط است که شارع دو کا ر انجام بده نه؛ یک ایجاد و یک فعل بیشتر از خداوند صادر نمی شودخب بنابراین اصلا وجوب مقدمه قابل رفع نیست وقتی که قابل رفع نیست چه جور ممکن است استصحاب یا برائت در  او جاری بشود ا ین اشکال اول.

اشکال دومی که آخوند در کفایه متعرض میشود میفرماید: مقدمه و ذی المقدمه وجوبش متلازمین ا ست یا هیچ کدام واجب نیست یا هردو واجب است ، تفکیک محال است. خب اگرشما الان علم داری ذی المقدمه واجب است و میخوای حکم کنی به وجوب ذی المقدمه اینجا برائت از وجوب مقدمه میخوای جاری کنی این تفکیک بین وجوب ذی المقدمه و وجوب مقدمه می شود یعنی ذی ا لمقدمه وجوبش هست ، مقدمه وجوبش نیست، ممکنه بگی چه ا شکالی دار د؟ چون ملازمه که ثابت نیست ، یقین به ملازمه که نداریم احتمال ملازمه هست ، یقین به ملازمه نداریم که تفکیکش محال است، چون اگر یقین به ملازمه که داشتیم دنبال اصل عملی که نمی رفتیم. شک در ملازمه داریم ، اشکال ندارد چون چیزی که احتمال محال بودنش هم داده میشود، شارع نمی تواند به آن تعبد کند، احتمال دارد در واقع ملازمه باشد ؟بله. پس از جریان اصل لازم می آید ثبوت محال. و هر جایی که از جریان امر یا ایجاد شی ای ثبوت محال لازم بیاد شارع نمیتواند به آن تعبد کند باید یقین داشته باشیم که محال لازم نمیاید، پس اینکه آخوندمیفرماید از جریان اصل تفکیک بین وجوب مقدمه و وجوب ذی المقدمه لازم میاد و حال آنکه تفکیک محال است عبارت آخوند یک خورده نقصان دارد، یعنی اصلا عظمت کفایه در این است که این طور نوشته شده ،این که کفایه کتاب درسی حوزه قرار گرفته سرش همین است که آخوندنمی خواد بفرماید چون ما قطع به ملازمه داریم تا شما بگی ما که قطع به ملازمه نداریم ما احتمال ملازمه میدیم. خب احتمال ملازمه میدی پس احتمال استحاله تفکیک میدی، از جریان اصل لازم می آید تفکیک و احتمال دارد این عقلا محال باشد، چیزی که ،کاری که احتمال استحاله اش است نمی تواند ما قطع پیدا کنیم به او، اگر من بگم قطع دارم به وجود زید و حال آنکه احتمال میدهم وجود زید محال است احتمال استحاله وجودزید در خارج با قطع به وجود زید در خارج محال است ، شارع ، اصل اگر جاری بشه مفادش این است که ما یقین داریم وجوب نیست ، چه طور می شود یقین پیدا کرد به عدم وجوب مقدمه و علم به وجوب ذی المقدمه با اینکه احتمال ملازمه بینشان هست و احتمال ملازمه منجر می شود به احتمال استحاله تفکیک  و این محال است لذا اصل جاری نمی شود.

ش…

ا. پس چیه؟

ش..

ا. قطع تعبدی است دیگر. شک وجدانی است و لی قطع تعبدی است.

ش…

ا. بله چیزی که احتمال میدهیم محال باشه تعبدش شارع چه طور می‌تواند تعبد کند؟؟

این اشکال دوم در ما نحن فیه.

محقق اقا ضیا اشکال را این جور تقریب کرده که ما علم داریم به عدم جریا ن اصل چون یا ملازمه بین وجوب ذی المقدمه و مقدمه نیست پس قطع داریم به عدم وجوب مقدمه یا ملازمه هست ، علم داریم به وجوب مقدمه لذا مقدمه ما مردد بین علم به عدمش و علم به وجودش است. شک نداریم. بر یک تقدیر علم به عدم داریم بر یک تقدیر علم به وجود داریم و این از لوازم قهریه است این هم اشکال دوم که درکفایه مطرح کرده.

اشکال سوم که در کفایه نیست این است که وجوب مقدمه چه اثری دارد به چه درد میخورد ؟ چون اگر میخوای برائت جاری کنی یا استصحاب جاری کنی که نیاری، بری بخوابی عقل میگه قطعا باید بیاری، لابدیت عقلیه هست.  اگر میخوای برائت جاری کنی، استصحاب جاری کنی که بگی من اگر مقدمه و ذی المقدمه هر دو را ترک کردم دو عقاب ندارم و یک عقاب دارم، اون هم قطع داری که یک عقاب داری، چون گذشت که وجوب غیری نه مخالفتش عقاب دارد نه موافقتش ثواب دارد لذا این برائت به چه درد میخورد یا این استصحاب به چه درد می خورد؟ این سه تا ایراد .

ش..

ا. این که شما میفرمایید یکی از اجوبه است که می آید.

به این سه ا یراد آخوندو دیگران اشکال کردند. اما ایراد  اول که مناقشه ای که آخوند کرده چند تا جوا ب داده شده ، یک جواب، جوابی است که خود آخوند داده ، اخوند می فرماید درست است وجوب مقدمه ، وجوب مجعول بالذات و استقلالی نیست چون از لوازم ماهیت است ولی مجعول بالعرض هست، مجعول بالتبع هست و مجعول بالتبع برای اینکه اصل جاری بشه کافی است ، لازم نیست مورد اصل مجعول بالذات باشد باید طوری باشد که شارع بما هو شارع قدرت تصرف در او داشته باشد که اورا بردارد ، درست است که مجعول بالذات نیست ولی مجعول بالعرض و بالتبع هست، و مجعول بالتبع کافی است برای اینکه مورد جریان اصل باشد. مالازم نداریم برای جریان اصل مجعول بالذا ت و مستقل باشد فقط به همین مقدار که ید جاعل و شارع بما هو شارع بتواند به آن برسد.

ش…. باید برداشتنش به برداشتن اصلش باشد، یعنی وجوب ذی المقدمه، وحال آنکه وجوب ذی المقدمه حتما هست.

ا. این فرمایش شما مناقشه ای است که محقق ایروانی به آخوند کرده که خلاصه الان درست است که مجعول بالعرض و بالتبع کافی  است برای جریان اصل اما اگر شارع بخواد مجعول بالعرض را بردارد، لوازم ماهیت رابردارد ، خودش را که نمیتواند بردارد، مجعول بالذات را بردارد، مجعول بالذات اینجا این است که وجوب ذی المقدمه را بردارد، وجوب ذی المقدمه هم فرض  این است که یقینی است چه جور میتواند شارع بدون اینکه وجوب ذی المقدمه را بردارد وجوب مقدمه را بردارد اگر بخواد بگه وجوب ذی المقدمه را برداردکه این نقض غرض است چون بحث ما این است که اگر ذی المقدمه واجب باشد شک داریم در وجوب مقدمه این جاری می شود یا نه؟ این مناقشه ای است که محقق ایروانی کرده و آقای علم الهدی هم اشکال کردند ، حالا اینکه الواحد لا یصدر الا عن واحد خب معناش این است که این مناقشه از یک نفر صادر شده باشد، یکی از اینها سارق اند، یا باید قاعده الواحد در فلسفه را رد کردکه نمی شود یا باید سارق یکی از اینهاست به آقای ایروانی که نمی شودسارق گفت، چون او نیست که از خودش دفاع کند قطعا نتیجه مشخص است.

این اشکال درست نیست چون در اصول گفته شده که شارع مثلا جزئیت رکوع نمیتواند بردارد، مگر به برداشتن کل امر، چون جزئیت رکوع جعلش بالعرض و بالتبع است، خب در دوران بین اقل و اکثر برائت از اکثرجاری می کنی یا نه؟ اقل را می آوری یا نه؟ ما نحن فیه در واقع یکی ا ز مصادیق دوران بین اقل و اکثر است مثلا.

ش… جزئیت را واقعا نمیتواند بردارد. ولی ظاهرا میتواند بردارد لذا اگر من الان نمیتوانم ایستاده نماز بخوانم خب نشسته باید نماز بخوانم اگر ما بودیم و آن دلیل اولی که ماموربه اختیاری صلات است و حدیث رفع: رفع ما اضطروا الیه اگر این سه تا را با هم جمع کنی می گفتیم تو برو بخواب نماز بر تو واجب نیست. این که می گیم نشسته نماز بخوان این دلیل آخر میاد چون رفع ما اضطروا الیه یا لا ضرر میخواد جزئیت قیام  را بردارد ، جزئیت قیام ممکن نیست الا به برداشتن امر به کل، امر به کل را که برداره بقیه اجزا به چه دلیل امر دارد ؟ چون رفع ما اضطروا الیه رفع واقعی است. اینکه مثلا الان سوال می کنند میگن ما مریض کلیه داریم باید روزی دو لیوان آب بخوریم بعضی فتوا میدهند دو لیوان آب بخور ولی چیز دیگر نخور، نه ؛ این غلط است. این روزه بر او واجب نیست چون امساک اولی از جمیع مفطرات است، شارع بخواد مفطریت دو لیوان را بردارد که ممکن نیست مگر به برداشتن امساک از کل، خب امساک از کل را که بردارد، امساک از بقیه دلیل می خواد که دلیل ندارد، آنجا روزه ات را بخور. ذو العطاش دلیل خاص دارد ولی این دلیل ندارد. اگر در صلات می‌گیم نمی‌توانی ایستاده بخوانی ، نشسته بخوان ، نشسته نمیتوانی مستلقیا بخوان، نمیتوانی، با اشاره بخوان ،اینها دلیل دارد به همین جهت محقق خویی فرموده فاقد الطهورین وجو ب ندارد چون ما دلیل نداریم کسی که فاقد طهارت مائیه و فاقد طهارت ترابیه است این بدون طهارت نماز بخواند، این دلیل ندارد. این الصلاة … فانها لا تسقط بحالٍ  این هم که سند ندارد و مرسله است .

در ما نحن فیه اگر بخواد رفع واقعی باشد، درست است، رفع واقعی ممکن نیست مگر به رفع آن منشأ و مجعول بالذات، اما این رفعش ظاهری است، رفع ظاهری یعنی رفع تنجز ، یعنی شارع می گه اگر اکثر فی علم اله واجب باشد، مخالفت اکثر دو تا مصداق دارد یکی اینکه نه اقل بیاری نه جزء زائد را بیاری یکی اینکه اقل را بیاری جزء زائد را نیاری. من ، اگر اکثر فی علم اله واجب باشد و شما ترک کنید اکثر را به ترک اقل ، چوبت می زنند. اما اگر اکثر فی علم اله واجب باشد، و ترک کنی اکثر را به ترک جزء زائد من کارت ندارم. این تبعض در تنجز است، این توسط در تنجز است. هیچ محذور عقلی هم ندارد. در ما نحن فیه هم آقای ایروانی! رفع ظاهری مراداست که اشکالی ندارد این پیر خرابات اصول آخوند، که می فرماید مجعول بالعرض کافی ا ست برای اینکه مورد اصل باشد، سرش این است که اصل رفعش ظاهر ی است نه واقعی. و گرنه دوران امر بین اقل و اکثر را باید ببوسیم بگذاریم روی طاقچه .

البته ناگفته نماند که امر در دوران امر بین اقل و اکثر از اینجا اسهل است. تنظیر کردم به دوران بین اقل و اکثر ولی ممکن است کسی بگه نه، ممکنه ما در اینجا اشکال کنیم ، ولی دردوران بین اقل و اکثر بپذیریم، چیه؟

ش… وجوب یا همه اش است یا اقلش است. یک وجوب است و دو تا نیست.

ا. یک چیزی فرمودی اما مبهم است معلوم نیست چی می فرمایید.

جواب چیست؟البته سابقا جوابش را گفتم تازگی ها جوابش را نگفتم.

ش. اقل و اکثر استقلالی میفرمایید؟

ا. خیر. اقل و اکثر ارتباطی را میگویم.

ش…

ا. میگم امر آنجا اسهل ا ست. نه اینکه آنجا اصعب است.

در دوران بین اقل واکثر دو مبنا است.یک مبنا ظاهر مبنای آخوند است. یک مبنا مرحوم خویی تصریح کرد اینکه میگویم ظاهر کلام آخوند، ممکن است آخوند هم نظرش همان مبنای محقق خویی باشد، یک وقت ما میگیم فی علم اله اگر اقل واجب باشد، من چوبت می زنم. اکثر اگر واجب باشد من چوبت نمی زنم. چه اقل را بیاری چه نیاری این یک مبنا است. که ظاهر فرمایشات آخوند و شیخ اعظم است.

یک مبنا از محقق خویی است که سه صورت  دارد که در دو صورت چوبت می زنم در یک صورت چوبت نمی زنم اگر اقل واجب باشد چوبت میزنم ، اگر اکثرواجب باشد اقل را نیاری که ترک اکثر به ترک اقل منجر شود این هم چوبت می زنم. اگر اکثر واجب باشد که اقل را بیاری و ترک اکثر به ترک جزء زائد باشد این را چوبت نمی زنم. روی این مبنا مقام می شود مثل اقل و اکثر ارتباطی. اما روی آن مبنای اول نه؛ چون روی مبنای اول ممکنه کسی بگه دررفع ظاهری هم ممکن نیست ، آنجا میگه اگر اکثر واجب باشد من کل اکثر را بر می دارم به خلاف اینجا . اینجا می خواد را بر ندارد  این میگه من مجعول بالذات را بر می دارم، مجعول بالذات امربه  اکثر  است ، بر می دارم، لذا عرض کردم اینجا یک خورده پیچش بیشتر از دوران امر بین  اقل و ا کثر است چون در دوران امر بین اقل و اکثر توسط در تنجزوتبعض در تنجز بر مبنای محقق خویی و کسانی که مثل ا قای خویی اند پیش میاد نه بر مبنای ظاهر آخوندو دیگران .

این مناقشه اولایی که محقق ایروانی به آخوند کرده بود که جوابش را داد.

یک مناقشه دیگری محقق ایروانی کرده و آن اینکه فرق است بین زوجیت اربعه و وجوب مقدمه، زوجیت اربعه وجود منحاز از اربعه نیست این طور نیست که ما در خارج دو چیز داشته باشیم یکی به عنوان اربعه یکی هم به عنوان زوجیت نه؛ اونی که ما در خارج داریم حقیقتا یک چیزاست، اربعه است زوجیت ما نداریم و زوجیت با لعرض است ولی در ما نحن فیه وجوب مقدمه و وجوب ذی المقدمه دو تا چیز است و منحاز است مثل وجوب صلات و صوم، اراده مقدمه و اراده ذی المقدمه دو تا شیء و دو تا اراده است غایه الامر منشأ وجوداراده مقدمه اراده به ذی المقدمه اش است، یک شیء نیست لذا قیاس ما نحن فیه به لوازم ماهیت ، مرحوم ایروانی به آخوند اشکال کرده.

ش. آخوند یک اشکال کرد و جواب داد ….

ا. این اشکال هم به جواب آخوندو هم به اشکال آخونداست دیگر. حالا به اشکال آخوند یعنی به اصل ایراد حالا هر طور ما شئت فعبّر.

این  اشکال هم وارد نیست چون در وجوب مقدمه فرمایشات آخوند هم در واقع حالی به حالی بود چون فرمود وجوب غیری ممکنه اصلی یا تبعی باشد، و تبعی اش  این بود که اصلا مولا غافل است لو التفت لاراد، و اگر یادتا ن باشد در آن تعریف سوم که از محقق  نایینی نقل کردیم که محقق نایینی فرمود واجب غیری ، واجبی نیست که وجب لاجل واجب آخر، اونی است که یترشح وجوبه من وجوب واجب آخر. این را مرحوم ایروانی یعنی بعضیها نه ایروانی، اشکال کردند که این چه حرفی است که می زنید یترشح که فقط لفظ را عوض کردید، بعد ما یک توجیهی کردیم که ممکنه مقصود از یترشح یعنی یک وجوب و یک ابراز از مولا صادر می شه ولی او هم ابراز ذی المقدمه است و هم ابراز مقدمه است مولا یک اراده دارد ولی آن اراده هم اراده مقدمه وهم اراده ذی المقدمه ا ست خب بنابر این تعریف واجب غیری آنجاهم توضیح دادند که واجب غیری مقصود این نیست که یعنی واجبی باشد مستقل، که شارع واجب کرده باشد. چون ربما مولا اصلا ملتفت نیست که این مقدمه است مثل این می ماند که میگه برو آب گوشت درست کن! اصلا خبر ندارد که این گوشت از فریزر دربیاره بعد بگذاره روی گاز که این یخش آب بشه بعد بتواند بندازد روی آب و گرنه اگر همین طوری بندازد توی آب این گوشتش از این گوشتهای استرالیاست خراب میشه، خبر ندار د اصلا، این معنای وجوب غیری وجوب در واقع بالعرض بالمجاز است. روی این مسلک که آخوند هم بعضی از وجوب های غیری را از ا ین قبیل دانست این مناقشه محقق ایروانی هم وارد نیست.

یک مناقشه ای حاج شیخ اصفهانی کرده که این مناقشه در مقام دخالتی ندارد و به حساب ذکرش هم شایداصلا فایده ای نداشته باشد ولی در حد اشاره به خاطر دیوان شعری که دارد عرض می کنیم که ما لوازم ماهیت نداریم ، لوازم ماهیت غلط است اینایی که ما اسمش را می گذاریم لوازم ماهیت ا ینا لوازم الوجودین اند یک لوازم وجود خارجی است ، یک لوازم وجودذهنی است ، یک لوازم جامع بین وجود خارجی و وجودذهنی است و گرنه لازم ماهیت، ماهیت که چیزی نیست ، امر اعتباری است امر اعتباری که لازمه ندارد بنابر مسلک اصالت وجود ما وجوب مقدمه دیگه نمی شود این لازم ماهیت است اصلا ما لازم ماهیت نداریم همه اینایی که اسمش لازم ماهیت است این در واقع لازم الوجودین است.

خب این اشکال  اصلش درست نیست حالا وقت هم گذشته نمیخوایم وارد شویم معناش هم این نیست که یکشنبه وارد می شیم نه؛ اصلا بنا نداریم وارد شویم مگر یک وقتی به مناسبتی وارد شویم ان شا اله. ولی حالا این لازم الوجودین، اصلا لازم الوجودین خارجی این اشکال بناش بر این  است که جعل به  این نمی خورد حالا اسمش را میخوای بگذاری لازمه وجودخارجی یا لازمه وجودذهنی یا لازمه ماهیت یا لازمه اعم ازوجود خارجی و ذهنی اینا دخالتی ندارد . این از ایراد اول که در کفایه ذکرکرده بود و  اشکالاتی که ذکر شد.

ایراد دوم که در کفایه ذکر شده این است که لازم می آیدتفکیک. جواب از  این ایراد را آخونداین طور میدهد که اونی که ما قبول داریم ملازمه بین وجوب مقدمه و ذی المقدمه را اگر باشد، ملازمه بین وجوب واقعی است یعنی وجوب واقعی مقدمه و وجوب واقعی ذی المقدمه قابل تفکیک نیست اما در مقام فعلیت نه ما ملازمه را قبول نداریم اونی که مشکوک است ملازمه بین وجوب مقدمه واقعا و وجوب ذی المقدمه واقعا است اما در مقام فعلیت ما قبول نداریم خب برائت که جاری می کنی ، استصحاب که جاری می کنی آیا نفی وجوب می کند واقعا؟ یا نفی فعلیت وجوب می کند ؟ قطعا نفی فعلیت وجوب می کند آخونددر کفایه در جمع بین حکم ظاهری و واقعی فرمود در موارد اصول یا امارات حکم واقعی اگر باشد فعلی نیست پس اونی که تلازم در آن محل کلام است ، از جریان اصل در او تفکیک لازم نمی آید، اونی که تفکیک لازم می آید که تلازم در مقام فعلیت است که لازم می آید وجوب ذی المقدمه فعلی باشد ولی وجوب مقدمه فعلی نباشد تفکیک در مقام فعلیت لازم می آید او را ما ملازمه اش را قبو نداریم درست است ما شک در ملازمه داریم ولی آن ملازمه ای که ادعا می شود و ما میگیم شک داریم ملازمه بین وجوب واقعی  ذی المقدمه و وجوب واقعی مقدمه است اینی که تفکیک می شود این بین فعلیت وجوب ذی المقدمه و فعلیت وجوب مقدمه است یعنی برائت یا استصحاب که جاری می شود معناش این است که وجوب ذی المقدمه فعلی است ولی وجوب مقدمه اگر هم باشد فعلی نیست این چه اشکالی دارد؟

بله، می فرماید اگر کسی گفت ملازمه هست بین وجوب مقدمه و وجوب ذی المقدمه حتی در مرتبه فعلیت اینجا دیگه اصل جاری نمی شود لما صحّ جریان الاصل کمالا یخفی این جوابی است که آخوند از ایراد دومی که خودش کرده داده تا ببینیم این جواب آخوند تمام است یا نه ان شاءالله جلسه آینده.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *