بسم الله الرحمن الرحیم
یکشنبه ۹۷/۱/۱۹ (جلسه ۹۵)
ملکیت شخصی امام یا ملکیت به عنوان امام در اراضی موات بالأصاله
خب کلام در این بود که اراضی موات ملک امام علیه السلام است. امروز ان شاء الله بحث می کنیم در این که آیا اینها ملک شخص امام علیه السلام است یا ملک عنوان و جهت است. و اگر ملک عنوان و جهت است، باز عنوان امامت بالخصوص است، یا نه، هر کسی که متصدّی امور مسلمان ها باشد؟ فرق نمی کند، و این در واقع ملک آنها نیست، ملک مسلمین است. این که، یعنی اختیارش و ولایتش دست اوست. ملک مسلمین است.
رأی بر ملکیت شخصی و ادله آن
خب ما تبعاً، تقریباً می شود گفت اجماع، چون این قولی که می خواهیم نقل بکنیم، فکر نمی کنم قائلی، اگر هم باشد، شذّ و ندر، که ملک امام علیه السلام است. خمس، انفال، سفایة الملوک، قطائع الملوک، صفو المال، أراضی موات، اراضیای که لایوجَف علیه بخیل و لا رکاب، رؤوس الجبال، بطون الأودیه، همه اینها ملک شخص امام علیه السلام است. چرا؟ چون «یسألونک عن الأنفال قل الأنفال لله و الرسول» وقتی که می گویند این مال پیغمبر است، ظاهرش این است که مال شخص پیغمبر است. وقتی می گویند این مال عالِم بلد است، یعنی مال کسی که شخص عالِم بلد است.
این در ما نحن فیه و این که حضرت فرمود «لنا»، «الأرض کلّه لنا»، خب مال ماست. یا «و اعلموا أنّ ما غنمتم فأنّ لله خُمسه و للرسول و لذی القربی»، «لله و للرسول و لذی القربی» ظهور لام در ملکیت است. این که فرمود سهم خداوند سبحان مال من است، مال من است، مال من هم مال امام علیه السلام است، یا روایاتی که خواندیم که و بعد از رسول «للإمام بعدَه یضعه حیث یشاء» هرکار دلش بخواهد می کند. یا آن روایتی که از امام جواد علیه السلام در مورد خمس دارد، «من أعوضه شیء من حقّی»، آنچه که از حقّ ما، کسی بخواهد، حقّ من، کسی بخواهد بدهد، «فهو فی حِلٍّ» یا آن دلیلی که «الذین یأکلون أموال الیتامی یأکلون فی بطونهم ناراً» قریب به این مضمون، در ضمنش دارد: «و نحن الیتیم» مال ما را می خورد. خب اگر شما بخواهید بگویید اینها بیت المال مسلمین است، مال مسلمین است، «و نحن الیتیم» یعنی چه؟ مال ما را می خورد یعنی چه؟ «الأرض کلّها لنا» یعنی چه؟ خب میفرمود: الارض کلها للمسلمین، یا می فرمود: یسألونک عن الانفال قل الأنفال للمسلمین، للناس.
این جای شبهه ندارد که ظهور روایات، بلکه صراحت بعضی از روایات، که روایات شریفه که اشاره کردم به بعضیهایش، در ملکیت است. ملک طلق امام علیه السلام است. دلش بخواهد همه را به یک نفر می دهد. و اصلاً این که در باب غنائم جنگی، غنائم را تقسیم کردهاند، خمسش را بر می دارد برای خودش، چهار قسمت دیگر را تقسیم می کند بین آنها، یا بین اراضی مفتوحه عنوة، آنها را می فرماید: «ملکٌ للمسلمین»، یا در باب زکات یک روایت نداریم که فرموده باشد زکات برای ماست. این ها معلوم می شود که فرق می کند. اگر همه اینها یکی است، عباراتُنا شتّی و مقصودنا واحد، خب این تفاصیل یعنی چه؟
رأی بر ملکیت عنوانی و ادله آن
منتها به وجوهی استدلال کرده اند که اینها ملک امام علیه السلام نیست. امام به عنوان رئیس حکومت اسلامی و ولی امر مسلمین، در اختیارش است که در مصالح مسلمان ها خرج بکند.
دلیل نخست: اسلام دین عدل و انصاف است
عمده وجهی که ذکر کرده، این است که اصلاً مگر عاقلانه است؟ دین اسلام که دین عدل و انصاف است، بیاید این خمس که میلیاردها پول می شود، تا چه برسد باز به آن سفایه الملوک، تا چه برسد به اراضی موات، تا چه برسد به اراضی عامر بالأصاله، تا چه برسد به آن اراضیای که لا یوجَف علیه بخیل و لا رکاب، همه ی اینها را ملک یک شخص قرار بدهد؟!
اسلام دین حکومت است، دینِ، چه می دانم، اداره ی چه است، و این با ..، دین عدل و انصاف است. اصلاً این کار را یک آدم بی عقلی انجام نمی دهد، نستجیر بالله، فضلاً از این که خداوند سبحان انجام بدهد.
لذا اینها مقصود این است که در اختیارش هست که برای اداره ی مملکت اسلامی خرج بکند. عمده اش این است. و بعد هم فرمایشات فقها را نقل می کند و می گوید من قبول دارم که فرمایشات فقها ظهورش، تصریحش همین است که این ملک امام است. منتها اینها چون دور از سیاست بودند، اسلام را نشناختند، نفهمیدند که حقیقت اسلام یعنی حکومت، اشتباه رفته اند. لذا اصلاً نمی شود که اینها ملک شخصی باشد.
داوری استاد
خب این حرف، خیلی حرف سخیف و باطلی است. چرا؟ چون شما هم امام را نشناختی، امام معصوم را نشناختی. اصلاً صحبتِ این، حالا خمس و این رؤوس جبال و اراضی موات و اینها نیست. اصلاً صحبت اینها نیست. اصلاً اینها همه هیچ. روایات عدیده ای داریم، جابر آمد خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کرد آقا، من بدهکارم. وضعم خوب نیست، یک کمکی. حضرت فرمود چیزی نداریم. چیزی نداریم ما. بعد، رفت. آنجا ایستاده بود. کمیت شاعر آمد. یک شعر خواند. به امام مجتبی علیه السلام فرمود برو از داخل اتاق یک کیسه زر بیاور. یک کیسه زر آورد، داد به کمیت. باز کمیت یک شعر دیگر، عرض کرد بخوانم؟ باز یک شعر دیگر خواند. حضرت باز به امام مجتبی علیه السلام، سلام الله علیهما فرمود برو یک کیسه زر بیاور. باز رفت یک کیسه زر آورد. باز کمیت شاعر عرض کرد آقا یک شعر دیگر هم بخوانم؟ یک شعر دیگر هم بخوانم. بخوان! باز به امام مجتبی علیه السلام فرمود برو یک کیسه زر بیاور. … ، جابر عرض کرد ظاهراً که آقا ما آمده ایم چه، وضعمان چه، هیچ در بساط نداریم، فرمودی ما چیزی نداریم. کمیت شاعر؟! کمیت وقتی شعرها را خواند، پولها را پس داد، عرض کرد آقا من به ذهنم این است. من که می خواستم برای چیز بخوانم. وجود نازنین شما، من برای مال دنیا که نخواندم. حضرت فرمود برو کیسه های زر را بگذار در اتاق. وقتی پس داد کمیت، می آید در اتاق. بعد که جابر گلایه کرد، امام علیه السلام دست جابر را ظاهراً گرفت، رفتند در اتاق، فرمود کیسه زر می بینی؟ عرض کرد نه. فرمود اینها رفت به جای خودش. تمام کنوز دنیا در اختیار ماست، هر جایی که ما اراده بکنیم با اشاره می آید. این که در روایت دارد در آخر الزمان تمام گنج های زمینها می آید بیرون، این مختص آخر الزمان نیست. این قدرت هر امامی است. منتها آن وقت حضرت حجت عجّل الله تعالی فرجه الشریف، اشاره می فرمایند می آید بیرون، الآن در اختیار حضرت است. امیرالمؤمنین سلام الله علیه گاهی اشاره می کردند، باز می فرمود باز می فرمود برگرد به جای خودش.
ممکن است بگویی آقا اینها همه هم مال چیز بود، بیت المال مسلمین بود. خب مال بیت المال مسلمین بود. عمّار آمد عرض کرد آقا وضعم خراب است، فقیرم. فرمود از آن سنگ بردار قرضت را بده. عرض کرد آقا از سنگ بردارم قرضم را بدهم. فرمود بله. چه طوری؟ فرمود خدا را قسم بدهی به حقّ من، آن سنگ را طلا می کند. خدا را قسم داد، سنگ را طلا کرد. بعد باز عرض کرد آقا این طلا را آخر من چه طوری …، بیست تن، سی تن، چهل تن طلا چه کار کنم؟ فرمود خدا را به حقّ من قسم بده، نرم می شود مثل خمیر یک مشت بردار. باز قسم داد، یک مشت برداشت. باز مجدّداً خب این بقیه طلاها اینجا چه بشود؟ این همه طلا؟
فرمود یک دفعه دیگر خدا را به حقّ من قسم بده، این سنگ می شود. باز سنگ شد. بعد فرمود مگر داوود چه طوری شد که حدید بر او نرم شد؟ حضرت داوود چه کاره بود مگر؟ انبیای الهی که خودشان یک قدم نمی توانستند بردارند. همه ی مشکلاتشان را با توسل به ما حل می کردند. حضرت نوح می توانسته کشتی بسازد که آن طوری رد بشود؟! آن به نام ما متوسّل شد. حضرت آدم هم به ما متوسل شد، ملائکه عرش الهی هم به ما متوسل می شوند. بعد همان جا ظاهراً باز پایش را حضرت به زمین زد، به جابر فرمود چه می بینی؟ به اندازه ی یک کوهان شتر طلا همین طور روی هم.
شاگرد: این ملکیت نیست …
استاد: نه، حالا خب، ملک، برو بردار. ملکش است دیگر، جایی . اگر هر ملکی، که این، اگر بنده این سنگ را طلا کردم، ملک کیست؟
شاگرد: از مسلمین هم … جابر هم از مسلمین است …
استاد: بله؟ آن هم مسلمین بود؟
شاگرد: المسلمین یعنی چه؟ یکی از …
استاد: ملک مسلمین را امیرالمؤمنین با اشاره کرد بروید به جای خودتان، اموال مسلمین را هدر بدهد؟! عجب! آنها که دیگر اموال مسلمین نیست! آن طلاهایی که الآن هست، اموالِ…، سنگ را طلا کرده، که اموال مسلمین نیست دیگر!
شاگرد: سنگ را که طلا کرده، خدا کرده اصلاً
استاد: بابا خدا کرد که این را برای امیرالمؤمنین این کار را [کرد]. گفت اموال مسلمین است؟!
شاگرد: خدا …
استاد: .. این را که نمی گوید اموال مسلمین است. بعد، بعد باز اموال مسلمین را برد. پس اگر این طوری باشد، امیرالمؤمنین سلام الله علیه همه اموال مسلمین را لگد می زند، می گوید به مسلمین بروند بمیرند!
بعد، آقا! اگر الآن یک کسی شخص امیرالمؤمنین علیه السلام را می شناسد که اگر تمام دنیا را ملک این قرار بدهد، او وجود خودش را هم در خدمت دین قرار می دهد. این اشکال دارد که ملک او قرار بدهد؟ در اختیار او باشد؟ چه اشکال دارد؟ خداوند سبحان این خمس را ملک امیر المؤمنین قرار بدهد، بله، حکمتش همین است، که می خواستند اینها مبسوط الید باشند. اما نه اینکه ملک مسلمان ها باشد. مثل این می ماند که یک کسی دعا می کند خدایا به من پول بده من مدرسه علمیه بسازم. خداوند سبحان هم چون دید این واقعاً آدم درستی است پول داد، بعد که پول داد بگوییم هان! یالله! دید در می زند یک مرجع تقلیدی. سلام علیکم، سلام … ، بفرما. پولها را بده من! می گوید پولها را برای چه بدهم به تو؟ می گوید اینها بیت المال مسلمین است. می گوید: حالا خوب شد! بیت المال مسلمین است یعنی چه؟ من دعا کردم خدا به من پول داده دیگر!
بله حکمتش این بوده. مگر نستجیر بالله، امیرالمؤمنین یک شخصی است که می خواسته اینها را حیف و میل بکند؟ می خواسته اینها را بریزد در …، و لو در اختیارش بوده. شما امیرالمؤمنین را نشناختی، ائمه را نشناختی. آنها که با آدم عادی فرقی می کنند. چه اشکال دارد، الآن اگر واقعاً مثلاً فرض کنید که مثل آقای خوئی رحمة الله علیه، یا مثل آقای گلپایگانی هم من شنیده ام رحمة الله علیه، همین طور بود. خب مثلاً می رفت پول قرض می کرد، مدرسه علمیه می ساخت، یا زمین را برای خودش می خرید، بعد مدرسه علمیه می ساخت. اینهایی که شخصیت های حقوقی را اشغال می کنند، اینها قطعاً باید همین کار را بکنند. تمام اموال را به اسمِ…، شرعاً برای خودشان …، که مشکل … . ولی این کار را انجام می دهد. اگر امیرالمؤمنین علیه السلام معصوم است، اگر اینها عصاره ی خلقتند، به قول خودت، اگر اینها کسانی هستند که اگر اینها نبودند خداوند سبحان زمین و آسمان را خلق نمی کرد، زمین و آسمان را بخواهد …، دنیا باید فدای امام علیه السلام بشود. زمین و آسمان همه بخاطر امیرالمؤمنین خلق شده، بخاطر چهار هکتار زمین موات بالعرض که باید در آن سرگین بریزند، این نمی شود که…؟ این منافات دارد با عدالت و انصاف؟!
شاگرد: حاج آقا ببخشید! مشکلی که هست چرا پس ارث …
استاد: مگر در، یکی یکی می رسیم همه را اگر صبر بکنید. این چه منافاتی با عدل و انصاف دارد، اگر بنده الآن بدانم یک اولادم مو به مو آن اهداف من را انجام می دهد، همه اموالم را ملک او بکنم، این خلاف عدل و انصاف است؟
شاگرد: بحث سر اسم نیست، لفظ ملک، می خواهد همین را بگوید که …
استاد: نشد! می گوید ملکش نیست. ما با این کار داریم. ملکش است، در اختیارش است. پس این دیگر، پس نمیشود گفت ملک یک عنوان جهت و می رسد به ولیّ امر. او را شناخته. ملک او قرار داده. اتفاقاً عمداً ملک او قرار داده چون می دانسته که اگر ملک شخص او نباشد، در آینده اینهایی که حکام جور که می آیند، می گیرند، مثل اراضی مفتوحه عنوة را. زکوات را جمع می کردند. اصلاً یکی از حکمتهایی خداوند سبحان، پیغمبر گرامی اسلام، ارباح مکاسب را نفرمود، در زمان امام صادق ذکر شد و در قرآن کریم، ربحِ، خمس ارباح مکاسب ذکر نشد. اصلاً حکمتش همین بود، که اگر خمس ارباح مکاسب ذکر می شد، که خمس هم لـِ .. چیزهاست، مثل زکات للفقراء و مساکین و الرقاب و ابن سبیل و چه و اینها هست، خب آنها را هم جمع می کردند. اصلاً پیغمبر گرامی اسلام که فدک را به حضرت زهرا سلام الله علیها داد، سرّش همین بود. فدک آن طوری که در تاریخ نقل کرده اند، به اندازه ی سه هزار خانوار مثل حضرت زهرا سلام الله علیها را غذا می داده، طعام می داده. اموال بوده. او این کار را کرده که ملکش باشد که مبسوط الید باشد که دیگران نگیرند. بعد با عظمت و با عصمتی که، دیروز روایتش را خواندم، که در آن چیز فرمود خداوند سبحان که این زمین را قرار داد، بعد فرمود این را قرار داد للمصطفین الذین اصطفاهم الله و عصمهم. اینها ملکشان است. و کجا مصالح مسلمین، چه طور مصالح مسلمینی است که کمیت شاعر می آمده یک شعر می خوانده یا …، حضرت چقدر به او صله داده! یک فقیری آمد خدمت حضرت رضا علیه السلام، از آن چاک، درزِ چاک بالای در، 400 دینار، بعد فرمود این پول کم است من خجالت می کشم شما را نگاه بکنم.
آن وقت در مورد بیت المال که می شد، عقیل می آمد یک قران اضافه درخواست می کرد، امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود که نه، من حق ندارم. جارو می زد تهش را می رفت.
بیت المال یک چیز است، زکوات یک چیز است، ملک امام علیه السلام یک چیز است. من تعجّبم این چه طور با عدل و انصاف نمی سازد؟! کدام عدالت بالاتر از این می شود که پول را ملک افرادی، خداوند سبحان قرار بدهد که می داند این را در راه دینش خرج می کنند؟! حکیماند، معصومند. این حرفِ … .
خب این وجهی ندارد. اما اسلام حکومت دارد، خب حکومت داشته باشد. خب، چیز، اراضی خراجیه دارد، چه دارد، چه دارد، هر کار می خواهند بکنند. به خداوند سبحان چه مربوط است یک چیزهایی را قرار داده. خلاصه آن دینی که حکومت را بیان کرده، مخارجش را هم بیان کرده. خب بروید بگردید مخارجش را پیدا بکنید. این چه ربطی دارد که این اموال در اختیار باشد؟
تمسک به برخی نصوص
امّا به نصوصی تمسّک کرده که این نصوص دلالت می کند، این اموال، اموالِ مسلمین نیست، اموال مسلمین است. مثلاً در خطبه شقشقیه، مولانا امیرالمؤمنین علیه السلام وقتی که به عثمان می رسد، می فرماید: و قام معه بنی أبیه یخضمون مال الله خضمة الأبل نبتة الربیع. اینها با پسرهای پدرهای شان، بنی امیه، اینها پسر عمو، بنی عم بودند دیگر، عثمان با معاویه لعنة الله علیه و ابوسفیان اینها، عمو زاده، بنی عم بودند با معاویه و اینها. اینها افتادند به جان مال الله مثل اینکه شتر می افتد به یک چراگاهِ، در بهار علف دارد. شروع کردند به خوردن. می گوید آقا اینجا ببین! مال را نسبت داده به مال الله. خب که گفته که این مال مقصود آن خمس است؟ که گفته که این مال مقصود آن سفایة …، نه. خب این مال الله زکوات بوده، این مال الله آن چیزها بوده، اراضی خراجیه بوده، بیت المال مسلمین بوده. اراضی موات را که نمی خوردند که! غنائم جنگی بوده، آنها را هم چیز می کردند. این کجا دارد که این مال الله، همان هایی که ملک امام علیه السلام است، همان ها، آنها را نسبت داده به مال الله؟
و ثانیاً اصلاً باشد مال الله، مثل اینکه «یسألونک عن الأنفال قل لله و للرسول» مال الله به این معنا که یعنی اینها مال خداوند سبحان بوده، خداوند سبحان به یک افراد مخصوصی داده، حالا یا به همه مسلمین داده، یا به امام علیه السلام داده، آنها داشتند می خوردند. این چه دلیل می شود که پس آن «الأرض کلّها لنا» یا خمس مال ماست، یا رؤوس جبال مال ماست، یعنی آنها مال مسلمین است؟ اصلاً من تعجب می کنم، این استدلال است؟
یا این، در خطبه دیگر که مولانا امیرالمؤمنین علیه السلام عبدالله بن زمعة را «لمّا طلب منه مالاً» وقتی که مالی طلب کرد، «قال إنّ هذا المال لیس لی و لا لک و انما هو فیء للمسلمین». ایشان استدلال می کند می گوید آقا «انّ هذا المال لیس لی و لا لک» اگر اینها ملک امام علیه السلام بوده، چرا فرموده «لیس لی»؟ خب «انّ هذا المال» اشارهی خارجیه این مال. مگر شما آنجا بودی که این مال چه بوده؟ خب شاید این مال چیز بود، خراجِ اراضی خراجیه بوده، که ظاهرش هم همین است. خب حضرت فرمود این مال نه مال من است …، درست هم هست. خراج مال امام علیه السلام نیست. مال همه مسلمان هاست. «لیس لی و لیس لک»، «إنّ هذا المال…» یعنی اشاره کرده بود به خمس؟ اشاره کرده بود به آن، سهم خودش؟ کو؟
یا این که در باب میراث، انفال میراث کسی است که وارث ندارد. خب اینهایی که وارث ندارند، شما می گویی جزو انفال است. و انفال را می گویید ملک امام علیه السلام است، و حال آنکه تعابیر در روایات مختلف است. بعضیهایش دارد، «للإمام»، «الإمام وارث من لا وارث له». بعضی هایش دارد: «انه من الأنفال». بعضی هایش دارد: «أخذ میراثه فجعل فی بیت مال المسلمین». بعضی هایش دارد: «اعط المال همشاریجه» یا «همشریجه». که در باب 3 و 4 از ابواب ضمان الجریره و الامامه. می گوید از این تعابیر مختلف معلوم می شود که این امام به عنوان رییس حکومت است، نه اینکه ملک شخصش باشد.
خب این هم غلط است. چرا؟ به خاطر این که این روایات را هر کس که نگاه بکند، آن که «فجعل فی بیت مال المسلمین» خب چه اشکال دارد؟ مولانا امیرالمؤمنین علیه السلام میراث را گرفت گذاشت در اموال مسلمین. ملک خودش بوده دیگر. مگر ملک خودش را در اموال مسلمین بگذارد، حرام است؟ حضرت گذاشت. به خاطر این که اگر نمی گذاشت، فردا پشت سرش حرف می زدند. کما اینکه وقتی که به قدرت رسید، عرض کردند آقا فدک را بگیر. فرمود: ان الظالم و المظلوم قد قدما علی الله» به تعبیر من، اگر من الآن فدک را بگیرم، فردا می آیند می گویند که مولانا امیرالمؤمنین علیه السلام نستجیر بالله حرص فدک داشت. دین الکی بود نستجیر بالله.
خب، اتفاقاً خود همین که فرمود: «اعط المال همشریجه»، به این همشهری هایت این مال را بده. چه فقیر چه پولدار. اتفاقاً این خودش دلالت می کند که ملک خودش بوده. و الاّ اگر این ملک همه مسلمین بوده، چه حقی داشته امام علیه السلام که بفرماید این را بده به همشهری هایت؟ می گویی آقا! مصلحت دیده. مردم از گرسنگی میمردند، این مال را بده به همشهری هایت؟! اینها چه دلیلی می شود؟! و بعد در مقابل آن همه روایاتی که داریم: «الإمام وارث من لا وارث له» یا …
حالا اصلاً گیریم در خصوص میراث، شما شبهه بکن. این می شود میراث جزو انفال نیست. میراث جزو انفال نیست. اما این دلیل نمی شود که دیگر شما اراضی موات و خمس را هم زیر سوال ببری که.
یا این روایتی که امام جواد علیه السلام فرمود، امام هادی، امام هادی ظاهراً، به نظرم امام هادی یا امام جواد سلام الله علیه. که «ما کان لأبی بسبب الإمامة فهو لی». خب اگر اینها ملکش است، پس چرا به همه به ارث نرسیده؟
خب این چه اشکال دارد؟! این تخصیص در ادله ارث است. مگر حبوه مال میّت نبود؟ به ولد اکبر نمی رسد مگر؟ مگر زمین مال میّت نیست، ولکن به زن نمیرسد. منافات ندارد. ممکن است تخصیص است. می گوید آقا کسی نگفته تخصیص در ادله ارث است. که این را گفته؟ گفتن ندارد دیگر، همین که می گویند آقا اینها ملک امام علیه السلام است، همین می شود تخصیص در ادله ارث. ما که در اصول خوانده ایم، اگر یک جایی می دانیم لعن زید جایز نیست، منتها نمی دانیم جزو بنی امیه است، تخصیص خورده، یا نه اصلاً جزو بنی امیه نیست، تخصصاً خارج است؟ گفته اند اگر مراد جدی را بدانی، در مراد استعمالی شک داشته باشی، نمی توانی به ظهور تمسک کنی.
ما می دانیم این که به سبب امامت ملک امام علیه السلام است این به ارث نمی رسد. خب حالا آیا این ملکش نیست، یا تخصیص در ادله ارث است؟ مخصوصاً که دارد: «ما کان لأبی بسبب الإمامة» اصلاً ظهور خود این روایت این است که «لأبی». یا مثلاً تمسک کرده به روایاتی که در باب کسی که مسلمانی است می کشندش. این مسلمان وارث کافر دارد. وارث مسلمان ندارد. حضرت سلام الله علیه فرمود اگر این امام علیه السلام اسلام را عرضه میدارد به، یعنی اسلام عرضه می شود به ورثه کافر. اگر اسلام آوردند، آنها می شوند اولیاء دم، دلشان می خواهد، قصاص می کنند. دلشان می خواهد، دیه را می گیرند. دلشان می خواهد عفو بکنند. اگر چنانچه نه، مسلمان نشدند و وارث مسلمان ندارد، امام علیه السلام وارثش می شود. وارثش که شد، حق ندارد عفو بکند. حضرت فرمود. یا بکشد یا دیه بگیرد. ایشان استدلال کرده که آقا اگر قرار است که بشود دیه بگیری، چیز، اگر مال خودش است، الإمام وارث من لا وارث له، پس چرا نمی تواند عفو بکند؟! خب چرا نمی تواند عفو بکند، این می شود یک تخصیص. اشکال ندارد. حضرت فرموده اینجا نمی تواند عفو بکند. می تواند بکشد، می تواند دیه بگیرد. آن در اختیار خودش است، مصحلت هم نمی خواهد. اگر یک تخصیصی در اینجا شد، این دلیل می شود که آن انفال کلاً ملک امام علیه السلام نیست؟!
و هکذا روایات دیگری که، یا این صحیحه ی، این روایتِ، یک روایت دیگر هم هست که ان شاء الله فردا می خوانم.
و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین.