شنبه 16/12/99
جلسه 665
بسم الله الرحمن الرحیم
وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین واللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین
اللهم کن لولیّک الحجّة بن الحسن صلواتک علیه وعلی آبائه فی هذه الساعة وفی کلّ ساعة ولیّا وحافظا وقائدا وناصرا ودلیلا وعینا حتی تسکنه أرضک طوعا وتمتّعه فیها طویلا.
اللهم العن أوّل ظالم ظلم حقّ محمّد وآل محمّد وآخر تابع له علی ذلک اللهم العن العصابة التی جاهدت الحسین وشایعت وبایعت وتابعت علی قتله اللهم العنهم جمیعا.
السلام علیک یا أبا عبد الله وعلی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله أبدا ما بقیت وبقی اللیل والنهار ولا جعله الله آخر العهد منّی لزیارتکم، السلام علی الحسین وعلی علیّ بن الحسین وعلی أولاد الحسین وعلی أصحاب الحسین.
اللهم خصّ أنت أوّل ظالم باللعن منی وابدء به أولا ثم العن الثانیَ والثالث والرابع اللهم العن یزید خامسا والعن عبید الله بن زیاد وبن مرجانة وعمر بن سعد وشمرا وآل أبی سفیان وآل زیاد وآل مروان إلی یوم القیامة.
***********************************************************
کلام در این، موضوع له اسم جنس بود و اینکه اسم جنس برای چه چیزی وضع شده است. مرحوم آخوند فرمود: موضوع له اسم جنس، ماهیت مبهمه مهمله هست. بعد از آنکه اعتبارات ماهیت را عرض کردیم، بیان کردیم مرحوم آخوند برای اینکه ثابت کند موضوع له اسم جنس ماهیت لا به شرط قسمی نیست استدلال فرموده به اینکه ماهیت لا به شرط قسمی، مقید به لحاظ است و مقید به لحاظ، امر ذهنی ست و امر ذهنی بر خارج منطبق نمی شود و حال آنکه موضوع له اسم جنس قطعا بر خارج منطبق می شود و بر افراد خارجی صدق می کند. استاد: این حرف درست نیست زیرا عرض کردیم لحاظ داخل موضوع له نیست، لحاظ در واقع مصحح وضع است. ماهیت لا به شرط قسمی عبارت است از ذات شیء بدون اینکه وجود و یا عدم چیزی در آن اخذ شود.
ما عرض کردیم کلام این است که ما باید ببینیم معنای این مطلق یا مقید چیست؟ وقتی می گوییم انسان مطلق است یا ماهیت لا به شرط قسمی است به چه معناست؟
مرحوم آقای خوئی فرموده است که مطلق: لحاظ ذات شیء با لحاظ قیدی خارج از آن شیء می باشد که نه وجود و نه عدم آن قیدی که لحاظ شده، اخذ نشده است مثلا وقتی می گوییم که اکرم العلماء مطلق است یعنی طبیعی عالم موضوع است و با این طبیعی عالم هر قیدی لحاظ شده منتهی نه وجود و نه عدمش اخذ نشده است. وقتی می گوییم اکرم الانسان العالم مقید است یعنی قید عالم لحاظ شده و وجود آن در موضوع حکم اخذ شده است لذا نسبت بین اطلاق و تقیید تقابل تضاد است زیرا در هر دو، لحاظ شیء هست یعنی لحاظ الشیء ثم رفضه یا لحاظ الشیء و اخذه. این فرمایش آقای خوئی ره است.
در مقابل این قول، بعضی می گویند: مطلق یعنی عدم اخذ قید. قیدی با او اخذ نشده است. خب اینکه قیدی با او اخذ نشده دو حالت دارد یا لحاظ کرده و اخذ نکرده و یا اصلا لحاظ نکرده و غافل بوده است. مقید یعنی اخذ قید در متعلق یا موضوع، مطلق یعنی عدم اخذ قید.
خب وقتی این شد ماهیت مبهمه مهمله با ماهیت لا به شرط قسمی چه فرقی می کند؟ چون ماهیت مبهمه مهمله یعنی لحاظ ذات و ذاتیات شیء بدون توجه به خارج از شیء، خب خلاصه چیزی خارج از شیء اخذ شده یا اخذ نشده؟ شما می گویید: اصلا چیزی خارج از شیء لحاظ نشده. می گوییم: ما کار نداریم که لحاظ شده یا لحاظ نشده بلکه می خواهیم ببینیم اخذ شده یا اخذ نشده چرا که ارتفاع نقیضین محال است؟ قطعا نشده، خب این می شود لا به شرط قسمی. لا به شرط قسمی با ماهیت مبهمه مهمله چه فرقی می کند؟ ماهیت لا به شرط مقسمی، اصلا چه فرقی می کند؟ اینها اصلا سه قسم نمی شود. لذا باید بگوییم: اعتبارات ماهیت یا به شرط شیء است یعنی اخذ شده است یا به شرط لا است یعنی عدم آن اخذ شده است و یا لا به شرط است یعنی نه وجود و نه عدم آن اخذ نشده است. در مقابل اینها یک چیزی به اسم ماهیت مبهمه مهمله ما نداریم.
خب وقتی این شد، موضوع له اسم جنس چیست؟ موضوع له اسم جنس، ماهیت لا به شرط قسمی می شود زیرا قطعا انسان بر انسان فاقد علم نیز صدق می کند بر انسان مقید به علم نیز صدق می کند و بر انسان جاهل نیز صدق می کند. بر تمام اینها صدق می کند پس نمی توانیم بگوییم ماهیت مقیده و به شرط شیء است. دیگر معنی ندارد که بگوییم: «موضوع له اسم جنس ماهیت مبهمه مهمله است» زیرا طبق این تفسیر ماهیت مبهمه مهمله یک حقیقتی در مقابل ماهیت لا به شرط قسمی نداریم، بلکه این، همان است. از این جا معلوم شد که اگر شارع فرمود: لا تشرب الخمر یا الخمر حرامٌ، اطلاق احتیاج به مقدمات حکمت ندارد بلکه از خود موضوع له فهمیده می شود زیرا خمر وضع شده برای ماهیت لا به شرط قسمی. بله اگر کسی بگوید: اطلاق یعنی ماهیت به شرط اطلاق درست است. موضوع له اسم جنس برای ماهیت به شرط اطلاق وضع نشده است ولی استفاده اطلاق از خطاب متوقف نیست بر اینکه بگوییم که موضوع اینجا ماهیت به شرط اطلاق و سریان است. نه، همین قدر که ماهیت بدون اخذ قیدی وجوداً یا عدماً شد، نتیجه اش سریان و اطلاق است و نیاز به مقدمات نداریم لذا فرقی بین عام و اطلاق باقی نمی ماند که بگوییم دال عام لفظی و دال اطلاق مقدمات حکمت و عقل است بلکه هر دو یکسان هستند. کلی طبیعی نیز در واقع همین ماهیت لا به شرط قسمی می شود.
خب اینجا دو سه ابهام وجود دارد. این دو سه ابهام اگر حل شد کار تمام است و اگر حل نشد خب باید یک فکری کنیم. ابهام اول این است که اگر شما گفتید که ماهیت لا به شرط قسمی موضوع له اسم جنس است، خب وقتی شما می گویید: انسان تارة ً مطلق اخذ می شود و اخری مقید اخذ می شود» این انسانی که مقسم می باشد و جامع بین مطلق و مقید است در چه معنایی استعمال شده؟ اگر بگویید: «در ماهیت لا به شرط قسمی استعمال شده» در این صورت می شود تقسیم الشیء الی نفسه و الی غیره. اگر بگویید: «در ماهیت مبهمه مهمله استعمال شده»، می گوییم: شما که ماهیت مبهمه مهمله را منکر شدید. اگر بگویید: «اصلا این غلط است» می گوییم: این یک امر ارتکازی است و می گویند: انسان تارة در خطاب مطلق اخذ می شود یا مقید اخذ می شود یا ماهیت لا به شرط قسمی است یا ماهیت به شرط شیء است. خب این ماهیت که به دو قسم تقسیم می شود یا ماهیت به شرط شیء یا ماهیت لا به شرط قسمی، به چه معناست و در چه معنایی استعمال شده است؟ این عویصه باید حل شود.
آقای صدر دو جواب داده که یک جواب ایشان را ما متوجه نشدیم و اشکال جواب دیگر ایشان پر واضح است. آن جوابی که ما متوجه نمی شویم این است که «أولًا- انَّ الماهية حينما نلحظها و إِنْ كانت امّا مطلقة أو مقيدة و لكن حينما لا يلحظ معها قيد فعدم لحاظنا هذا لا يكون بنفسه ملحوظاً مع لحاظ الماهية و انما هو من كيفيات لحاظنا للماهية فالملحوظ ليس إِلّا ذات الماهية الجامعة بين المطلقة و المقيدة» ایشان می فرماید: وقتی ما ماهیت را لحاظ می کنیم، این ماهیت یک وقت هست با آن، قیدی لحاظ نمی شود. می فرماید: اینکه ما می گوییم با آن، قیدی لحاظ نمی شود بدین معنی نیست که ما ماهیت را لحاظ می کنیم مع قید عدم لحاظ بلکه این عدم لحاظ قیدی با آن، یکی از کیفیت لحاظ ماهیت است. یک وقت هست ماهیت را مع لحاظ قید لحاظ می کنیم و یک وقت هست ذات ماهیت را لحاظ می کنیم مع عدم لحاظ قید.
عرض ما این است که جناب آقای صدر اینکه شما می گویید: «جامع یعنی لحاظ ماهیت مع عدم لحاظ قیدی با آن» خب این همان حرف آقای خوئی ره شد زیرا اگر چه این «مع عدم لحاظ قیدٍ» ، قیدی نیست که در ماهیت اخذ شده باشد یعنی ماهیت ملحوظ باشد مع عدم لحاظ قیدی بلکه عدم لحاظ قید، یکی از کیفیات لحاظ ماهیت است، تمام اینها درست اما بفرمایید: اینکه آن یکی از اطوار لحاظ ماهیت است خلاصه آیا در آن قیدی اخذ شده یا قیدی در آن اخذ نشده است؟ این را جواب دهید. اگر بگویید: اخذ شده. می گوییم: این که غلط است. اگر بگویید: اخذ نشده. می گوییم: این، همان لا به شرط قسمی است. این جواب اولی که عرض کردیم ما نمی فهمیم و این خروج از مبنی است.
اما جواب دومی که ایشان می دهد این است که بر فرض ما نتوانیم بفهمیم که جامع چیست اما به آن اشاره می کنیم همانند کلام مرحوم آخوند. آخوند ره در وضع الفاظ برای عبادات قائل شد که عبادات وضع برای صحیح شده است، اگر چه نمی دانیم موضوع له آن چیست. اشکال شد که اگر نمی دانید چیست پس چطوری برای آن وضع شده ؟ جواب داد: به عنوان مشیر یعنی آنی که قربان کل تقی است، آنی که ناهی عن الفحشاء و المنکر است. اینجا آقای صدر شبیه آن را بیان می کند، ایشان می فرماید: ما جامع بین مطلق و مقید را نمی توانیم بفهمیم اما به آن اشاره می کنیم و می گوییم که برای جامع بین این دو است مثلا لفظ صلاة وضع شده برای جامع بین این دو تا. استاد: خب لفظ صلاة وضع شده برای جامع بین این دو، آیا جامع ماهوی است یا جامع انتزاعی؟ اگر بگویید: جامع ماهوی. می گوییم: جامع ماهوی وجود ندارد چرا که یا قید دارد یا قید ندارد، چنانچه قید نداشته باشد می شود لا به شرط قسمی و اگر قید داشته باشد می شود به شرط شیء، پس جامع ماهوی ندارد. چنانچه بگویید: جامع انتزاعی. می گوییم: این غلط است زیرا وقتی می گویند: «انسان» از این یک معنایی به ذهن خطور می کند نه اینکه از این یک معنای انتزاعی
ـ احدهما ـ خطور کند.
بنابر این اگر ما حرف آقای خوئی ره را بزنیم این تالی فاسد ها را ندارد و تمام اینها صاف است ولی آن، خلاف ارتکاز و خلاف واقع است زیرا لا به شرط قسمی لحاظ نمی خواهد، اطلاق لحاظ نمی خواهد. اگر ما حرف آقای صدر را بزنیم…، البته عرض کردیم حرف ایشان نیست بلکه آقای ایروانی و مرحوم شیخنا الاستاذ هم همین را می فرمود. حتی خود آقای خوئی ره نیز در بعضی از فرمایشاتش مثل همین را فرموده مثلا آنجایی که تقیید محال است می فرماید: هر جا تقیید محال است اطلاق ضروری می باشد و اصلا مقدمات حکمت نمی خواهد. خطاب اطلاق ذاتی دارد. خب این مبتنی بر همین است که تقابل اطلاق و تقیید را تقابل سلب و ایجاب بدانیم تا که بتوانیم بگوییم هر جا ایجاب نشده قطعا سلب است اما اگر کسی گفت تقابل آنها، تقابل تضاد است آن هم ضدین لهما ثلاث، چرا که در خداوند سبحان غفلت محال است ولی یک حاکم عرفی و یا واضع، ممکن است اصلا یک قیدی را لحاظ نکرده باشد لذا خود کلمات آقای خوئی هم مذبذب است …، درست هست که این مبنی طبق ارتکاز است اما اشکالش این است که در این موارد گیر می کنیم که وقتی ما می گوییم ماهیت تقسیم می شود به ماهیت به شرط شیء یا به ماهیت لا به شرط قسمی، این ماهیت به چه معنایی اخذ شده است.
در ما نحن فیه ممکن است کسی بگوید: شما می گویید: موضوع له اسم جنس، رجل است. موضوع له رجل، ماهیت لا به شرط قسمی می باشد چون بر خارج منطبق است خب آن وقت اشکالش این است که یک جایی که ما می گوییم «الانسان نوعٌ» که این انسانی که نوع هست ـ به قول آقای خوئی ره ـ ماهیت به شرط لا و ماهیت مجرده که در خارج نیز نیست، فقط موطن آن ذهن است، آنجا چی؟ می گوییم: آنجا اشکال ندارد، وقتی می گوییم «الانسان نوعٌ» انسان در ماهیت مجرده استعمال نشده و نیز در ماهیت به شرط لا استعمال نشده است زیرا در این صورت مجاز می شود بلکه در همان ماهیت لا به شرط قسمی و در همان ماهیت مبهمه مهمله و در همان ذات استعمال شده ولکن به دال آخر یک قید دیگر هم به آن چسبیده شده، و متکلم به تعدد دال و مدلول فهمانده که مقصود، آن انسانی هست که نوع می باشد کما اینکه وقتی می گوید اکرم العلماء العادل به تعدد دال و مدلول عالم عادل را تفهیم کرده است، نه اینکه عالم را در عالم عادل استعمال کرده باشد چرا که در این صورت استعمال، استعمال مجازی می شود.
خلاصه اینکه اینها مشکل نیست بلکه تنها مشکل این است که ما چطور جامع و ماهیت را تصور کنیم تا بتوانیم بگوییم: تارة آن، مطلق اخذ می شود و اخری مقید اخذ می شود یا اینکه بگوییم آن، به ماهیت مطلقه یا مقیده تقسیم می شود.
ما در دوره سابق این طوری که در ذهنم هست…، چندین سال است که ما مبهوت هستیم که این ماهیت لا به شرط قسمی و این جامع را چطوری تصور کنیم، حتی مرحوم شیخنا الاستاذ در آن دوره ای که از سال 62 شروع شد و این بحث را در سال 66 بیان می فرمود، به این مطلب ملتزم شد که اطلاق به دال وضعی است، خود لفظ برای ماهیت لا به شرط قسمی وضع شده است زیرا می فرمود اطلاق یعنی عدم اخذ شیء خب یا اخذ شده یا اخذ نشده ـ البته نه به این خصوصیات و تفاصیلی که ما عرض کردیم بلکه به نحو بسیط ـ اما باز از آن برگشت. نمی دانم تالی فاسده های آنرا را چه کار می کرد. حتی این جمله را در آن دوره می فرمود که «ما نیاز به مقدمات حکمت نداریم» منتهی عرض کردم که تا آخر عمر نیز به این مبنی ملتزم نبود و همان حرف های سابق و فرمایشات آقای خوئی ره و آخوند ره را بیان می کرد. ما ان شاء الله این دوره می خواهیم این عویصه را حل کنیم و للکلام تتمة و ان شاء الله فردا.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین لعنة الله علی اعدائهم اجمعین