بسم الله الرحمن الرحیم
سه شنبه ۹۶/۱۲/۱۵ (جلسه ۳۲۱)
کلام در این قول محقق صاحب فصول بود که بگیم وجوب تعلق گرفته به مقدمه موصله . خب مطالبی که در این بخش گفته شده دو قسم است.
یک قسم مطالبی است که در ردّ این قول گفته شده که اصلا این قول ممکن نیست. یک بخش در کفایه ذکر شده بود که عرض کردیم یک بخش هم در کفایه ذکر نشده. قسم دوم استدلالاتی است که بر این قول شده ما فعلا بحث ما در آن قسم اول بود. اشکالات و فرمایشات اخوند ، اشکالات بر ایشان مطرح شد تا رسیدیم به اشکال مرحوم نایینی که فرمود اگر بخواد مقدمه موصله واجب باشد این تسلسل می شود. یا دور میشود. هر دوش هم محال است. چرا تسلسل میشود ؟ تسلسل را یک تقریبی در فرمایشات محقق نایینی است. یک تقریبی هم در کلام محقق صدر ا ست آن تقریبی در فرمایشات محقق نایینی است این است که اگر شما بگی مقدمه موصله واجب است و وجوب غیری تعلق گرفته به مقدمه موصله، یکی از اجزاء این مقدمه موصله ذات مقدمه است. خب ذات مقدمه وجوب غیری دارد. خب حالا میگیم ذات مقدمه که وجوب غیری دارد که مقدمه این ذی المقدمه هست، آیا ان هم مقدمه موصله اش وجوب غیری دارد؟ یا نه ذات مقدمه وجوب غیری دارد؟ یعنی آن وجوب غیری دوم؟ اگر بگید ذات مقدمه وجوب غیری دارد خب میگیم حکم الامثال فیما یجوز و فیما لا یجوز سواء چه فرق میکند بین مقدمه اولا که مقدمه ذی المقدمه است که آن را شما میفرمایید مقدمه موصله واجب است. با این مقدمه دومی که آن مقدمهُ المقدمه هست آن را میگید ذات مقدمه واجب است. اگر قرار است وجوب به مقدمه موصله تعلق بگیره باید در همه جا تعلق بگیره اگر نباید تعلق بگیره باید در هیچ جا تعلق نگیره. پس در آن مقدمه رتبه قبل هم شما میگید مقدمه موصله باید واجب باشد.
یعنی مقدمه اول مقدمه موصله به ذی المقدمه است . مقدمه دوم مقدمه موصله به مقدمه موصله است . خب آن مقدمه موصله باز خودش مقدمه یکی از اجزائش است و مقدمه است : مقدمه ُ المقدمه مقدمه ٌ باز نقل کلام میکنیم در آن سومی آن هم یا مقدمه موصله واجب است یا ذات مقدمه واجب است اگر بگی مقدمه موصله واجب است یعنی مقدمهُ الموصله الی المقدمه الموصله ا لی المقدمه الموصله این …. او باز خودش یک مقدمه دارد و هکذا لازم میآید بی نهایت وجوب غیری به مقدمه تعلق بگیره و این تسلسل محال است .
به این تقریب محقق نایینی دو اشکال محقق خویی کرده، و یک اشکال هم ما عرض کردیم.
اشکال اولی که محقق خویی به محقق نایینی و محقق صدر هم در کلامش ذکر کرده نه به عنوان اشکال آقای خویی نه خودش، این است که وجوب که تعلق میگیرد به مقدمه موصله دیگر ذات مقدمه واجب نمیشه چون این ذات مقدمه میشه جزء واجب یعنی واجب غیری ما دو جزء دارد یکی ذات مقدمه یکی هم ذی المقدمه موصله بودن، تقید به موصله بودن. خب ذات مقدمه جزء است. جزء که واجب غیری ندارد در اوائل بحث مقدمه واجب گذشت که و لو به قول آخوندملاک مقدمیت در اجزاء باشد و مقدمات داخلیه باشد ولی وجوب غیری تعلق نمیگیرد و لغو است پس اشکال شما مرتفع است چون اشکال شما مبتنی است بر اینکه جزء وجوب غیری داشته باشد خب آن جزء وجوب غیری ندارد. او فقط وجوب…یعنی یک وجوب غیری به کلش تعلق گرفته او وجوب ضمنی غیری دارد نه یک وجوب غیری علی حده. این یک جواب.
جواب دومی که محقق خویی از این اشکال داده فرموده ما که میگیم مقدمه موصله واجب است مقصود ما این نیست که قید موصله بودن را در متعلق وجوب غیری اخذ کنیم نه؛ اگر قید موصله بودن را در وجوب غیری اخذ کنیم اشکال شما می آید. که این وجوب غیری تعلق گرفته به حصه مقدمه موصله، و این متوقف است بر ذات مقدمه . ما این را نمیگیم . ما میگیم وجوب تعلق گرفته به ذات مقدمه. ولی ذات مقدمه در خارج دو حصه دارد:
یک حصه ی ملازم با ذی المقدمه یک حصه مفارق و غیر ملازم با ذی المقدمه . وجوب تعلق گرفته به آن حصه خاص. متعلق وجوب ذات مقدمه است. منتها نه هر ذات مقدمه ای آن ذات های مقدمه هایی که در خارج ملازم با ذی المقدمه هستند . قیدملازم و موصله و … در ش نیست. این طور نیست که شهریه میگه بدی به اونی که مقید است به ضلع غر بی نشسته. این ضلع غربی مشیر است که میخواد آن شخص را از دیگری جدا کند.خب وقتی که این طور شد اشکال از اساس مرتفع است. محقق صدر هم باز همین جواب را آورده.
به عقل قاصر ما این اشکال دومی که محقق خویی به میرزای نایینی کرده وارد نیست. چون میگیم اقای خویی! شما حکم را میخوای به نحو قضیه حقیقیه جعل کنی . اگر قید توصل را اخذ نکنی ملازم با ذی المقدمه را اخذ نکنی، غیر منفک از ذی المقدمه را اخذ نکنی او چه تعینی دارد که وجوب فقط به آن حصه تعلق بگیره. الان کسی میگه برا من هندوانه بیار میگی هندوانه از خیابان چهار مردان. خب میگی اقا قید خیابان چهار مردان دخیل نیست این مشیر ا ست. چون هندوانه ها دو قسم اند یک قسمش در خیابان چهار مردان و یک قسمش در جای دیگر فروخته میشود. من از آنها میخوام. میگیم شما که به نحو قضیه خارجیه نمیخوای امر کنی ؟ به نحو قضیه حقیقیه میخوای امر کنی. وقتی به نحو قضیه حقیقیه میخوای امر کنی آنجا چه جوری جدا میکنی. اگر عنوان مشیر است هندوانه خیابان چهار مردان با هندوانه غیر چهار مردان چه تعینی دارد ؟ که این اشاره باشد. بله یک وقت هندوانه های چهار مردان همه اش چهل کیلویی است درست است میگی عنوان مشیر یعنی من هندوانه چهل کیلویی میخوایم اما اگر هندوانه چهار مردان با غیر آن یکی است و شما قید چهار مردان را اخذ نکنی خب چه ضمانتی است که وجوب فقط تعلق بگیرد به هندوانه خیابان چهار مردان؟ چه کار میتوانی بکنی؟ جدا کردن اینها وقتی که امر تعلق میگیره به طبیعی ممکن نیست مگر به اینکه قید موصله بودن یا قیدی که ملازم با موصله بودن است. مثل آن چهل کیلویی مثلا این را اخذ کنی تا اخذ نکنی وجوب منحصر نمیشه و تعجب از محقق صدر که محقق اقا ضیا فرموده ما نمیگیم وجوب تعلق میگیره به مقید به مقدمه به قید موصله بودن تا شما بگی اشکال کنی. که آقا لازم می آید ذی لمقدمه قیدش باشد ما میگیم وجوب تعلق میگیره به آن حصه توامه. حصه توأمه یعنی آن مقدمه ای که همراه ذی المقدمه هست نه به قید همراهی . خب خودت آنجا اشکال کردی فرمودی آقا! وقتی حکم میرود روی عنوان ، روی طبیعت روی مفاهیم ، جدا کردن این مفاهیم ممکن نیست مگر به تقید. تضییق کردنش ممکن نیست مگر به تقید بعد اینجا که رسیده میفرمایید تصویر رابع در مقدمه موصله که تصویر صحیحی است اشکال ندارد این است که ما قید موصله بودن را مشیر میگیریم. نه اینکه داخل میگیریم خب اگر اقا ضیا بفرماید اقای صدر شما مشیر میگیری پس چرا در آن حصه توامه ما مشیر نگرفتی خب ما هم که همین را گفتیم. لذا چه جور میتواند اقای صدر کلامش را درست کند که از آن طرف اشکال به اقا ضیا میکنه که حصه توامه ، از این ور این را تصویر صحیح میدانداینها جور در نمیآید . بله؛ آن جواب اول که جزء است درست است اما جواب دومی محقق خویی میفرماید جواب فنی است که این در واقع همان کلام اقا ضیا است اقا ضیا هم از حصه توامه مقصودش همین است، این تمام نیست. ولی مع ذلک این تسلسلی که شما اقای نایینی فرمودی این درست نیست. چون اشکال ندارد تسلسل. شارع بی نهایت وجوب غیری جعل می کند بگی آقا بحث ما در شارع نیست در مولای عرفی. مولای عرفی هم بی نهایت وجوب غیری جعل می کند. این به نحو جعل ، واحد ، مجعول متعدد است اقای خویی! اقای نایینی! این به نحو نحو وضع عام، موضوع له خاص است. شارع تمام مقدمات صلات را در نظر میگیرد چه مقدمات با واسطه چه مقدمات بدون واسطه و همه اینها را وجوب براش جعل میکند من اصلا تعجم چرا شما این اشکال را کردی چرا اقای خویی شما تصور فرمودی این اشکال جا دارد؟ اگر الان بی نهایت استعمال من در خارج است خب در وضع حروف واضع میآید میگوید من معنای اسمی ابتدا را تصور میکنم حرف من را وضع میکنم برای همه مصادیقش ، آقا بی نهایت مصداق دارد؟ خب داشته باشد. بله؛ یک وقت میخواد بشیند یکی یکی برای این استعمال من جعل کند ، برای این استعمال من جعل کند، این نمیشود. یک وقت میخواد تک تک برای مقدمات یکی یکی این نمیشود.
شاگرد: این خلاف ارتکاز است.
استاد: نه اتفاقا اولا اینکه …. بحث در این است که میخوان بگن تسلسل بی نهایت جعل وجوب محال است.
شاگرد: ….
استاد: حالا در جای دیگر زدند که ….
شاگرد: تسلسل اشکال دارد.
استاد: اینجا اشکال این نیست. اون اشکال دیگری است که می رسیم. ذکر نکردن اگر این طور باشد خب همه تقریبا خب اقای خویی شما جای دیگر خلاف این را گفتید . عظمت قرآن همین است که قرآن ضد و نقیض درش نیست و الا همه این طور اند. این کلام به این مقدار درست نیست اون شوق هم میرسیم اون هم غلط است . این جمله ای که عرض کردم 500سال درس بود برای همه حرف هایی بود که ریشه اش در… اینجا که خیلی راحت است . ما در امور تکوینی تسلسل محال است اینجا که پیش پا افتاده است. و مهم نیست.
پس اقای خویی این اصل جواب اقای نایینی این است که چه اشکال دارد که شارع بی نهایت وجوب غیری جعل کند ؟ این تازه بنابر این است که بگیم وجوب غیری جعل مستقل است اما اگر کسی گفت وجوب غیری وجوب غیری ارتکازی است، او که اصلا خیلی واضح است یعنی لو التفت لجعل. او که اشکال ندارد او که اصلا امر خیلی اوضح است این نسبت به تقریب اولی که محقق نایینی کرده.
تقریب دوم که در کلام محقق صدر است اینکه تسلسل به این معنا است که صلات واجب است که ذی المقدمه است مقدمه اش وضو است که واجب است خب کدام وضو واجب است؟ وضوی موصل به صلات. پس صلات که ذی المقدمه بود باز خودش میشود مقدمه مقدمه اش. چون مقدمه صلات وضوی موصل به صلات شد . یکی از مقدمات موصل به صلات خود صلات است. این صلات که وجوب نفسی داشت یک وجوب غیری پیدا میکند چون مقدمه مقدمه اش است خب تا وجوب غیری پیدا کرد از این ور صلات ذی المقدمه است وقتی که وجوب پیدا کرد وجوب باز ترشح میکند به مقدمه اش از این وجوب غیری یک وجوبی ترشح میکند مجددا به وضو به کدام وضو؟ به وضوی موصل به صلات . باز این وضوی موصل به صلات که یک وجوب غیری از آن ذی المقدمه ترشح کرده یکی از مقدماتش باز خود صلات است. باز یک وجوب غیری ثالثا می آید روی صلات چون مقدمه است. باز تا وجوب غیری ثالثا آمد روی صلات ، صلات خودش ذی المقدمه است. مقدمه اش وجوب پیدا میکند از اینجا وجوب ترشح می کند باز مجددا به وضوی موصله چون مقدمه اش است . باز تا وضوی موصله وجوب غیری پیدا کرد باز زود یک وجوب غیری می پره میآید روی صلات دو مرتبه . چون خب وقتی وضوی موصله وجوب پیدا کرد یکی از مقدمات وضوی موصله صلات است مقدمه واجب هم که واجب است پس یک وجوب غیری دیگر می آید همین طور . طبق این تقریب محقق صدر بی نهایت وجوب تعلق می گیرد به خود صلات. اون تقریب محقق نایینی بی نهایت وجوب به بی نهایت مقدمه بود ولی اینجا نه؛ بی نهایت وجوب تعلق میگیره به صلات و بی نهایت وجوب تعلق میگیره به وضوی موصله. چون هر کدام از اینها این از او می گیره و او از این میگیره و… لذا در تقریب دوم ما کاری نداریم که مقدمه موصله باز یکی از اجزاء ذات مقدمه است، نه؛ بین همین مقدمه موصله اول و بین همین صلات، بی نهایت وجوب تعلق می گیره به صلات وبی نهایت وجوب تعلق می گیره به وضوی موصله. این تقریب تسلسلی است که ایشان در کلامش کرده.
خب این را سه تا جواب داده خودش. یک جوابی بود که محقق خویی نقل کردیم که در تقریب قبل هم اقای خویی داد. که آقا قید موصله بودن دخیل نیست قید موصله بودن مشیر است. وجوب غیری رفته روی ذات وضو. ولی حصه ای از ذات نه مطلق ذات لذا دیگر معنا ندارد بگی یک وجوب غیری می آید روی صلات چون صلات مقدمه نیست .بله؛ اگر وضوی به قید موصله بودن مقدمه بود اشکال وارد بود ولی وضوی به قید موصله بودن که مقدمه نیست بلکه ذات وضو مقدمه است. پس یک وجوبی دوباره روی صلات نمی آید چون صلات کالحجر فی جنب الانسان است. این جواب اول که در تقریب قبل هم بود.
جواب دوم که میدهد میفرماید: این چه حرفی است که می زنید. خب اول ذی المقدمه وجوب نفسی دارد این وجوب نفسی ازش یک وجوب غیری ترشح می کند به وضوی موصله بودن. بعد میگید وضوی موصله یکی از مقدماتش ذات صلات است یک وجوب غیری از این مقدمه دوباره می آید به ذی المقدمه. دفعه سوم میگید باز از این وجوب غیری متعلق به ذی المقدمه یک وجوب غیری ترشح می کند به مقدمه . این را ما قبول نداریم چون کی گفته هر وجوبی که ذی المقدمه داشت یک وجوبی ترشیح می کند این را از کجا در آوردی؟ اونی که ما قبول داریم این است که اگر ذی المقدمه وجوب نفسی داشت ترشح می کند وجوب غیری به مقدمه اش اما اگر جایی ذی المقدمه وجوب غیری دارد دیگر از این وجوب غیری ترشح نمی کند به ذی المقدمه. بله؛ اگر یک جایی یک ذی المقدمه ای وجوب دارد بعد این ذی المقدمه مقدمه ای دارد، باز اون مقدمه هم یک مقدمه ای دارد. اون اشکال ندارد که می گیم از این وجوب نفسی اول یک وجوب غیری به مقدمه اولا ترشح می کند و یک وجوب غیری دوم هم از این وجوب نفسی ترشح می کند به مقدمه ثانیه مثل اینکه صلات متوقف است بر وضو ، وضو هم متوقف بر تحصیل ماء است حالا اگر کسی یک جایی میخواد نماز بخواند باید از چاه آب در بیاورد، این اشکال ندارد. همیشه منشأ وجوب غیری وجوب نفسی می شود. وجوب نفسی است که از او وجوب غیری ترشح میکند شما تسلسلی که درست کردید گولت زده اون کلمه ذی المقدمه بودن، فکر کردی هر جا ذی المقدمه واجب باشد یک وجوب غیری ترشح می کند ، این غلط است . یک وجوب غیری ترشح نمی کند. وجوب غیری وقتی ترشح می کندکه ذی المقدمه واجب نفسی باشد. صلات واجب نفسی است یک وجوب غیری ترشح کرد به وضو ، مقدمه موصله واجب است، خب وجوب غیری تعلق گرفته به وضوی موصله. میگی از وضوی موصله یک وجوب غیری ترشح می کند دوباره به صلات . این غلط است . چون گفتیم منشأ ترشح وجوب غیری ، وجوب نفسی است. الان صلات که متوقف بر صلات نیست خب این عین خودش است. یک فرقی است بین ما نحن فیه که شما اشکال تسلسل را کردی با آن آب ، آب ، آنجا یک صلات داریم یک مقدمه داریم وضو. یک مقدمه دیگر داریم تحصیل ماء چاه کندن. از ان وجوب نفسی صلات یک وجوب غیری می پرد می آید روی وضو. و از همان وجوب نفسی صلات یک وجوب غیری می پرد می آید روی تحصیل ماء . درست هم هست چون صلات همانطوری که متوقف است بر وضو، متوقف بر تحصیل ماء هم هست . حالا در ما نحن فیه یک وجوب غیری از صلات آمده به وضوی موصله ، شما میگی یک وجوب غیری دو دفعه از این وضوی موصله می پرد میرود روی صلات . می گیم این وجوب غیری از کجا می خواد بپرد برود روی صلات؟ از وجوب نفسی. وجوب نفسی به چی تعلق گرفته؟ صلات. میخواد از این وجوب نفسی ، وجوب غیری به چی بپره ؟ به خود صلات. خب شی ء که متوقف بر خودش نیست. به خلاف آنجا. آنجا صلات متوقف بود بر تحصیل و اخراج ماء، اینجا که صلات متوقف بر خودش نیست. این جواب دومی است که از اشکال داده که این تسلسل هم باطل است.
جواب سومی که داده این است که میفرماید: چرا خودت را اذیت می کنی؟ میگه باشه؛ تسلسل دو قسم است. الان می گن مجموعه اعداد طبیعی بی نهایت است. کسی تا به امروز شنیدی اشکال کند که اقا ! بی نهایت محال است. مجموعه اعداد صحیح بی نهایت است. شما شنیدی که کسی اشکال کند؟ نه؛ بنابر اینکه ما جزء لا یتجزّی نداریم هر جسمی از بی نهایت جزء تشکیل شده، کسی تا به حال شنیدی اشکال کند؟ نه؛ چرا؟ چون اینها وجودخارجی نیست. اینها وجودلحاظی است یعنی کسی که عدد را می شمارد اعداد طبیعی را می شمارد هیچ جا به یک عددی نمی رسد که بگه دیگه عددی نیست. هر عددی بشمارد یک عددی بالا سرش باز هست. خب یک وقتی خسته میشود و نفسش بند می شود و می میرد ، خب هیچ چی دیگر. در ما نحن فیه هم مولا ی عرفی ، تاوقتی که ملتفت میشه وجوب جعل می کند تا وقتی که لحاظ میکند وجوب جعل می کند ، هر جا که خسته شد، می ایستد هر جایی که خوابش برد، هر جایی که مرد…
تسلسل در اموری که فرضی است ، وجود خارجی اش محال است. مثل اینکه کسی چه جور ممکن است بی نهایت عدد بشمارد خلاصه این عمرش محدود است دیگر. بالاخره یک روزی می میرد حالا خوابش هم نبرد می میرد. اعدادش تمام می شود. در این جاها به مقداری که ملتفت میشود ، لحاظ می کند ، وجوب جعل میکند هر جا خسته شد، تمام میشود این تسلسل محال نیست و این نقض دارد تا دلت بخواد سه تا نقض عرض کردم شاید سی تا ی دیگر نقض داشته باشد.
ما به آن جوابی که از تقریب اول دادیم ، نه؛ اقای صدر اصلا احتیاجی به این حرف ها نیست . بی نهایت وجوب جعل میکند برای همین صلات. بی نهایت را هم لحاظ می کند. ولی به نحو وضع عام ،موضوع له خاص نه به نحو وضع خاص موضوع له خاص. میگه من برای تمام مقدمات صلات ، مقدمات با واسطه یا بلا واسطه ، و لو خودش باشد وجوب جعل کردم. خب این خارجا مثل همان من میشود . بی نهایت وجوب در خارج تحقق پیدا می کند.
شاگرد: ….
استاد: عرض کردیم اشکال داعویت که نیست.
شاگرد: نه؛ جعلی که داعویت ندارد محال است.
استاد: او که اولی اش هم داعویت ندارد. اشکال در این جهت نیست که. داعویت که همان اولیش هم ندارد. اشکال از این جهت است که میگی چون بی نهایت است نمیشود.
شاگرد: …
استاد: نه دیگر اقای صدر گفت وجوب تبعی قهری. این اشکال بنابر این است که از حیث تسلسل باطل است.
این در ما نحن فیه جواب حق این است که اینجا این طور نیست که اعتبار کند ، لحاظ کند خسته بشود. مضافا به اینکه در شارع در خداوند میتواند بی نهایت میتواند جعل کند چون فاعلی که خودش بی نهایت است فعلش هم میتواند بی نهایت باشد. بله؛ اگر فاعل ، فاعلی باشد که خودش بی نهایت نباشد محال است فعلش بی نهایت باشد. ولی اگر کسی بگه خداوند بی نهایت مخلوق در عالم دارد خب چه اشکال دارد؟چون خودش بی نهایت است. وقتی علت خودش بی نهایت شد، خب معلولش هم میتواند بی نهایت باشد. اگرکسی بگه عقلا بی نهایت مخلوق محال است او موحد نیست او در واقع مشرک و کافر است . مگر اینکه نفهمدچی میگویدچون معنایش این است که چون خداوند را محدود کرده. شما می گید انفکاک علت از معلول محال است. خب خداوند علت تامه است. بی نهایت است .
شاگرد: …
استاد: مخلوقش محدود نیست. بله؛ اثباتا ممکنه مخلوقش محدود باشد، اشکال ندارد. چون خداوند اراده اش، صفت فعل است دلش نمیخواد. ولی عقلا کسی بگه بی نهایت مخلوق برای خداوند محال است او مشرک است. او کافر است. یعنی اگر متوجه باشد چی میگه مگر اینکه متوجه نباشد که اصل هم همین است. استصحاب هم میگه متوجه نمیشه. چون بی نهایت که محذوری ندارد. در مولای عرفی هم چون عرض کردیم به نحو وضع عام موضوع له خاص است هیچ اشکال ندارد. اما جواب اولی هم که در جواب محقق خویی گذشت که ناتمام است.
جواب دوم ات هم اقای صدر ناتمام است. تامل کنید روشن میشود انشا اله در نوشته … اول تامل کنید بعد اگر روشن نشد به نوشته مراجعه کنید روشن میشود انشا اله.
خب این نسبت به تسلسل. اما اشکال دور چی؟ محقق نایینی فرموده یا دور لازم میآید یا تسلسل . دور چرا لازم می آید ان شاءالله فردا.
وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین.