بسم الله الرحمن الرحیم
چهارشنبه جلسه 512
کلام در این بود که جملة شرطیه مفهوم دارد یا مفهوم ندارد؟ یکی از تقاریبی که مرحوم آخوند در کفایة بیان فرمودند این می باشد که شرط اطلاق دارد. اطلاق شرط در «ان جاءک زید فاکرمه» اقتضاء می کند که مؤثر تام، در جمیع حالات مجیئ می باشد، سواء سبقه شیءٌ آخر أو لم سبقه، قارنه شیءٌ آخر أو لم یقارنه. اگر قرار باشد مولا شرط دیگری نیز برای وجوب اکرام در نظر گرفته باشد باید این را مقید کند از عدم تقید معلوم می شود که تمام المؤثر در جمیع حالات مجیئ می باشد.
این تقریب را مرحوم آخوند قبول می کنند منتهی می فرمایند غایة الامر نمی توان احراز کرد که مولا در مقام بیان این است که هر آنچه مؤثر در جزاء هست را بیان نماید. این که بخواهد مولا در مقام بیان مؤثر باشد خیلی خیلی کم اتفاق می افتد، اگر نتوان ادعی کرد که اصلا اتفاق نمی افتد.
این فرمایش آخوند محشین را به حیص و بیص انداخته است که چه فرقی بین این اطلاق و سایر اطلاقات وجود دارد. در سایر اطلاقات اصل این است که مولا در مقام بیان باشد اما به چه علت در ما نحن فیه اصلا این است که مولا در مقام بیان نباشد.
برای این کلام تقاریبی بیان شده است یکی از این تقاریب، تقریب حاج شیخ اصفهانی ره است ایشان می فرمایند: جملة شرطیه در مقام بیان مؤثر فعلی نیست بلکه در مقام بیان این است که چه چیزهایی صلاحیت للتاثیر دارد. پس جمله شرطیه در مقام بیان است که مؤثر چیست اما اینکه الآن نیز مؤثر است را نمی خواهد بیان کند.
اشکال آقای روحانی ره بر این تقریب: قضیه شرطیه اگر قرار باشد در مقام بیان صلاحیت للتاثیر باشد و اینکه شرط، مقتضی جزاء هست و علت تامه نیست باعث می شود که فقه جدید ایجاد شود چرا که مثلا اگر شارع بفرماید «ان افطرت فی شهر الرمضان فعلیه عتق رقبة» نمی توان به روزه خوار گفت که باید عتق رقبه کند زیرا شاید مانعی بر سر وجوب عتق رقبه ایجاد شده باشد و نیز شاید قید دیگری نیز وجود داشته باشد مثل اینکه عتق زمانی واجب می شود که ساعت 4 بعد از ظهر افطار رخ داده باشد.
استاد: بیان کردیم که مقصود حاج شیخ ره این نمی باشد بلکه ایشان می خواهد بفرمایند شرط صلاحیت دارد که جزاء را بیاورد. قابلیت تاثیر یعنی این علت تامه است اما این علت تامه هست الآن هم علیت دارد؟ ایشان می فرماید ممکن است الآن علیت نداشته باشد.
اشکال آقای روحانی به آخوند: اگر قبول نماییم که مولا در مقام بیان این است که مؤثر های فعلی را بیان کند تا اطلاق به وجود آید، باز موجب نمی شود که قضیه شرطیه مفهوم داشته باشد زیرا مفهوم زمانی درست می شود که جزاء و معلق و حکم، سنخ حکم باشد، لذا منافات ندارد که این شرط، در این فرد از حکم، تمام العلة و مؤثر فعلی باشد و در فرد دیگر حکم، شرط دیگر مؤثر فعلی باشد. نمی خواهد بگوید در سنخ حکم، این شرط مؤثر فعلی است بلکه می گوید در فردی از حکم، این شرط مؤثر فعلی است لذا جمله شرطیه مفهوم ندارد.
استاد: اگر قبول نماییم که شرط ، مؤثر فعلی در جزاء است چنانچه جزاء و معلق سنخ حکم باشد ثابت نمی کند که در این فرد از سنخ حکم هم شرط، مؤثر فعلی است. این فرد از حکم، معلق بر جزاء نیست آنچه معلق است سنخ حکم می باشد. (خوب دقت نماید چرا که ایشان فرموده است من تعجب می کنم چطور این اشکال را هیچ کدام از اعلام متوجه نشده اند و همه غافل شده اند) سنخ حکم که تکرر پیدانمی کند. طبیعی وجوب اکرام که تکرر پیدا نمی کند. چنانچه این شرط و مجیئ در یک فرد از وجوب تاثیر فعلی گذاشت آیا سنخ دو مرتبه موجود می شود یا سنخ دو مرتبه موجود نمی شود؟ طبیعی که تکرر پیدا نمی کند. شرط مؤثر در صرف الوجود طبیعی است و مؤثر در وجود سعی نمی باشد. آیا در صرف الوجود طبیعی، این شرط مؤثر است؟ بله در وجود سعی طبیعی و افراد و تکرر درست می باشد ولکن مراد و مقصود از سنخ حکم، صرف الوجود وجوب می باشد نه تکرر و همه افراد وجوب تا بتوان گفت خلاصه این یک شخص از وجوب را آورده است و یک طبیعی دوباره موجود شده است. طبیعی یوجد بوجود افراده اما صرف الوجود لا یوجد مکررا بلکه به اول الوجود محقق می شود و ثانی الوجود در صرف الوجود دخیل نیست. این نکته، نکته ایست که آقایان به آخوند اشکال نکرده اند و آقای روحانی ره که اشکال می کند اشکال ناتمام است.
سوال: شما در سنخ می فرمودید باید طبیعة مطلقه باشد
جواب: طبیعة مطلقه یعنی صرف الوجود.
سوال: صرف الوجود اگر باشد انتفاء عند الانتفاء نمی شود
جواب: می شود، اگر قرار باشد شرط دیگری غیر از این شرط، جزاء را بیاورد معلوم می شود، صرف الوجود معلق نشده است زیرا صرف الوجود معلق است بدین معناست که تا این شرط محقق نشود صرف الوجود محقق نمی شود پس اگر قرار باشد شرط دیگری هم مؤثر باشد چنانچه این شرط نباشد و شرط دیگر باشد باز صرف الوجود معلق می شود. بنابر این معلوم می شود که مؤثر در صرف الوجود نیست.
بعد آقای روحانی ره یک توجیهی برای کلام آخوند ره بیان می کند و آن عبارت است از اینکه قضیه شرطیه بر حدوث عند الحدوث دلالت می کند و بر اسناد و تاثیر دلالت نمی کند. «ان جاءک زید فاکرمه» یعنی وجوب اکرام عند حدوث الشرط حادث می شود اما چه چیزی تاثیر می گذارد را نمی گوید لذا شاید شرط تاثیر نگذارد. قضیه شرطیه فقط بر حودث جزاء عند حدوث الشرط و بر تاثیر شرط بر جزاء و اسناد جزاء به شرط دلالت نمی کند.
سوال:
جواب: لزوم اشکال ندارد. یعنی این با آن تلازم دارد …. معلولین لعلة ثالثة هم تلازم دارند.
پس حدوث عند الحدوث است لذا احراز اینکه مولا در مقام بیان این است که تاثیر دارد و جزاء به آن مسند است نیاز به قرینه دارد و طبع اولیه قضیه شرطیه نیست.
بعد ایشان اشکالی بر این مطلب میکند که حدوث عند الحدوث باز مفهوم ندارد چرا که اگر شرطی قبل حادث شده باشد جزاء با آن شرط حادث شده است و با این شرط حادث نشده است.
از این اشکال جواب می دهد که حدوث در حدوث عند الحدوث به معنای وجود بعد العدم نمی باشد حدوث یعنی وجود در این آن. ممکن الوجود همانطور که در وجود نیاز به علت دارد در بقاء نیز نیاز به علت دارد. لو فرض، شرط وجود اکرام این است که أرسل الیک کتابا اما در بقاء مجیئ می باشد.
استاد: این سخن در واقع همان فرمایش آخوند است که قضیه شرطیه بیشتر از تلازم را نمی فهماند زیرا حتی اگر حدوث را در حدوث عند الحدوث به معنای وجود بعد العدم نگیریم اینکه ممکن الوجود همانطور که در حدوث احتیاج به علت دارد در بقاء نیز احتیاج به علت دارد، دردی را دوا نمی کند چرا که ممکن است در بقاء دو شیء وجود داشته باشد، هم مجیئ باشد و هم ارسل الیه کتابا، در این صورت جزاء مستند به هر دو شرط است و تنها به مجیئ استناد داده نمی شود. لذا متوجه نشدم به چه دلیل ایشان این مطالب فرموده است.
آقای صدر به آخوند ره اشکال نموده است که ممکن است ملتزم شویم که قضیه شرطیه مفهوم ندارد در عین حال اطلاق شرط منعقد شود. «ان جاءک زید فاکرمه» مفهوم ندارد ولو مؤثر فعلی در جمیع حالات مجیئ باشد زیرا مجیئ به نحویست که هیچ وقت با شرط دیگری که در جزاء، مؤثر باشد جمع نمی شود و این دو شرط ضدین می باشند لذا عقلا امکان جمع ندارد پس «ان جاءک زید فاکرمه» بدین معنی می باشد که اگر مجیئ بیاید، تنها و تنها مؤثر در وجوب اکرام مجیئ می باشد. ان قلت: ممکن است قبل از آن شرط دیگری بیاید. قلت: ممکن نیست اگر مجیئ بیاید، شرط دیگر نیز بیاید چه قبل از مجیئ یا همراه آن. اما در عین حال ممکن است مجیئ هم شرط باشد و ارسال نامه هم شرط باشد.
پس ممکن است در صورتی که بیاید، مؤثر فعلی باشد و امکان ندارد شیء دیگر سابق بر آن و یا مقارن با آن وجود داشته باشد.
سوال:
جواب: امکان ندارد که مجیئ با آن بیاید. ممکن است ارسال کتاب تنها بیاید بله اگر ارسال نامه باشد و مجیئ هم باشد، درست است و اطلاق آن را نفی می کند اما اگر مجیئ وقتی که می آید شرط دیگر محال است بیاید کما اینکه اگر شرط دیگر بیاید محال است مجیئ بیاید، دیگر دلالت بر مفهوم نمی کند زیرا ممکن است شرط دیگری بیاید و آن مؤثر باشد.
استاد: اگر چنین احتمالی داده شود و اطلاق را نفی کنیم دیگر مولا در مقام بیان نیست. دو مطلب در کلام آخوند برای آقای صدر خلط شده است. اول: آیا یک مقدمۀ استدلال این است که مولا در مقام بیان تعداد مؤثر فعلی باشد که چه چیزهایی در جزاء مؤثر فعلی می باشند یا در مقام بیان این است که مجیئ هر وقت بیاید مؤثر فعلی خواهد بود. اگر در مقام این باشد که مجیئ هر وقت بیاید مؤثر فعلی است ـ چه قبل آن چیزی بیاید یا نیاید ـ در این صورت اشکال آقای صدر صحیح می باشد زیرا منافات ندارد که هر وقت که مجیئ می آید مؤثر فعلی باشد چه قبل آن چیزی بیاید یا نیاید ـ این از باب سالبه انتفاع موضوع می باشد چرا که هر وقت مجیئ بیاید محال است شرط دیگری قبل از آن یا همراه آن بیاید ـ اما مقصود آخوند این است که مولا در قضیه شرطیه در مقام بیان تعداد مؤثر های فعلی است و اینکه مؤثر فعلی چه چیزهایی میباشند لذا دلالت نمی کند که اگر مجیئ بیاید محال است شرط دیگری با او محقق شود. ان قلت: به چه دلیل این حرف را می زنید. قلت: معنی ندارد که مولا در مقام بیان این باشد که هر وقت مجیئ می آید مؤثر فعلی است، این به چه درد می خورد زیرا آنچه فایده دارد و وظیفه مکلف است این می باشد که مجیئ هر وقت که آمد آن را انجام دهد. مولا در مقام بیان این است که غرض خود را بیان کند. اگر در مقام بیان این باشد که هر وقت مجیئ می آید آن مؤثر فعلی است و چیز دیگری مؤثر فعلی نیست، مولا چه غرضی از این کلام دارد!؟ چه فایده ای دارد!؟ لذا آقای صدر فرمایش آخوند ره توجه نشده است و حق با آخوند ره است که این تقریب تمام است.
سوال:
جواب: آنهایی که مؤثرند فعلا، نه اینکه مجیئ هر وقت آمد….. مولا می خواهد آنهایی که ولو نیاید اما اگر بیایند تاثیر می گذارد را بیان کنند.
تقریب سوم اطلاق در کلام صاحب کفایة:
یک وقت می گوییم قضیه شرطیه مفهوم دارد زیرا در مقام بیان این است که مؤثر فعلی چه چیزی می باشد که این تقریب قبل بود اما در این تقریب می خواهیم بگوییم که ظاهر قضیه شرطیه این است که شرط دخالت دارد و ترتب وجود دارد و بی تاثیر نمی باشد، بنابر این اطلاق قضیه شرطیه می گوید همیشه مجیئ تاثیر دارد. «ان جاءک زید فاکرمه» یعنی همیشه و در همه حالات مجیئ تاثیر دارد اگر قرار باشد شرط علت منحصره نباشد و علت دیگری نیز وجود داشته باشد مجیئ در جمیع حالات تاثیر ندارد، مثل اینکه اطلاق صیغه وجوب تعیینیت را می فهماند. مثلا «ان افطرت فی نهار شهر الرمضان عتق رقبة» اگر قرار بود تخییری وجود داشته باشد با «أو» ذکر می فرمود، در ما نحن فیه نیز اگر تاثیر فقط با این شرط نبود با «أو» ذکر می نمود مانند «إذا خفي عليك جدران البلد أو خفي عليك أذان المصر فقصّر»
اشکال آخوند ره به این تقریب:
وجوب تعیینی یک سنخ از وجوب است در قبال وجوب تخییری و مقدمات حکمة وجوب تعیینی را می فهماند اما شرطیت و تاثیر در قضیه شرطیه ـ خواه علت منحصره باشد یا غیر منحصره باشد ـ دو سنخ نمی باشد لذا همانگونه که در جایی که شرط علت منحصره نباشد باید قرینه ذکر شود، در جایی که علت منحصرة باشد نیز باید قرینه آورده شود زیرا در مواردی که شرط علت منحصره نباشد باز مجیئ و شرط تاثیر دارد.
هذا بیان تمام تقاریبی که در کفایه بیان شده است و خلاصه فرمایش ایشان این شد که قضیه شرطیه مفهوم ندارد بله ممکن است در جایی بالقرینه الخاصه مفهوم ثابت شود ولکن باز نمی توان ثابت کرد که وضع یا قرینه عامه ای وجود دارد که دلالت می کند که قضیه شرطیه دارای مفهوم می باشد.
قضیه شرطیه اگر بخواهد مفهوم داشته باشد باید از حیث اینکه شرط علت منحصره است یا نه، و نیز از حیث اینکه جزاء سنخ حکم است یا نه، مورد بررسی قرار گیرد ولو اینکه بیان شد ـ کما اینکه آقاضیاء ره فرمودند ـ اگر شرط بخواهد مفهوم داشته باشد، همین قدر که معلق در جزاء، سنخ و صرف الوجود باشد کافیست برای اینکه جمله مفهوم داشته باشد چرا که خود به خود علت منحصره است. اگر ثابت شود که قضیه شرطیه یعنی این شرط در جزاء دخالت دارد، اگر اصل علیت و دخالت ثابت شد، انحصار خود به خود وجود دارد.
اما نسبت به اینکه قضیه شرطیه بر علت تامه منحصره دلالت می نماید، می گوییم چنانچه مقصود از لزوم و اینکه شرط و جزاء متلازمین هستند، لزوم عقلی باشد و اینکه عقلا انفکاکی وجود ندارد، قضیه شرطیه وضع برای این معنی نشده است. اگر چنانچه قضیه شرطیه در جایی استعمال شود که تلازم خارجی وجود داشته باشد و عرفا منفک نیستند ولو عقلا قابل انفکاک باشد، این قضیه شرطیه حقیقی می باشد. گفتیم اگر کسی بگوید «اگر ساعت 8 باشد مغازه باز می باشد» ، این قضیه را نمی توان گفت که مجاز است زیرا می بینیم که هیچ فرقی بین این قضیه و «اگر خورشید طلوع کرد نهار موجود است» نمی کند. بله اگر مقصود از این قضیه اتفاقیه این باشد که استثناءً امروز با آمدن زید، حمار ناهق است، قضیه شرطیه غلط می باشد به دلیل اینکه قضیه شرطیه دلالت بر لزوم خارجی می کند حال ممکن است عقلا قابل انفکاک نباشد و یا آنکه عقلا قابل انفکاک هست اما خارجا شرط و جزاء از هم جدا نمی شوند. این را نمی توان منکر شد.
گمان می کنیم که نظر آخوند نیز همین باشد. اینکه ایشان می فرماید قطعا از قضیه شرطیه لزوم تبادر می کند، مقصودشان همین مطلب است. مگر می شود ندانند اگر همیشه با آمدن زید، حمار ناهق باشد، قضیه حقیقی است و مجاز نمی باشد. مقصود آخوند از اتفاقیة جاهایست که دائمی نمی باشند اما اگر دائمی باشند قطعا وضع قضیه شرطیه عام می باشد و قطعا مقصود اینکه در منطق گفته اند قضیه شرطیه دو قسم می باشد شرطیه لزومیه و اتفاقیه، این نمی باشد که اگر یک مرتبه اتفاق بی افتد، بلکه مراد آنها از اتفاقیة، اتفاقیه دائمیة است منتهی لزوم آن عقلی نیست لذا حرف مناطقه هم درست است.
اگر کسی بگوید چنانچه مقصود آخوند کلامی است که شما می گویید، گفتن ندارد، مگر کسی هست که بگوید اگر یک مرتبه اتفاق افتاد، قضیه شرطیه حقیقی می شود. جواب می دهیم لذا ایشان فرموده است که دعوی آن، مجازفه است و معنی ندارد کسی همچین ادعایی کند.
اما اینکه جزاء مترتب بر شرط هست، ربطی به مفهوم ندارد. بیان شد ـ همان طور که آقای خوئی ره فرمودند ـ برای اینکه قضیه شرطیه بخواهد مفهوم داشته باشد لازم نیست اثبات کنیم که جزاء معلول و مترتب بر شرط است، همین قدر که اثبات شود بین جزاء و شرط تلازم هست کافی می باشد. پس فقط در قضیه شرطیه باید اثبات شود که سنخ حکم، فقط و فقط با همین شرط متلازمین هستند چه عقلاً ، چه عرفاً ، چه علت و معلول، چه معلولین لعلة ثالثة. یا عقلا و عرفا متلازمین نیستند ، جزاء لازم شرط هست ولی شرط لازم جزاء نیست. پس باید دید از قضیه شرطیه این مطلب بدست می آید یا نه؟
فللکلام تتمة ان شاء الله فردا. و صل الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین