بسم الله الرحمن الرحیم
شنبه ۹۷/۱/۱۸ (جلسه ۹۴)
کلام در این بود که مرحوم شیخ اعظم رحمة الله علیه بعد از آن که فرمود یکی از شرایط عوضین مالیت است، بعد فرمود: «احترزوا به اشتراط ملکیت از بیع اراضی مفتوحه عنوة. خب به مناسبتی که صحبت اراضی مفتوحه عنوة شد، فرمود خوب است که ما حکم ارضین را کلاً بیان بکنیم که اراضی چهار قسم است: موات بالأصالة، موات بالعرض، عامر بالأصالة، عامر بالعرض
اراضی موات بالأصاله
اما اراضی موات بالأصالة
شیخ رحمة الله فرمود این مسلّم است، مسأله اتفاقی است که اراضی موات بالأصاله اینها داخل انفال است و ملک امام علیه السلام است. و لکن روایات هم فرمود مستفیض است، بلکه متواتر است.
مرحوم آقای خوئی رحمة الله علیه فرمود اصل مسأله مسلّم است. ولکن روایات متواتر نیست، بلکه مستفیض هم نیست. ظاهراً این کلام متخذ از فرمایش حاج شیخ اصفهانی رحمة الله علیه است. حاج شیخ اصفهانی می فرماید این که ما بگوییم ارض موات، موات بالأصاله بما هی موات داخل این، داخل ملک امام علیه السلام است، ایشان فرموده نه تنها که مستفیض نیست، متواتر نیست، بلکه اصلاً یک روایت هم ما نداریم که به این عنوان، ارض الموات بالأصاله ملک امام علیه السلام باشد.
ولی بله، به عنوان این که انفال ملک امام علیه السلام است، و موات هم داخل انفال است، این را ما روایات داریم. مستفیض است، بلکه بعید هم نیست که بگوییم متواتر است. این را حاج شیخ قبول کرده. مرحوم حاج شیخ رحمة الله علیه فرمایش آقای خوئی را طراحی کرده. ظاهراً فکر می کنم آقای خوئی یک مقداری کم لطفی کرده باشد. عبارت حاج شیخ ادقّ است.
خب ما روایات را تقریباً اکثرش را ذکر می کنیم، بررسی می کنیم. سرّش هم این است که ان شاء الله اوّلین بحثی که بعد از این بحث طرح می کنیم ، این است که آیا این اراضی موات، ملک شخص امام علیه السلام است، یا ملک عنوان امامت است؟ و اگر ملک عنوان امامت است، این به عنوان ِ، باز خصوص امام معصوم است یا نه؟ امام معصوم خصوصیت ندارد؟ هر کسی که متصدّی امور مسلمانها بشود، و کسی که ولیّ امر باشد و حاکم باشد، این، همه ی این انفال، چه طوری که در اختیار امام علیه السلام است، در اختیار او هم هست. هیچ فرقی بین امام معصوم و غیر امام معصوم نمی کند. چون این بحث، بحث مهمّی است، ما روایات را بررسی می کنیم تا در آن بحث دیگر روایات بررسی شده باشد، ببینیم که آیا مقتضای روایات این است که ملک شخص امام علیه السلام است که ما هو الصحیح؟ یا ملک عنوان است و تعدّی می شود؟ که ما هو غیر الصحیح.
بررسی روایات مربوط به مسأله
خب، روایاتی که در مقام وارد شده، این روایات دو طائفه است. یک طائفه روایاتی است که انفال للإمام علیه السلام است. بعد یکی از انفال را اراضی موات شمرده اند. خب حالا یا در خصوص همان روایاتی که ذکر فرموده انفال ملک امام است، در خصوص همان روایت هم ذکر شده یا نه؟ در یک روایتی ذکر شده انفال ملک امام علیه السلام است، در یک روایت دیگری هم انفال را، یکی از انفال که شمرده اند، همین اراضی موات را شمرده اند.
این روایات چند تاست. یکی از آنها روایتی است که مرحوم کلینی رحمة الله علیه نقل می کند که حدیثِ، بله، در بابِ، بله در باب 4 از ابواب الأنفال. بله روایت 4 در باب 1، از ابواب الأنفال: محمدبن یعقوب رحمة الله علیه، عن علی بن ابراهیم عن ابیه عن حماد بن عیسی عن بعضی أصحابنا عن العبد الصالح علیه السلام فی حدیث قال.
خب روایت به لحاظ سند معتبر نیست. چون که بعض أصحابنا این مرسله است. اگر کسی بگوید حماد بن عیسی از اصحاب اجماع است، که آن هم فکر نمی کنم دیگر الآن این حرف، ظاهراً خیلی رونقی ندارد. اما خب چرا این روایت با اینکه ضعف سند دارد، خواندم؟ چون این روایتی است که بعضی ها به این روایت استشهاد کردهاند که اینها ملک شخص امام نیست. ملک کسی است که متصدّی امور مسلمان هاست. خب آن روایت این است:
قال: للإمام علیه السلام صفو المال أن یأخذ من هذه الأموال صفوها الجاریة الفارهة و الدابة الفارهة و الثوب و المتاع بما یحبّ أو یشتری فذلک له قبل القسمة و قبل إخراج الخمس»
خب امام علیه السلام صفو المال را می تواند ببیند! صفو المال چه چیزهایی است؟ جاریه ی فارهه، بهترین کنیز را و بهترین دابه را و ثوب و متاع، هر چه دلش بخواهد، و لو 500 هزار تا. هر چه دلش بخواهد. و این قبل از تقسیم غنائم است. خب اینها محلّ بحث ما نیست.
بعد، إلی أن قال، روایت می آید پایین تر، «و لو بعد الخمس الأنفال» باز ملک امام علیه السلام است انفال. انفال چیست؟ انفال «و الأنفال کلّ أرض خربة قد باد أهلها و کلّ أرض لم یوجف علیها بخیل و لا رکاب» باز اینها محلّ شاهد ما نیست. تا می آید اینجا: «و کلّ أرض میتة لا ربّ لها» هر أرض میته ای که لا ربّ لها، خب أرض میته ای که لا ربّ لها اطلاق دارد. این هم شامل می شود میته ی بالعرض را، هم شامل می شود میته ی بالأصاله را. میته ی بالأصاله را. عمومش هم در این روایت شریفه، علی تقدیر صدورها، هم فرموده انفال ملک امام علیه السلام است و هم در همین روایت انفال را شمرده که یکی از انفال «کلّ أرض میتة لا ربّ لها». خب این به اطلاقش دلالت می کند منتها روایت ضعیف السند است که عرض کردیم.
روایت دومی، روایتِ، حدیث 19 در همین باب یک از ابواب الانفال است که:
علی بن الحسین المرتضی، فی رسالة المحکم و المتشابه، نقلاً عن تفسیر النعمانی بإسناده الآتی عن علیّ علیه السلام:
حالا مرحوم صاحب وسائل در خاتمه ی وسائل، فائده دوم در رقم 52، سند تفسیر نعمانی را به امیرالمؤمنین علیه السلام ذکر کرده، حالا ان شاء الله دیگر من چون خیلی روایات و اینها زیاد بود، این سند را ننوشتم. اگر عمری باشد، فراموش نکنم، فردا اگر نه هم شما خودتان مراجعه بکنید که اگر فراموش کردیم و نیاوردیم، ان شاء الله شما مراجعه بکنید.
خب، باز این روایت هم همین طور است که «بعد ما ذکر الخمس و أنّ نصفه للإمام علیه السلام ثمّ قال: للقائم بأمور المسلمین بعد ذلک الأنفال» خب این روایت دلالت می کند که انفال «التی کانت لرسول الله صلّی الله علیه و آله، قال الله عزّ و جلّ: «یسألونک عن الأنفال قل الأنفال لله و الرسول» و إنّ ما سألوا الأنفالَ، اینها از انفال برای چه سؤال میکردند؟ لیأخذوها لأنفسهم. می خواستند اینها را صاحب بشوند، سؤال می کردند که ما می توانیم صاحب بشویم یا نه؟ فأجابهم الله بما تقدّم ذکره، که: قل الأنفال لله و لرسوله، لله و الرسول. ممکن است شما بگویی آقا این روایت که داری می خوانی، دارد: إنّ للقائم بأمور المسلمین. این که صحبت امام علیه السلام ندارد. می گوییم خب، صبر بکن: و الدلیل علی ذلک، دلیل بر این که برای قائم مسلمین، قائم به امور مسلمین است، این قوله تعالی: فاتقوا الله و أصلحوا ذات بینکم و أطیعوا الله و رسوله إن کنتم مؤمنین، أی ألزموا طاعة الله فی أن لا تطلبوا ما لا تستحقّونه، آن را که استحقاق ندارید، آن را مطالبه نکنید. فما کان لله و لرسوله، فهو للإمام علیه السلام. برای امام است. و هو قو الله عزّ و جلّ ما أفاء الله علی رسوله من أهل القری فلله و للرسول و لذی القربی و الیتامی و المساکین و ابن السبیل، و هی البلاد التی، این انفال چه چیزهایی است؟ و هی البلاد التی یوجف علیها بخیل و لا رکابٍ، بله این، «لم یوجف» ظاهراً این اشتباه، ایراد دارد. بله: «قال الله تعالی» اینجا محلّ بحث ماست: «إنی جاعل فی الأرض خلیفة» خداوند سبحان می فرماید: من در زمین خلیفه قرار دادم. فکانت الأرض بأسرها لآدم. زمین کلاًّ برای حضرت آدم بوده. ثمّ هی للمصطفَین الذین اصطفاهم الله و عصمهم. بعد از حضرت آدم این زمین به پیامبران رسیده. فکانوا هم الخلفاء فی الأرض، آنها خلیفه در زمینند. فلمّا غصبهم الظلمة علی الحقّ الذی جعله الله و رسوله لهم، وقتی که ظلمه اینها را غصب کردند، و حصل ذلک فی أیدی الکفار، این زمین ها در دست کفار واقع شد، و صار فی أیدیهم علی سبیل الغصب حتی بعث الله رسوله محمّداً صلّی الله علیه و آله و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین، که آنها غصب کردند، فرجع له و لأوصیائه. این برگشت به او به اوصیاءش، ائمّه ی معصومین. درست است که اوّل دارد: قائم به امور مسلمین، ولی معلوم می شود از این روایت که قائم به امور مسلمین پیامبرانند و ائمه معصومیناند. کسی دیگر قائم به امور مسلمین نیست.
بعد می فرماید: فما کانوا غصبوا علیه، آنچه را که غصب کردند، أخذوه منهم بالسیف، اینها را با شمشیر گرفتند، فصار ذلک مما أفاء الله به، یعنی خداوند سبحان برگرداند. خب این هم باز یک روایت است که دلالت می کند انفال برای پیغمبر گرامی اسلام و ائمه معصومین علیهم السلام است و من جمله از انفال هم کلّ زمین هاست.
روایت دیگر باز در همین باب هست، حدیث 17 که محمّد بن الحسن، روایت هفدهم در این باب، این است:
محمد بن الحسن بإسناده عن محمد بن الحسن الصفار، عن أحمد بن محمّد عن بعض أصحابنا رُفع الحدیث إلی أن قال: و ما کان من فَتحٍ لم یقاتَل علیه و لم یوجف علیه بخیل و لا رکابٍ إلاّ أن اصحابنا یأتونه فیعاملون علیه، خب اینها که مربوط به بحث ما نیست، بعد می آید: و بطون الأودیة و رؤوس الجبال و الموات کلّها، اراضی موات همهاش، هی له، برای امام علیه السلام است. و هو قوله تعالی، این آن قول خداوند سبحان است که «یسألونک عن الأنفال قل الأنفال لله و الرسول» این هم باز یک روایت است. منتها این هم سند ندارد.
روایت دیگری که باز در همین باب روایت دیگری که در باب 2 از ابواب انفال که روایات زیادی است که مرحوم صاحب وسائل عنوان باب را این ذکر می کند: بابُ أنّ الأنفال کلّها للإمام خاصّة لا یجوز التصرف فی شیء منها إلاّ بإذنه
خب این یک طایفه بود، طایفه ی دوم، روایاتی است که صحبت از انفال نمی کند، ولی اراضی، حالا یا أرض موات یا أرض میته ای که لا ربّ لها، یا جمیع الأرض، اینها روایاتی است که دلالت می کند بر این که ملک امام علیه السلام است. البته در آن طایفه ی اولی چند تا روایت است که محمودُ بن مسعود العیاشی در تفسیرش ذکر می کند:
عن ابی جعفر قال: لنا الأنفال، قلتُ و ما الأنفال، قال منها المعادن و الآجام و کلّ أرض لا ربّ لها.
امّا روایات طایفه ی دوم یکی از آنها روایتی است که محمدُ بن یعقوب عن محمد بن یحیی، که در باب 3 از ابواب إحیاء الموات وارد شده، عن أحمد بن محمد بن عیسی عن ابن محبوب عن هشام بن سالم عن أبی خالد الکابلی عن أبی جعفر علیه السلام، که سندش هم تمام است، قال: وجدنا فی کتاب علیّ علیه السلام أن الأرض لله یورثها من یشاء من عباده و العاقبة للمتقین، بعد فرمود: أنا و أهل بیتی الذین أورثنا الأرض، من و اهل بیتم آنهایی هستیم که زمین به ما داده شده، و نحن المتقون و الأرض کلّها لنا. زمین کلّش مال ماست. فمن أحیی أرضاً من المسلمین، هرکس احیا بکند ارضی از مسلمین، هر مسلمانی که ارضی را احیا بکند، فلیعمرها و لیؤدّ خراجها إلی الإمام من أهل بیتی و له ما أکل منها،
خب این روایت ذیل دارد، که دیگر ذیلش را ننوشتم. مرحوم آقای خوئی رحمة الله علیه فرموده این روایت وارد شده در خصوص ارض موات بالأصاله. خب این دارد و الأرض کلّها لنا. بله به قرینه ی «فمن أحیی» معلوم می شود که این ارض، ارض میته در آن قطعاً هست. اما این که در خصوص این وارد شده را نمی دانم. بله اگر ایشان میفرمود، شاید مقصودش هم همین است، قدر متیقن از این روایت، خصوص موات بالأصاله است. ولی در خصوص این نه، این وجهی ندارد که آقای خوئی فرموده.
روایت دیگری که باز وارد شده در مستدرک جلد 17، صفحه 111، مَوَتان الأرض لله و لرسوله، فمن أحیی منها شیئاً فهو له. خب زمینهای موات، این هم اطلاق دارد، چه موات بالأصاله چه موات بالعرض، اینها برای خداوند سبحان و پیغمبرش است. بعد، «فمن أحیاها» هر کس که إحیا بکند، آن مقداری را که احیا کرده، برای اوست. «منها عادی الأرض لله و لرسوله» یعنی زمینهای قدیم، یعنی آن زمین هایی که احیا نشده. «ثم هی لکم منی» از طرف من این زمین ها برای شما باشد. «فمن أحیی مواتاً فهی له» این هم در مستدرک جلد 17 صفحه 112 است.
خب این روایات، روایاتی است که وارد شده در موات بالأصاله، منتها عرض کردیم بالخصوص نیست. اطلاقش شامل می شود.
اشکالات به روایات
مرحوم آقای تبریزی شیخنا الاستاذ رحمة الله علیه می فرمود: این روایاتی که وارد شده که کلّ أرض لم یوجَف علیها بخیل و لا رکابٍ، آن زمین هایی هم که بدون خونریزی از کفار گرفته می شود، حالا یا خودشان می آیند تسلیم می کنند، یا مصالحه می کنند، آنها اطلاق دارد اراضی موات بالأصاله را هم شامل می شود. به خاطر این که یک شهر، یک روستا، یک منطقه، همه اش که آباد نیست. یک گوشه هایی از آن هم زمین های افتاده است. شما الآن وارد ایران که می شوی، شاید چند هزار هکتار موات بالأصاله داشته باشد. خب آن زمین هایی که می رفتند از کفار می گرفتند، خب اینها موات بالأصاله بوده، در آن موات بالاصاله هم بوده. لذا ایشان می فرمود اطلاقش موات بالأصاله را شامل می شود. بعضی ها دیگر گفته اند کلّ أرض خربةٍ، کلّ أرض خربة، اینها هم اطلاقش موات بالاصاله را شامل می شود. چرا؟ چون ارض خراب دو قسم است: یکی خراب بالعرض است، یکی خراب بالأصالة است. خب خراب بالأصاله، همان موات بالأصاله است.
مرحوم حاج شیخ اصفهانی رحمة الله علیه به این کلام اشکال کرده. فرموده نه، کلّ أرض خربة همین موات بالعرض را می گیرد. به زمین موات بالأصالة ارض خراب نمی گویند. آقای خوئی هم رحمة الله علیه همین مناقشه را کرده، از حاج شیخ رحمة الله علیه قبول کرده.
داوری استاد
آن فرمایش مرحوم شیخنا الاستاذ هم، نمی دانم، خب قدیم ها ظاهراً مملکت این طوری نبوده که. مثلاً آن شهر بوده، اهل شهر میآمدند، شهر هم چیز داشته، دروازه داشته، می آمدند شهر را تسلیم می کردند. خب مثل خیبر. اما در خیبر زمین موات بالأصاله بوده از کجا بوده؟ یا باغ بوده، یا خانه بوده، یا زمین کشاورزی بوده، یا راه و کوچه و اینها بوده، در آنها …، بله اگر آن زمان هم مثل الآن که مثلاً یک کشوری باشد و بلادی باشد و در این بلاد، چیز باشد، زمین موات باشد، نمی دانم چنین چیزی اصلاً، من فکر نمی کنم قبل از اسلام، نمی دانم در، حالا چه طوری بوده اینها واقعاً؟ اوّلاً که وقتی می رفتند این طوری نبوده که مثلاً. شهر به شهر فتح می کردند، منطقه به منطقه فتح میکردند. این فرمایش ایشان را من متوجه نشدم. ایشان قیاس می کرده به مثل الآن که مثلاً کشورها چقدر اراضی موات دارند. ولی …
شاگرد: اگر باشند، به عنوان فیء مالک بوده آن روز. دلیل نمی شود که آنچه … به عنوان فیء هم نبوده مالک باشد.
استاد: نه کلام ما این است که ما می خواهیم ببینیم که این روایاتی که «کلّ أرض لم یوجَف علیها بخیل و لا رکاب» اینها هم موات بالأصاله را شامل می شود یا نمی شود؟ بحث ما بر سر این است.
خب اینها، از اینها معلوم شد این فرمایش مرحوم آقای خوئی که این روایات متواتر نیست، بلکه مستفیض هم نیست، این ظاهراً درست نباشد. مستفیض هست. منتها همان طور که حاج شیخ فرمود، به عنوان عام، نه به خصوص موات بالأصاله. بلکه بعید نیست که بگوییم متواتر هم هست. چون ظاهراً روایات از بیست تا و اینها شاید بگذرد و در این نوع موارد، مخصوصاً که هیچ معارضی هم ندارد، کسی هم ایراد نکرده، شاید به همین مقدار تواتر هم صدق بکند.
خب این ها بحث اوّل ما بود که روایاتی که دلالت می کرد اراضی موات ملک امام علیه السلام است. باز بعضی چیز دارد که، یک روایت دیگر هم هست که: محمد بن الحسن، این هم حدیث 12، باب4، من أبواب الأنفال. این را هم بخوانم. چون یک نکته ای دارد که این نکته به درد ما می خورد ان شاء الله. باب4، حدیث 12. بله. این روایت است سندش هم تمام است:
و بإسناده، یعنی شیخ طوسی رحمة الله علیه، عن سعد بن عبدالله که سندش تمام است، عن ابی جعفر، این ابی جعفر کنیهی احمد بن محمد بن عیسی است. عن الحسن بن محبوب عن عمر بن یزید، بله، عن ابی سیّار مسمع بن عبدالملک. روایت سندش تام است، صحیحه است.
فی حدیثٍ قال قلت لأبی عبدالله علیه السلام انّی کنت ولّیت الغوص، از درون دریا یک چیزی در آوردم، فأصبتُ أربعمئه ألف درهم، چهارصدهزار درهم قیمتش بود. و قد جئتُ بخمسها ثمانین ألف درهم. هشتاد هزار درهم را آوردم، و کرهتُ أن أحبسها عنک، و أعرض لها و هی حقّک الذی جعل الله تعالی لک فی أموالنا. دوست نداشتم که مال شما را حبس بکنم و عرضه کردم آن را بر شما، و هی حقّک الذی، این حقّی است که خداوند سبحان در اموال ما قرار داده. فقال، چه می گویی ابو سیار! حقّ ما که همین 80 هزار تا نیست. فقال: و ما لنا من الأرض و ما أخرج الله منها إلاّ الخمس. یعنی چه؟ یعنی ما فقط همین غوص زمین، معدن زمین؟ آن هم خمس؟! بقیهاش مال مردم است؟! علامت سؤال. این است حق ما؟! یا أبا سیار، یا أبا سیار! الأرض کلّها لنا. چه می گویی؟ تمام زمین مال ماست. فما أخرج الله منها من شیء فهو لنا. تمام معادن، تمام آن چیزی که در، دُرهایی که در دریاست، هرچه که هست، همه مال ماست. قال قلتُ له أنا أحمل الیک المال کلّه، آقا من کلّ مال را تحویل شما بدهم، فقال لی یا أبا سیار، قد طیّبناه لک، و حلّلناک منه. نه! ما برای شما پاک، یعنی تطهیر کردیم و حلال کردیم. فضمّ إلیک مالک، مالت را بردار برای خودت، و کلّ ما کان فی أیدی شیعتنا من الأرض فهم فیه محلّلون. هرچه که زمین در دست شیعیان ماست، محلّلون، آنها حلال شده برایشان. و محلّلٌ لهم ذلک إلی أن یقوم قائمنا. تا وقتی که حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشریف تشریف بیاورد. فیجبیهم طسق ما کان فی أیدی سواهم، او آن چه که مال، جزیه و عوارض، یا اجاره ای که در دست غیر شیعه ها هست، آنها را جمع می کند. فإنّ کسبهم من الأرض حرامٌ علیهم. آنها در واقع تا وقتی که حضرت تشریف نمی آورد، آنها مال حرام کسب می کنند. یعنی هر کاری که آنها بکنند، غیر شیعه اصلاً محال است مال حلال بخورد. چون به هر جهت ریشه اش یا این در زمین کسب می کند، یا از زمین است هر چه که هست. تا آن وقت. که آن وقت زمین را از دست آنها می گیرد و خارجشان می کند با چیز، با این حالت توهین و تصغیر و بی اعتنایی. نه اینکه بفرمایید بیرون خلاصه.
خب این روایت هم باز از آن روایاتی بود که دلالت می کرد بر این که این اموال، زمین کلّش، نه زمین کلّش، و هر چه که در زمین هست، همهاش مال ما است.
مرحوم حاج شیخ اصفهانی رحمة الله علیه این روایاتی که «و الأرض کلّها لنا»، اینها را حمل کرده بر ملکیت حقیقیه. مثل اینکه خداوند سبحان مالک است. به معنای ولایت. و خب چطور است خداوند سبحان هم مالک املاک است، هم مالک مُلاّک است. هم مالکین را مالک است هم املاک را مالک است. ائمه علیهم السلام هم همین طور است. منتها ملک به معنای ملکیت اعتباری نیست. ملک به معنای ولایت است. این فرمایش ایشان ناتمام است. چرا؟ به قرینه ی ذیلش که فرمود هر کس از شیعیان ما دستش است، مال خودش باشد. این ولایت که بعدش هم هست. و این خلاف ظاهر «و الأرض کلّها لنا» است. غایة الأمر، «و الأرض کلّها لنا» آن مواردی که احیا می شود، تخصیص می خورد. آن مواردی که احیا می شود، تخصیص می خورد. اما این معنایش این نیست که لام به معنای لام ولایت است و این به معنای ملکیت حقیقیه است نه ملکیت اعتباریه. مثل ملکیت خداوند سبحان.
خب این تا اینجا روایاتی که در مقام بود را بررسی کردیم. بعد ان شاء الله فردا وارد این جهت می شویم. کلمات کسانی که خواسته اند استفاده بکنند، و دلیل بیاورند که امام علیه السلام خصوصیت ندارد. اینها برای دولت اسلامی است. و برای مسلمان هاست. او به عنوان رئیس مسلمان ها، هر که باشد، او ولایت دارد. آیا این حرف درست است یا درست نیست، ان شاء الله فردا.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.