Search
Close this search box.

اصول جلسه ۷۶۷ القطع الحاصل من غیر الکتاب و السنة سه‌شنبه ۱۹ بهمن ۴۰۰

1-  حجیت قطع حاصل از مقدمات عقلیه 2-   صل حجیت قطع حاصل از مقدمات عقلیه 3-  محل نزاع و مقامات بحث

کلیپ صوتی

فایل صوتی جلسه

متن

دانلود متن جلسه

سه شنبه 19/11/1400

جلسه 767

بسم الله الرحمن الرحیم

وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین واللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین

اللهم کن لولیّک الحجّة بن الحسن صلواتک علیه وعلی آبائه فی هذه الساعة وفی کلّ ساعة ولیّا وحافظا وقائدا وناصرا ودلیلا وعینا حتی تسکنه أرضک طوعا وتمتّعه فیها طویلا.

اللهم العن أوّل ظالم ظلم حقّ محمّد وآل محمّد وآخر تابع له علی ذلک اللهم العن العصابة التی جاهدت الحسین وشایعت وبایعت وتابعت علی قتله اللهم العنهم جمیعا.

السلام علیک یا أبا عبد الله وعلی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله أبدا ما بقیت وبقی اللیل والنهار ولا جعله الله آخر العهد منّی لزیارتکم، السلام علی الحسین وعلی علیّ بن الحسین وعلی أولاد الحسین وعلی أصحاب الحسین.

اللهم خصّ أنت أوّل ظالم باللعن منی وابدء به أولا ثم العن الثانیَ والثالث والرابع اللهم العن یزید خامسا والعن عبید الله بن زیاد وبن مرجانة وعمر بن سعد وشمرا وآل أبی سفیان وآل زیاد وآل مروان إلی یوم القیامة.

***********************************************************

[خلاصه درس: قطع حاصل از غیر کتاب و سنت

1-  حجیت قطع حاصل از مقدمات عقلیه

2-   صل حجیت قطع حاصل از مقدمات عقلیه

3-  محل نزاع و مقامات بحث]

کلام در این واقع می شود که آیا قطع حاصل از غیر طریق شارع مقدس، غیر از فرمایشات ائمه علیهم السلام حجت است یا حجت نیست؟ به عبارت اخری اگر کسی از طرق عقلیه و مقدمه عقلیه قطع حاصل کرد آیا قطع او حجت است یا حجت نیست؟

بحث در سه مقام واقع می شود: 1ـ آیا می توانیم از مقدمات عقلیه استنباط حکم شرعی کنیم یا استنباط حکم شرعی نمی شود؟ به عبارت اخری آیا مقدمات عقلیه کاشف از حکم شرعی هست یا کاشف از حکم شرعی نیست؟ 2ـ آیا بین حکم عقل و حکم شرع ملازمه هست. اگر یک جایی عقل حکمی کرد آیا می توان گفت شارع نیز همین حکم را کرده؟ 3ـ  اگر از غیر طریق شرع و از مقدمات عقلیه قطع پیدا کردیم، این قطع منجز هست یا منجر نیست؟

اول این بحث را طرح می کنیم که آیا از طرق عقلیه انسان می تواند کشف واقع نماید و قطع به واقع پیدا کند، چه در امور اعتقادات و چه در امور غیر اعتقادات؟ یک مطلب مسلم است و این را هیچ کس منکر نمی شود مگر کسی که مشاعر ابتدائی را نداشته باشد و آن این است که حقانیت دین به حکم عقل است. اینکه خداوند سبحان هست، به حکم عقل می باشد. اینکه خداوند سبحان وجود دارد به حکم عقل است اما اینکه باید به خداوند سبحان ایمان بیاوریم به حکم شرع است. عقل نمی گوید که باید ایمان بیاورید. اثبات نبوت به حکم عقل است. اینکه وجود نازنین خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین نبی ست به حکم عقل می باشد زیرا وقتی معجزه آورد، این معجزه از ناحیه خداوند سبحان است و از بشر ساخته نیست. چنانچه خداوند معجزه را به دست کسی دهد که پیغمبر نیست، اشکال ندارد اما او نباید بگوید که من نبی هستم. امیر المومنین سلام الله علیه دارای معجزه بود. تمام معجزاتی که از پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین بر می آمد از امیر المومنین سلام الله علیه نیز بر می آمد. تمام معجزاتی که از حضرت موسی و حضرت عیسی علی نبینا و آله و علیهما السلام بر می آمد از حضرات معصومین نیز بر می آمد، ولی خود آن ذوات مقدس می فرمایند که ما نبی نیستیم. اینکه خداوند سبحان معجزه را به دست کسی دهد که نبی نیست و او ادعا نبوت کند قبیح می باشد و اضلال مردم است و الا معجزه به دست غیر پیغمبر اجرا می شود. حضرت عباس سلام الله علیه قطعا مجعزه دارد و مثلا اگر دعا کند که خدایا این مرده را زنده کن، قطعا زنده می شود اما او ادعای نبوت ندارد. دادن معجزه به دست کسی که نبی نیست و ادعای نبوت دارد قبیح است، این به حکم عقل است. اینکه این کتاب قرآن از ناحیه بشر نیامده به حکم عقل می باشد. اینکه معادی هست به حکم عقل است. اصلا معنای ندارد کسی بگوید «هیچ کدام از احکام عقلی حجت نیست و هر چه عقل درک نماید حجت نیست» زیرا تعطیل شریعت لازم می آید، بلکه کل احکام عقلی مثل «اجتماع نقیضین محال است» هم نفی می شود. لذا این مقدار را کسی نمی تواند منکر شود.

اینکه اخباریین می گویند «قطع حاصل از غیر کتاب و سنت حجت نیست» آیا بدین معناست که اگر از مرحوم صاحب حدائق یا ملا امین استرابادی یا شارح وافیه بپرسید «اگر قطع پیدا کنم که خداوند سبحان هست یا قطع پیدا کردم نبی هست»، می گویند «حجت نیست»! این را که کسی نمی گوید. اصل حجیت حکم عقل و قطعی که حاصل می شود، جای شبهه ندارد.

سوال، جواب: شرعی نیست زیرا تا معجزه و نبوت ثابت نشود که شرع ثابت نمی شود، ما چه می دانیم اینهایی که پیغمبر خدا می فرماید … ما باید اول ثابت کنیم که ایشان، پیغمبر است.

اما در غیر اعتقادات اگر کسی بگوید «قطع حاصل از مقدمات عقلیه حجت نیست»، می گوییم: چنانچه در امور بدیهی و واضح که نیاز به درس خواندن ندارد بگوییم که این قطعا هم حجت نیست، مکابره است. حجبت ظواهر به حکم عقل است. ما قبول نداریم که حجت ظواهر به سیره عقلاء است. ما حجیت ظواهر را به حکم عقل می دانیم زیرا می گوییم یک شریعتی آمده، یک پیغمبری صلی الله علیه و آله و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین تشریف آورده و می فرماید «من برای هدایت مردم و تبیین احکام خدا آمده ام». خب یا ظواهر کلام ایشان حجت است یا ظواهر کلام ایشان حجت نیست، خب اگر ظواهر حجت نبود و یک طریق دیگری غیر از طریق عقلاء می داشت باید بیان می فرمود و الا نقض غرض می شود. اینکه نهی از منکر واجب است، شما نهی از منکر نکنید و ترغیب منکر کنید مثل برنامه هایی که تلویزیون نشان می دهد، از پول مردم دختران را به خارج می برند تا ورزش کنند، بعد دخترها نگاه می کنند و تحریک می شوند تا ورزشکار شوند. عقل می گوید که این حرام است. اینها را کسی نمی تواند منکر شود. اگر کسی بگوید که ما دلیل نداریم که اینها حجت است، می گوییم حجیت اینها مسلم است.

اما یک وقت قطعی هست مثل کسانی که وارد مباحث فلسفی می شوند و در این مطالب خوض می کنند و بعد قطع پیدا می کنند مثلا می گویند «این عالم همه تو هستی و ما هستی نما» خب یعنی چه ما هستی نما؟! یا می گویند «ما موج هستیم و تو دریا و آب هستی» خب یعنی چه ما موج هستیم!؟ یا در مبحث طلب و اراده کار انسان به جایی برسد که بگوید «آدم در کارهایش مجبور است». اینها حجت نیست زیرا شما می بینید که اصلا وقتی که کسی در میان اینها نرود و حل نشود …، اگر به یک بچه دوم ابتدائی بگوید «تو وجود نداری من وجود دارم» می گوید «پس من اینجا چی هستم». وقتی به اینها بگویید «معنای این سخنانی که می گویید چیست؟» می گویند «تو متوجه نمی شوی»، یعنی چه تو متوجه نمی شوی! یا مثلا آیات شریفه را به گونه ای دیگر معنی کنیم مثلا آیه شریفه « وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللَّه‏ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّه‏ » را معنی کنیم به اینکه « من یخرج من بیته مهاجرا من بیت النفس» و ثم یدرکه الموت یعنی درک موت النفس و فقد وقع اجره علی الله یعنی خود او خدا می شود یا اجرش خدا می شود. اینها قطعا حجت نیست. چه بسا اگر کسی وارد این مطالب شود یقین پیدا کند.

این منحصر به عقل نظری نیست، بلکه در عقل عملی هم این گونه است. اگر از نوع کسانی که متصدی حکومت شده اند، قبل از اینکه متصدی حکومت شوند بپرسید که این کار را جایز می دانید، می گویند «نه، این خلاف شرع مسلم است» اما وقتی وارد حکومت شد می گوید «باید حکومت کنیم و با آن نمی شود حکومت کرد لذا هر چه می خواهد بشود ما باید مقابل آن بایستیم حتی اگر امام زمان سلام الله علیه بیاید و در مقابل قرار بگیرد». این شخص وقتی در آن وادی وارد شد، شالوده فکری او عوض می شود. من به بعضی از کسانی که مرجع شده اند قبل از مرجعیت شان گفتم «شما سهم سادات را می گیری» جواب داد «مگر می شود سهم سادات را به غیر سادات داد» اما بعد از مرجعیت وقتی یک سری مسائلی پیش آمد می بینید که سهم سادات که هیچ، مجهول المالک و رد مظالم را می گیرد. سوال می کنید «آقای چرا این طور شد» می گوید «من موسسه دارم و …» خب چه کسی به شما گفته که موسسه درست کنید تا بعد در سهم سادات تصرف کنید! چه کسی به شما گفته که شهریه بدهید تا بعد در سهم سادات تصرف کنید! اگر یک لحاظ خود این آقا از آن اوهام و مشوشات افکارش کناری کند می گوید «اینها چه کاری ست». اینکه خیابان را ببندند و مثلا سنگ فرش کنند و قشنگ کنند اما نگذارند ماشین ها بروند، درست نیست. می گویند «شهر باید زیبا باشد» خب یعنی چه شهر باید زیبا باشد! چه حقی دارید که خیابان را ببندید تا شهر زیبا باشد! خودم از یک آقایی که اوایل انقلاب جزء شخصیت های اول نظام بود شنیدم که می گفت «یک پرونده اوقافی ای بود. وقتی پیش امام ره آوردیم ایشان فرمود (من را جهنمی نکنید) و رفت داخل اتاق» حال وقف مسلم را از بین می برند.

احکام عقلی یا باید بدیهی باشد یا باید به بدیهی بر گردد. تمام دنیا با هم جمع شوند اگر توانستند وحدت شخصی وجود را جمع کنند و به بدیهی بر گردانند. بعضی می گویند «یعنی شما با عقل مخالفی؟» بارها عرض کردم که چه کسی با عقل مخالف است! مگر اخباریین با عقل مخالف هستند! حجیت عقل مهم تر از حجیت قرآن است زیرا حجیت قرآن با عقل ثابت می شود، خداوند سبحان با عقل ثابت می شود. ما مخالف اینهایی هستیم که شما اسم آن را احکام عقلی گذاشتید. اینها دلیل بر حجیت ندارند زیرا کسی که شریعت را نگاه کند، کسی که روایات تفسیر به رأی، روایات قیاس و روایاتی که نهی می کنند که انسان دین را از پهلوی خود بفهمد را نگاه کند یقین پیدا می کند این قطع ها حجت نیست. البته ما احتیاجی به اینها نداریم زیرا ما گفتیم که حجیت قطع ذاتی نیست. حجیت قطع به جعل جاعل است و شارع قطع را حجت قرار داده و امضاء سیره عقلاء ست. کجا در زمان ائمه معصومین علیهم السلام دارد که یک کسی در این مسیر ها حرکت می کرده و امام علیه السلام آنها را امضاء کرده!؟

کسی که منکر مباحث عقلی و فلسفی نیست، فلسفه یعنی تشخیص وجود حقیقی از وجود موهوم. حکمت متعالیه که فلسفه نیست، فلسفه یعنی حکمت مشاء، عقل تنها فلسفه است. اگر ذوق واردش شود که فلسفه نیست. کسی بگوید «من مخالف فلسفه هستم» می گوییم «چرا؟» جواب میدهد «چون باعث گمراهی مردم می شود و این نقض غرض است» می گوییم «اینکه نقض غرض قبیح است، خود به حکم عقل است». اسم این لاطائلات را فلسفه گذاشتن اشتباه است و ما با اینها مخالفیم. این مثل این می ماند که کسی بگوید «اجتماع امر و نهی جایز است» آن وقت به او بگوییم که تو با اصول مخالفی. یعنی چه که با اصول مخالف است! اصول یک علم است، ابزار شناخت دین است، تو به اشتباه گفتی که اجتماع امر و نهی محال است به او چه ربطی دارد! هیچ کس در عالم نمی تواند حجیت قطعی که از این راه ها بدست می آید را ثابت کند مخصوصا در امور اعتقادات.

ممکن است کسی بگوید «من رفتم از امور عقلی قطع پیدا کردم. اگر بگویم (قطع دارم که این قطع حجت است) می گویید (از کجا می گویید؟) اگر بگویم (قطع دارم که این قطع حجت نیست) می گویید (عدم حجیت این قطع را از کجا آوردی؟) حال چه کنم؟». وقتی رفتید و قطع پیدا کردید، دوران امر بین محذورین می شود، چه عمل کنی و چه عمل نکنی، عقاب می شوید. این مثل کسی ست که در دار غصبی واقع شده، این شخص از دار غصبی بیرون بیاید عقاب می شود، در دار غصبی بماند عقاب می شود. نباید به این راه رفت، رفتن به این راه حرام است، در این درس ها شرکت کردن و این مطالب را خواندن حرام است، مگر کسی که آن قدر قوی باشد تا وقتی وارد آنها شد، او آنها را خراب کند نه اینکه آنها او را خراب کنند. البته این کار طلبه های معمولی نیست. یک وقت شخصی در کربلا جلوتر از ضریح سید الشهدا سلام الله علیه نماز می خواند، به او گفتند «چرا این کار را می کنی» گفت «می خواهم این بدعت را که نماز خواندن جلوتر از قبر مطهر امام جایز نیست را بشکنم» گفتند «آن تو را می شکند نه تو او را. یک وقت آقای حکیم ره و آقای خوئی ره نماز می خوانند، خب یک چیزی اما وقتی تو می خوانی، تو شکسته می شوی». کسی که اینقدر در امور عقلانی قدرت فکری داشته باشد که به هیچ وجه من الوجوه اینها او را گول نزند خیلی کم است و این کار از آدم های متوسط بر نمی آید. آدم هایی که استعداد شان قوی ست بعد از آنکه در امور عقلی و اصول خیلی کار کردند می توانند وارد شوند. آخه کدام بی عقل می گوید «ما موج دریا هستیم و تو آب هستی» این کلام یعنی یا ما خدا هستیم یا هیچ چیزی نیستیم، یا «لیس فی الدار غیره دیار» یا اینکه ما خدا هستیم، شق سوم ندارد. چرا این حرف ها را می زنند، چون استعداد شان کم بوده و وارد مسیرهایی شدند و گمراه شدند. خب خداوند سبحان می فرماید «تو نرو». اگر سوال کند «چرا؟» می فرماید «چون خوف هست. مسلم است یک عده ار کسانی که وارد این مسیر شده اند گمراه شدند، خب از کجا معلوم است جزء آنها نشوی؟»

نسبت به کسانی که مسئول می شوند نیز این گونه است، وقتی او وارد این وادی رفت، یک چیزهایی برایش مسلم می شود و می گوید شرع همین است. قبلا می گفتند «آیا هدف وسیله را توجیه می کند یا نمی کند؟» یک عده می گفتند «هدف وسیله را توجیه نمی کند» و یک عده می گفتند «هدف وسیله را توجیه می کند» هر دو گروه رجماً بالغیب حرف می زدند. خود اینکه انسان تشخیص دهد … خدا رحمت کند مرحوم استاد می فرمود «چنانچه کسی دارد از بین می رود اما اگر یک کلیه به او بدهند سالم می شود. ما از کجا یقین پیدا کنیم که حفظ نفس این انسان از کلیه اهم است». ما از کجا علم پیدا کنیم که اسلام گفته به هر قیمتی ما باید حکومت داشته باشیم ولو بلغ ما بلغ. این را غیر از امام معصوم علیه السلام کسی نمی تواند بگوید. خب اگر چنین چیزی بود امیر المومنین سلام الله علیه طلحه و زبیر و … را کنار خود نگه می داشت، یا پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین آنان را نگه می داشت. در طول شصت و سه سال عمر شریف شان یک مورد شما نمی توانید پیدا کنید که پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین یک چیزی فرموده باشد که تایید غاصبین خلافت باشد. اگر قرار بود ما حکومت کنیم به هر نحوی که شد، خب پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین اینها را صدا می زد و می فرمود «حکومت را تقسیم کنید و در امورتان با امیر المومنین سلام الله علیه مشورت کنید و …». چرا اینها را نفرمود! خود ایشان وقتی امیر المومنین علیه السلام را در غدیر معرفی کرد می دانست که آنهایی که قدرت دارند زیر ولایت ایشان نمی روند، در آن روز معلوم بود که یهود این امت زیر بار نمی رود، سوال می کردند که این را خودت معرفی کردی یا از ناحیه خداوند سبحان است؟

انسان وقتی وارد این وادی ها شد، گرفتار دوران امر بین محذورین می شود، عمل کند معاقب است، عمل نکند باز معاقب است. هر کدام را طی کند معاقب است. این چیزی که اخباریین می گویند این است. اگر اخباریین غیر این را بگویند …، البته امکان ندارد که بگویند. اگر کسی بگوید «امکان ندارد چیست. شیخ انصاری ره نقل کرده». می گوییم بله شیخ انصاری ره نقل کرده، حرف من با حرف آخوند ره دو چیز ست. آخوند ره می فرماید «اخباریین نمی گویند قطع حاصل از مقدمات عقلیه حجت نیست بلکه می گویند از مقدمات عقلیه قطع حاصل نمی شود یا بین حکم عقل و حکم شرع ملازمه نیست» اما ما می گوییم چه بسا آنها می گویند که قطع حاصل می شود ـ کما اینکه شیخ ره نسبت داده ـ اما آن قطع حجت نیست منتهی فرق بین ما و مرحوم شیخ انصاری این است که شیخ ره می فرماید قطعاً این قطع حجت است، و اخباریین می گویند قطعاً این قطع حجت نیست و ما سخن سومی می گوییم و آن این است که او چه این راه را برود و چه نرود معاقب است. او در دوران امر بین محذورین گیر کرده است. این نسبت به مقام اول و اینکه این قطع حجت نیست.

سوال، جواب: حجت نیست به این معنی که اگر تو رفتی و خلاف بود چوب می خوری و اگر نروی، مطابق واقع باشد چوب می خوری، چون ما دلیل بر عدم حجیت نداریم یعنی از این جهت که عرض می کنم نداریم چون دلیل بر حجیت نداریم ولی دلیل بر عدم حجیتش هم به همین معنا ست که او در دوران امر بین محذورین واقع می شود، عمل کند مطابق واقع نباشد معاقب است، عمل نکند مطابق واقع باشد معاقب است …. بله دین الله لا یصاب بالعقول هست ولی او اگر رفت و قطع پیدا کرد می گوید که من قطع پیدا کردم که حکم خدا این است.

علی ایّ حال چیزی که من عرض می کنم این است که هر دو طرف چوب می خورد.

اما اصلا از مقدمات عقلیه انسان قطع پیدا می کند یا نه؟ فکر نمی کنم برای هیچ آدم عاقلی اگر احکام شرعی را ببیند، روایات را ببیند و کسانی که از این طرق می روند را ببیند، از مقدمات عقلیه ای که بعیده است ـ نه آن عقل بدیهی ـ قطع حاصل نمی شود. یک وقت با مرحوم استاد صحبت می کردیم که اگر یک فرشی نجس باشد، شخصی روی فرش شلنگ گرفته اما هنوز عصر نکرده. یک بچه از این طرف فرش به آن طرف فرش می دود فرش نجس می شود چرا که ایشان قائل بود تا عصر نشود نجس است. خب وقتی پا را اول فرش می گذارد پا نجس می شود، همین پا را روی قسمت دوم فرش می گذارد دوبار فرش نجس می شود و باید بشورد. بعد می فرمود «فرع که اولای از اصل نمی شود. چه چیزی نجس می کند؟ آن رطوبت و غساله ای که هست. خب خود آن غساله پاک است ـ ایشان غساله متعقب به طهارت محل را پاک می دانست ـ پس چطور می شود که این غساله فرش را نجس بکند؟». من گفتم: فرع اولای از اصل نمی شود! یک پسر بچه ای که هنوز غذا خوار نشده روی فرش ادرار می کند، خب جری آن موضع لازم نیست، همین که آب آن محل را احاطه کند کافی ست. حال اگر این بچه درون یک بشکه آب ادرار کند بعد سر سوزن داخل بشکه رفته و بعد به فرش خورده، نسبت به این چه می فرمایید؟ فرمود «باید غسل شود» خب فرع که اولای از اصل نمی شود. منشأ این نجاست بول بچه است، اگر یک کیلو هم بول می کرد لازم به جری و عصر نبود اما الآن که داخل بشکه آب یک ذره ادرار کرده و سر سوزن داخل بشکه شده و به فرش خورده باید غسل شود. یا مثلا دو انگشت که یکی پاک و دیگر نجس هست را با هم داخل دهان می کند، آن جا این دو تا با هم بر خورد می کنند و در همان جا نیز از هم جدا می شوند، بعد انگشتان را بیرون می آورد، خب انگشت دوم نجس شد در حالی که آب دهان که منشأ سرایت نجاست می شود پاک است و باعث سرایت نجس می شود. یا یک وقتی گفتم اگر کسی وجوهات و سهم مبارک امام علیه السلام را ندهد مرجع تقلید اعلم می تواند به زور از او بگیرد؟ ایشان فرمود «آن حاکم شرعی که به زور بگیرد حاکم شر است نه حاکم شرع». بعد من رفتم دیدم که مرحوم آقای خوئی در مصباح الفقاهه نوشته که حاکم شرع می تواند به زور بگیرد، بعد دیدم که خود ایشان در ارشاد الطالب می فرماید که می تواند بگیرد. عرض کردم خود شما در ارشاد الطالب فرمودید که می تواند بگیرد. بله حق همین است که مرجع تقلید اعلم نمی تواند وجوهات را از مردم به زور بگیرد زیرا این ملک امام علیه السلام است. امام علیه السلام فرموده اگر آنها دادند شما بگیر و مصرف کن اما اگر ندادند به چه دلیل می خواهی بگیری! این نیاز به دلیل دارد. منتهی عرض کردم یک بخشی از آن را متاسفانه گرفتار هستند، همان کسانی که می فرمایند دنبال مقدمات عقلی نباید رفت، نا خود آگاه یک احکام و مطالبی از آنها صادر شده که از مقدمات عقلیه خیلی خراب یا از یک کلیاتی استیناس شده است. این «عدم الفرق»، «مفهوم اولویت» و غیره در واقع همان قیاسی هست که عامه انجام می دهند.

تلخص مما ذکرنا اگر انسان این مقدمات و خطاهای این مقدمات را ببیند، این روایاتی که نفی فرمودند را ببیند مطمئن می شود که این راه مرضی شارع نیست. آن کسی که می گوید «فلان مسیحی برای من از مرحوم آقا شیخ عباس قمی مقدم است» چرا این حرف را می زند؟ چون او از دین همین مبارزه با فساد و … را فهمیده و مرحوم آقا شیخ عباس قمی از این کارها نمی کرد. منتهی فردا قیامت او را عقاب می کند و می فرماید «یک بخش از دین من این بوده یعنی اگر هزار بخش داشته باشد یک بخش این بوده».

و للکلام تتمة و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین   لعنة الله علی اعدائهم اجمعین

برچسب ها

اطلاعیه و مکان دروس

قابل توجه طلاب محترم

با اتمام رسالة فی التقیه از روز دوشنبه 8 اسفند ماه 1401 بعض مسائل مستحدثه تدریس خواهد شد

 

 

اطلاعیه و مکان دروس

مکان و زمان دروس استاد

اصول: ساعت 8 الی 9

فقه: ساعت 9 الی 10

مسجد سلماسی واقع در محله یخچال قاضی و خیابان سلماسی

قبلی
بعدی