۳- وجوب العمل علی وفق القطع عقلاآرشیو دروس حوزویاصولالمقصد السادس الأمارات‏مباحث القطع

اصول جلسه ۷۲۴ مباحث القطع چهارشنبه ۳ آذر ۴۰۰

چهارشنبه 3/9/1400

جلسه 724

بسم الله الرحمن الرحیم

وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین واللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین

اللهم کن لولیّک الحجّة بن الحسن صلواتک علیه وعلی آبائه فی هذه الساعة وفی کلّ ساعة ولیّا وحافظا وقائدا وناصرا ودلیلا وعینا حتی تسکنه أرضک طوعا وتمتّعه فیها طویلا.

اللهم العن أوّل ظالم ظلم حقّ محمّد وآل محمّد وآخر تابع له علی ذلک اللهم العن العصابة التی جاهدت الحسین وشایعت وبایعت وتابعت علی قتله اللهم العنهم جمیعا.

السلام علیک یا أبا عبد الله وعلی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله أبدا ما بقیت وبقی اللیل والنهار ولا جعله الله آخر العهد منّی لزیارتکم، السلام علی الحسین وعلی علیّ بن الحسین وعلی أولاد الحسین وعلی أصحاب الحسین.

اللهم خصّ أنت أوّل ظالم باللعن منی وابدء به أولا ثم العن الثانیَ والثالث والرابع اللهم العن یزید خامسا والعن عبید الله بن زیاد وبن مرجانة وعمر بن سعد وشمرا وآل أبی سفیان وآل زیاد وآل مروان إلی یوم القیامة.

***********************************************************

کلام در این بود که مرحوم آخوند فرمود: فعلیت حکم یعنی اراده به فعل عبد تعلق بگیرد، حال اراده در نفس شریف نبوی یا ولوی زیرا در خداوند سبحان اراده نمی تواند حادث شود و تعلق بگیرد چرا که لازم می آید خداوند سبحان محل حوادث باشد.

این فرمایش را مرحوم آقاضیاء قبول نموده. آقای خوئی ره می فرماید: اینکه بگوییم فعلیت حکم مولی در صورتی ست که اراده خداوند سبحان به فعل عبد تعلق بگیرد این، منجر به جبر می شود یا آنکه محال است زیرا اراده یا از مراد منفک می شود یا از مراد منفک نمی شود. خداوند سبحان اراده کرده عبد نماز بخواند، یا این اراده از مرادش منفک می شود و عبد نماز نمی خواند و عصیان می کند خب تخلف اراده از مراد در خداوند سبحان محال است یا اینکه نماز می خواند و منفک نمی شود خب اینکه جبر است.

از این اشکال جواب داده اند که ما یک اراده تشریعی داریم و یک اراده تکوینی داریم. اراده تکوینی خداوند سبحان از مراد منفک نمی شود اما اراده تشریعی خداوند سبحان را آقاضیاء ره می فرماید از مراد منفک می شود. «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُون» این اراده تکوینی ست و اراده تشریعی نیست. اراده تکوینی از مراد منفک نمی شود. اراده خداوند سبحان در عصمت انبیاء و ائمه علیهم السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها اراده تکوینی ست لذا اصلا گناه کردن بر ائمه علیهم السلام بعد اراده خداوند سبحان عقلاً محال است. اگر کسی یک ذره احتمال دهد که امام علیه السلام اشتباه می کند در واقع قرآن را رد کرده است، ولی اراده خداوند سبحان نسبت به اینکه عبد نماز بخواند اراده تشریعی است و اراده تشریعی ممکن است از مراد منفک شود.

آقاضیاء ره جوابی دومی می دهد و آن این است که اراده تشریعی نیز از مراد منفک نشود بلکه اراده تشریعی مثل اراده تکوینی تخلف از مراد ندارد زیرا خداوند تارةً وقوع یک فعلی را در خارج اراده می فرماید علی جمیع التقادیر و صد باب عدم می نماید از جمیع جهات اما یک وقت هست خداوند سبحان فعل عبد را اراده می فرماید منتهی نه صد در صد بلکه اگر این عبد مطیع باشد و به فرمان عقل که وجوب متابعت اوامر مولی ست عمل کند. خب اینجا خداوند سبحان به خاطر اینکه اراده اش از مراد منفک نشود آن مقداری باید اسباب را فراهم نماید که اگر این عبد مطیع بود قطعاً این فعل در خارج موجود شود، اگر این عبد به حکم عقل عمل می کرد قطعا این فعل در خارج موجود شود اما اگر مطیع حکم عقل نبود اصلا خداوند سبحان اراده ندارد. خداوند سبحان اراده ندارد که این فعل را باید عبد انجام دهد ولو اینکه عبد هوا پرست باشد. خب برای اینکه کار همین قدر که امر نماید و امرش را به عبد برساند کافیست و دیگر منفک از مراد نمی شود. الآن فرض کنید که یک رئیس جمهوری یا سلطانی می گوید «اگر استاندار محل دستور داد باید قطعا مردم اطاعت نمایند» خب پادشاه این قدرت را دارد که به استاندار بگوید که دستور بده اما بنا ندارد ولو قدرت دارد. خداوند سبحان این قدرت را دارد که عبد را مجبور به اتیان فعل نماید ولکن بنا ندارد. اراده مولی ـ به تعبیر من ـ اراده پنجاه درصدی است. اراده مولی در اراده تشریعی به این نحو نیست که اراده شُلی باشد بلکه اراده پنجاه درصدی بدین معناست که اگر این فعل بخواهد در خارج موجود شود دو راه دارد. یک راه این است که عبد، مطیع اوامر مولی باشد و یک راه این است که عبد، مطیع باشد یا نباشد این فعل باید در خارج موجود شود. اراده خداوند سبحان در اراده تشریعی آن راه اول است یعنی اگر عبد مطیع باشد لذا خداوند سبحان اراده ندارد که این فعل از این عبد صادر شود ولو بلغ ما بلغ. ‏

سوال، جواب: انفکاک نیست مثل این می ماند که بنده اراده دارم اگر باران بیاید به مسافرت بروم. اینجا اگر باران نیامد اراده من از مراد منفک نشده بلکه اصلا در اینجا اراده نداشتم.

سوال، جواب: عاصی تکلیف دارد چون عاصی باید مطیع عبد باشد … چون عقل می گوید باید اطاعت کنی اراده دارد. اراده که مطیع باشد.

این فرمایش آقاضیاء ره دو اشکال دارد. یک اشکال این است که نسبت به فرمایش اول که فرمود: «چه کسی گفته که اراده از مراد منفک نیست. ما یک اراده تشریعی داریم، یک اراده تکوینی داریم. اراده تکوینی از مراد منفک نیست ولی اراده تشریعی ممکن است از مراد منفک باشد» سوال ما این است که اولا فرق بین اراده تکوینی و اراده تشریعی در اراده است یا در متعلق اراده است، در کدام یک است؟ اگر بفرمایید «در اراده است» می گوییم: ما که نمی فهمیم. اراده تکوینی را فهمیدیم اما اراده تشریعی را شما معنی کنید. آیا اراده تشریعی در حقیقت اراده غیر از اراده تکوینی ست؟ اگر بگویید که غیر از آن است خب معنی کنید. هیچ کس نمی تواند معنی کند نه آقا ضیاء ره، نه آخوند ره و نه فلاسفه بلکه « لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى‏ أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهيرا». کسی که بگوید «اراده تشریعی در حقیقیت اراده با اراده تکوینی فرق می کند» امکان ندارد که بتوان اراده تشریعی را معنی کند. اگر بگویید که اراده یکی است و فرق در متعلق است. می گوییم: اراده تکوینی چرا از مراد منفک نیست ولی اراده تشریعی از مراد منفک می شود؟ شما می فرمایید که مقصود آیة شریفه «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُون» اراده تکوینی است اما اراده تکوینی عقلاً محال است که در خداوند سبحان از مراد منفک شود یا نه آیة قرآن می فرماید؟ این را که همه فرموده اند که عقلاً محال است منفک شود، خب اگر این طور باشد شما با  آیة چه کار دارید. بر فرض که مقصود آیة، اراده تکوینی باشد خب حکم عقل را چه کار می کنید!؟ اگر شما قبول کردید که اراده تکوینی از مراد محال است منفک شود، این چه فرقی می کند که این اراده به فعل عبد تعلق بگیرد یا به فعل خود خداوند سبحان تعلق بگیرد! خداوند سبحان أراد فعل نفسه أو اراد فعل عباده، چه فرقی می کند!

سوال، جواب: چرا گوش نمی کنید، من می گویم اگر دو چیز هست خب اراده تشریعی را معنی کنید ……… آن که جواب دوم است. دو جواب می دهد. یک جواب این است که اینکه می گویید «اراده از مراد منفک نمی شود مختص به اراده تکوینی ست» ما فعلا این جواب را بررسی کردیم.

اما جواب دوم: شما می فرمایید «اگر این عبد مطیع حکم عقل باشد خداوند سبحان اراده دارد این فعل در خارج موجود شود» خب اگر مطیع نبود و عاصی بود چه! تکلیف در حق عصات فعلی ست یا در حق آنها فعلی نیست؟ اگر بفرمایید «فعلی ست» می گوییم: آیا از عاصی این فعل را اراده کرده یا اراده نکرده؟ اگر بگویید «اراده کرده» می گوییم: خب در این صورت از مراد منفک شده است. اگر بگویید «اراده کرده که اگر مطیع باشد» می گوییم: خب اگر مطیع باشد یعنی چه؟ الآن که مطیع نیست مثل این می ماند که بگویم «اگر فردا باران باید من اراده مشهد دارم» خب می گویند که فعلا اراده داری یا نداری؟ فعلا اراده ندارم، اراده مشروط است. جناب آقاضیاء ره در حق این شخص عاصی آیا الآن حکم در حق او فعلی ست، آن هم به قول مرحوم آخوند فعلیت مطلقه یا نه الآن حکم در حق او فعلی نیست و فعلیت مطلقه ندارد، کدام یک هست؟ جناب آقاضیاء ره شما این را نمی توانید جواب دهید. اگر مقصود شما از اینکه اراده تشریعی نیز از مراد منفک نمی شود این باشد که اراده دارد که اگر این عبد مطیع باشد فعل در خارج موجود شود، خب لازمه اش این است که امر خداوند سبحان فقط به مطیع تعلق بگیرد. دقت کنید نمی گویم که لغو می شود بلکه لغو نمی شود زیرا حکم عقل تا خداوند سبحان اراده نکند در حق آن شخصی که مطیع است فعلی نمی شود. من نمی خواهم بگویم که اگر اراده مولی به افراد مطیع تعلق گرفت لغو می شود زیرا اسباب آن باید برای مطیع مهیا گردد ولی جناب آقاضیاء ره حرف من این است که عاصی تکلیف فعلی دارد یا تکلیف فعلی ندارد؟ اگر بگوید «تکلیف فعلی دارد منتهی فعلیت اگری»، می گوییم: اگر مقصود فعلیت اگری هست خب فعلیت اگری می شود همان فعلیتی که آخوند ره در صورتی که حکم واقعی واصل نشود و اماره یا اصلی بر خلاف دارد قائل است. الآن چنانچه من نمی دانم عصیر عنبی را حرام کرده، و کل شیء لک حلال جاری کردم بدین معناست که حرمت در حق من فعلیت مطلقه ندارد یعنی اراده مولی در حق من نیست، بله اراده اگری هست اما اراده اگری به چه درد می خورد. شما و مرحوم آخوند ره قائل هستید که تکلیف عصات با تکلیف افراد جاهل فرق می کند. تکلیف عصات مثل مطیعین تکلیف فعلیه مطلقه است ولکن فعلیت تکلیف جهال و افرادی که تکلیف به آنها واصل نشده فعلیت مقید و مشروطه است لذا هر دو جواب آقاضیاء ره نا تمام است.

اما کلام آقای خوئی ره. ایشان حکم را کلاً از امور تکوینی بیرون آورده است و فرموده که حکم یک مصلحت و مفسده در متعلق دارد و مابقی ـ انشاء و فعلیت و .. ـ امر اعتباری ست. خب ما یک سوال از ایشان می کنیم و آن این است که الآن من شک دارم که عصیر عنبی حلال است یا حرام است. اگر فی علم الله حرام باشد این حکم در حق من فعلی ست؟ بله. خب شما فرمودید: تنافی احکام یا به لحاظ مبدأ است یا به لحاظ منتهی است. اگر به لحاظ مبدأ باشد یعنی این حکم مصلحت دارد و این درست است اما منتهی، منتهی این است که اگر این حکم واصل شود مولی غرض دارد و می خواهد انجام دهی. خب این غرض و اینکه می خواهد انجام دهی یعنی چه؟ می گویید «شما از من می خواهید که درس بیایم» می گویم: «بله» خب این می خواهم یعنی چه؟ خداوند سبحان آیا از من که در حرمت عصیر شک دارم، ترک عصیر عنبی را خواسته یا نخواسته؟ می گویید: نخواسته. حال اگر به حرمت شرب عالم باشد، ترک را خواسته؟ می گویید: بله خواسته. می گوییم: خب همین خواستن یعنی چه؟ آقای خوئی ره شما که غرض را منکر نیست و آن را نیز امر تکوینی گرفتید چرا که فرمود «تنافی یا در مبدأ است یا در منتهی» خب اینکه من می خواهم شما این کار را انجام دهید به چه معناست؟ اگر ما اسم همین را اراده تشریعی بگذاریم، حال نسبت به خداوند سبحان می گوییم که ایشان می خواهد این کار را من انجام دهم. آیا این اراده است؟ یک وقتی من به مرحوم استاد عرض کردم: اراده جزء اخیر علت تامه است و از مراد منفک نمی شود؟ فرمود: بله. گفتم: من الآن اراده دارم فردا به مشهد بروم آیا از مراد منفک نشده! فرمود: این قصد است و اراده نیست، قصد داری فردا به مشهد بروی. گفتم: مگر بازی با الفاظ است که می گویید این قصد است و اراده نیست، یکی می گوید « اراده دارم امروز به مشهد بروم» و دیگری می گوید « اراده دارم فردا به مشهد بروم»، انسان به وجدان مراجعه می کند واقعا هر دو اراده یکسان است. خب یعنی چه که اراده جزء اخیر علت تامه است! چه کسی این را گفته! اینهایی که مرحوم آخوند در کفایه بیان کرده و فلاسفه اینها را گرفته اند و برایش قسم می خورند، که انسان وقتی شیئی را تصور می کند شوق پیدا می کند و بعد شوق اکید می شود و بعد جزم می شود و بعد اراده می شود و بعد محرک عضلات می شود نحو الفعل. خود آخوند ره که این گونه معنی می کند در واجب معلق … آخوند ره واجب معلق را منکر نیست. واجب معلق یعنی اراده مولی به آینده تعلق گرفته است. خب عبد نیز واجب معلق دارد مثل اینکه می گوید اراده دارم فردا به مشهد بروم.

اگر بگویید: ما یک اراده داریم و یک قصد داریم. گفتم: آقا اینها یا وجدانی ست یا برهانی. اگر برهانی ست که خب برهان را اقامه کنید و اگر وجدانی ست خب معنی ندارد که بگویید وجداناً همین طور است چرا که می گوییم وقتی به وجدان مراجعه می کنیم خلاف حرف شما را می فهمیم.

آقای خوئی ره شما این حرف را هم من حیث لا یشعر قبول کردید. قبول کردید که مولی غرضی دارد و غرض او این است که اگر  به حرمت شرب عصیر عنبی عالم شدم باید این فعل را بیاورم. این که مولی می خواهد یعنی چه؟ اینکه امر تکوینی ست و امر اعتباری نیست. جناب آقای خوئی ره شما این را معنی نکردید. همان طور که فلاسفه حقیقت اراده تکوینی و اراده تشریعی را معنی نکرده اند یعنی نمی توانند معنی کنند و بلد نیستند، شما نیز معنی نکردید.

حال این می خواهم با اراده فرق دارد؟ اصلا در اراده تکوینی نیز همین طور است. می گوید: من می خواهم الآن کربلا برم ولی این آقا مرز را باز نمی کند. خب می خواهم به کربلا بروم ولی او مرز را باز نمی کند به چه معناست؟ یا باید بگوییم که اراده یک چیز است و می خواهم یک چیز، خب در این صورت فرق اراده با می خواهم در چیست؟ ما که به وجدان مراجعه می کنیم فرقی نمی بینیم.

سوال، جواب: طلب با اراده یکی نیست … آنجایی که غرض دارد…. من فعلا با طلب کاری ندارم. این یک امر تکوینی است این یعنی چه؟ من اراده دارم برم مسافرت، می خواهم بروم مسافرت، از شما هم می خواهم بروی مسافرت.

عرض کردم اینها باید تامل شود و فکر شود. وقتی طرف ملا می شود … اینکه دیگران چه گفته اند به چه درد می خورد. پیش یک دکتری در تهران می رفتم، به او گفتم: همیشه می گویم «چاه آب شوید به قطر یک متر به عمق هزار متر، هر چه پایین تر بروید آب زلال تر می شود، مثل بعضی ها علامه نشوید مثل یک اقیانوس به عمق یک بند انگشت، این به چه درد می خورد!» انسان باید مطالب را فکر کند، فکر یک ساعت و دو ساعت نیست. باید انسان سی سال، چهل سال فکر کند. اگر فکر کنید عرایض من جواب ندارد زیرا در کنار تمام کسانی که مدعی بودند و هستند، بودم ولی فقط از گلو صحبت می کردند و مطلب از گلو یک ذره پایین تر نرفته بود. آقای خوئی ره ما یک حقیقتی داریم و آن «می خواهم» است و آن به فعل عبد تعلق می گیرد، خب این چیست؟ وقتی این روشن شد، جناب آقای خوئی ره عرض ما این است که احکام یک مرحله انشاء دارند و یک مرحله فعلیت. فعلیت به تحقق موضوع نیست بلکه دست مولاست و در فارسی از آن به «اجرا گذاشتن تعبیر می کنند» مثلا مجلس یک حکمی را تصویب و جعل می کند اما می فرماید «این حکم از شش ماه آینده به اجرا گذاشته می شود». قانون یک طرفه شدن این خیابان تصویب شده ولی این قانون از شش ماه آینده به اجرا گذاشته می شود. این به اجرا گذاشتن غیر از تنجز است، مثلا می گویند: «چرا از این خیابان آمدی» می گوید: «خبر نداشتم» می گویند: «درست است این حکم از ساعت 12 دیشب به اجرا گذاشته شده اما تو جاهل بودی» لذا وقتی اثبات کردی که جاهل بودی می گویند: «جاهل کیفری ندارد و مثلا لازم نیست گواهینامه را سوراخ کنیم ولی آن جریمه ربطی به جهل و علم ندارد».

یک به اجرا گذاشتن است. آقای خوئی ره شما نیز باید این را قبول کنید که ممکن است یک حکمی انشاء شود، جعل شود ولی به اجرا گذاشته نشود و مثلا در شش ماه آینده به اجرا گذاشته شود. حال حقیقت به اجرا گذاشتن چیست و این حقیقت می خواهم چیست؟ امر تکوینی ست؟ بله. از مراد منفک می شود؟ بله. غیر از اراده است؟ نمی دانم. همان اراده است؟ نمی دانم. مگر همه چیز را باید انسان بلد باشد! همه چیز را که انسان بلد نیست. ممکن است بگویید: وقتی نمی دانی این همان اراده هست یا همان اراده نیست، پس چطور می خواهید رساله بنویسد؟ می گوییم: چه ربطی دارد! هیچ بحث اعتقادی، فقهی، اصولی و کلامی مبتنی بر اینکه این اراده با می خواهم یکی ست یا دو چیز است نیست زیرا عرض کردم که ما امور وجدانی را نمی توانیم تحلیل کنیم. آقا حقیقت علم چیست، آیا حضور صورة الشیء عند العقل؟ خب غلط است. علم یعنی نفس با خارج ارتباط بر قرار می کند؟ ممکن است. چطور نفسی که در ذهن است با خارج ارتباط بر قرار می کند؟ اینها امر وجدانی است، برهان که ندارد. آن مقداری از شناخت که در مباحث علمی دخیل است را باید بشناسیم. یک مقدار از شناخت که بن بست علمی است و کار امام زمان عج است … رجز خوانی و کاغذ سیاه کردن و… که هنر نیست. این آن چیزی هست که ما به آن رسیدیم.

و للکلام تتمة و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین   لعنة الله علی اعدائهم اجمعین

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا