جلسه ۸/۷/۹۴
کلام در میزان عرض ذاتی بود یک میزان را آقا ضیاء نقل کرد و یک میزان را آقای صدر نقل کرد و به کلامات حکما نسبت داد
خلاصه کلمات آقای صدر
کلمات آقای صدر در چند نکته خلاصه میشود
نکته اولی :
آقا ضیاء معیار خود را به خواجه نسبت داد و آقای صدر به انتساب اشکال کرد که شما صدر کلام ایشان را نگاه کردید اما ذیل کلام ایشان را نگاه نکردید
نکته دوم :
آقا ضیاء تفصیل داد به اینکه ممکن است حمل بالحقیقه باشد اما عروض بالدقه نباشد و عروض بالدقه معیار است برای عرض ذاتی و حمل مهم نیست. آقای صدر به این اشکال کردند که تاره شما عرض و معروض را به لحاظ عالم خارجی در نظر میگیرد و تارۀ به لحاظ عالم تحلیل عقلی، اگر به لحاظ عام خارج باشد همان طور که حمل بالحقیقه هست عروض هم هست اگر به لحاظ عالم عقلی و ذهنی در نظر بگیری نه حمل هست و نه عروض. لذا تفصیل بین حمل و عروض بلا وجه است
نکته سوم :
اشتباه آقا ضیاء این بوده که فکر کرده است عرض ذاتی، موردی است که محمول و عرض بر موضوع حمل بشود و نسبت بین معروض و عرض را حال و محل گرفته است و حال آنکه مقصود حکما این است که موضوع و معروض، سبب و منشاء باشد برای عرض ولو اینکه انطباق نباشد
نکته چهارم :
عوارضی که به وسیله فصل بر جنس حمل میشود چگونه عرض ذاتی است و حال اینکه گفته شد که باید معروض سبب و منشاء باشد؟
نکته پنجم :
مشهور واسطه را تقسیم کرده اند به مساوی و اعم و اخص و یکی هم به عنوان مباین و حال اینکه این قسم که واسطه مباین باشد را اصولیین اضافه کرده اند چون گمان کرده اند مقصود حکما از عرض ذاتی نسبت محلیت است، که باید عرض بر معروض منطبق باشد لذا فرموده اند که ممکن است که مباین باشد اما آن طور که ما معنی کردیم که نسبتشان نسبت سببیت و منشائیت است نه محل، در این صورت ما واسطه مباین نخواهیم داشت زیرا مراد اجتماع در مورد است نه انطباق.
نکته ششم :
ما که می گوییم میزان در عرض ذاتی این است که معروض و موضوع علت باشد خصوص علت فاعلی مقصود نیست بلکه اگر یک جایی علت فاعلی محیا باشد و معروض علت مادی باشد باز عرض ذاتی است
این تمام کلماتی که آقای صدر بیان کرد.
اشکالات استاد بر آقای صدر
عرض ذاتی معمولا در کلام اصولیین بررسی نشده مگر مقداری توسط مرحوم آقا ضیاء و مرحوم حاج شیخ اصفهانی و آقای صدر. اما به نظر ما این است که این نکاتی که آقای صدر بیان کرد یا کلّش یا جلّش خالی از شبهه نیست و ما به مقداری از آن شبهات اشاره میکنیم و در این مقام به صورت مفصل توضیح نمی دهیم.
نکته اول:
قبلا بررسی کردیم و اعاده نمی کنیم
نکته دوم :
اشکال آقای صدر به تفصیل دادن آقا ضیاء بین حمل و عروض درست نیست و حق با آقا ضیاء است زیرا بیان کردیم ملاصدرا می گوید الانسان ضاحک عرض غریب است؛ الوجود جوهر، الوجود عقل، الوجود جسم عرض ذاتی است. آیا الانسان ضاحک اتحاد دارند یا نه ؟ بله. حمل به لحاظ عالم خارج وجود دارد. مشکل این جاست که حاج شیخ اصفهانی که خریط این فن است در نهایه الدرایه تصریح فرموده که میزان در عرض ذاتی این است که در مقام تحلیل عقلی واسطه نخواهد نه در وجود خارجی ولی حمل یعنی در وجود خارجی متحد هستند اگر بپرسند الانسان ماشٍ واقعا اتحاد حمل دارند و هو هویت موجود هست؟ می گوییم بله، اما عرض ذاتی نیست. در الانسان ضاحک واقعا هو هویت هست اما عرض ذاتی نیست. حاج شیخ اصفهانی می فرمایند 🙁 فإن قلت: لیس مناط العروض هو العروض بحسب الوجود حتى یقال بأنه: لا تعدد للعوارض فی الوجود لیلزم توسط بعضها لبعض، بل مفاد الکون الرابط، المتعدد بتعدّد العوارض التحلیلیه ) باید در مقام تحلیل مفاد کون رابط متعدد نباشد وقتی می گوییم بعض الحیوان ضاحک در مقام تحلیل عقلی ما دو تا کون رابط داریم یکی: بعض الحیوان انسان و دیگری: الانسان ضاحک این میشود عرض غریب و ذاتی نیست اگر ملاصدرا در اسفار مثال نمی زد و اگر این کلام نهایه الداریه نبود جا داشت که شما به آقا ضیاء اشکال بکنید اما مقصود آقا ضیاء این است که ممکن است در مقام وجود متحد باشد ولی عرض ذاتی بالدقه نباشد و این را از کلام حکما استفاده کرده است.
بعد حاج شیخ اصفهانی می فرماید اگر قرار شد که میزان عرض ذاتی این باشد که کون رابط متعدد نباشد و میزان عرض غریب این شد که کون رابط متعدد باشد چرا می گوییم بعض الحیوان ضاحک عرض غریب است ولی الوجود جوهر یا الوجود عقل عرض ذاتی است و حال آنکه در هر دوتای آنها کون رابط متعدد است زیرا همان طور که بعض الحیوان ضاحک در دستگاه عقل تحلیل میشود و می گوییم الحیوان انسان و این یک کون رابط و الانسان ضاحک و این یک کون رابط دیگر و دوتا کون رابط وجود دارد، خوب در الوجود جسم هم این گونه است زیرا رابط اول، الوجود ممکن بعد الممکن جوهر و بعد الجوهر جسم بنابر این سه تا مفاد کون رابط وجود دارد.
در جواب می گوید مقصود ملاصدرا این است که وقتی ما میگوییم الوجود جسم در مقام عقل و تحلیل عقلی لازم نیست اول فرض کنیم الوجود ممکن بعد فرض کنیم الممکن جوهر و بعد فرض کنیم الجوهر جسم ، جسمیت و جوهریت و امکانیت وجود، همه به یک فرض است و سه فرض نیست و در مقام تحلیل عقلی یک کون رابط است و وقتی که تحلیل میشود جسمیت و جوهریت و امکانیت آن یک چیز است به خلاف بعض الحیوان ضاحک زیرا ضاحکیت و حیوانیت به یک فرض نیست باید اول حیوانی فرض بشود که انسان است بعد فرض بشود ضاحک است.
آقا ضیاء این کلام را می خواهد بیان بفرماید و این کلمات حکما شاهد بر کلام ایشان است
نکته سوم:
این که شما بیان کردید که معیار و میزان در عرض ذاتی این است که معروض و موضوع باید منشاء و سبب باشد برای عرض، نه اینکه حال و محل باشد و این کلام را به حکما نسبت می دهید از کجای کلام حکما بدست می آورید؟ اگر حکما ملاصدرا و خواجه و … هستند، اینها تصریح دارند که میزان در عرض ذاتی این است که باید حمل بشود. ملاصدرا می گوید بعض الحیوان ضاحک عرض غریب است زیرا واسطه در عروض دارد اگر قرار باشد میزان در عرض ذاتی منشائیت و سببیت باشد باید این مثال از اعراض ذاتی به حساب می آمد زیرا شما گفتید که واسطه مساوی اگر حمل بشود میشود عرض ذاتی و عوارض فصل نسبت به جنس میشود عرض ذاتی.
حاج شیخ اصفهانی نیز می فرماید (أن الموضوع فی علم المعقول- مثلا- هو الموجود أو الوجود، و هو ینقسم أولا: إلى الواجب، و الممکن ) بعد می فرماید ممکن تقسیم میشود به جوهر و عرض ، و جوهر تقسیم میشود به عقل و جسم و ماده و صورت، بعد می فرماید الوجود جسم ، عرض ذاتی است . آیا الوجود علت تمامه است برای جسم یا اینکه واسطه ی اعم دارد که همان امکان باشد؟، الوجود جسم آیا علت تامه است یا واسطه ی اعم خارجی دارد که همان امکان است؟ یا الوجود عقل وجود علت تامه است یا واسطه ی اعم دارد؟ زیرا به واسطه جوهریت عقل و جسم حمل میشود بر وجود.
پس معلوم میشود اینکه شما میگوید موضوع باید منشاء و سبب باشد درست نیست.
اما استشهاد ایشان به کلام خواجه؛ در هیچ جایی از کلام خواجه ما پیدا نکردیم که معروض باید منشاء و سبب باشد و این کلامی که ایشان نقل کرده است با حملیت هم می سازد لذا نسبت دادن معیاری که ایشان اتخاذ کردند به حکما درست نیست.
نکته چهارم:
ایشان بیان می کنند که عرض ذاتی به نظر حکما آنی است که حمل میشود بر معروض به واسطه ی مساوی بعد در توجیه کلام خواجه ( عوارض فصل بر جنس عرض ذاتی است و حال اینکه واسطه، مساوی نیست ) بیان می فرماید که بعض الحیوان، علت تامه است و نقطه امتیاز با نقطه اشتراک یکی است و بعض الحیوان چیزی غیر از حیوانیت ندارد و تشکیک خاصی است.
کلام ما این است که ( مقدمه اول ) تشکیک خاصی فقط در وجود است و غیر از وجود ما تشکیک خاصی نداریم لذا کسانی که قائل به اصاله الماهیه هستند تشکیک خاصی را قبول ندارند ( مقدمه دوم ) اما اتحاد جنس با فصل را می گویند اتحاد لا متحصل با متحصل ، لا متحصل که جنس باشد چیزی نیست ، جنس یک امر انتزاع ذهنی است که نه وجود ذهنی و نه خارجی دارد، فرد مردد مصداقش همین جنس است.
اینکه وقتی حیوان را معنا می کنیم به جسمٌ متحرک بالاراده می گویند شما نوع متوسط را معنا کردید و جنس را معنا نکردید به همین خاطر است که جنس مثل مفهوم فرد مردد است که خودش نه در ذهن است و نه در خارج.
اینکه بعض الحیوان را که می گوییم ناطقٌ و بعض الحیوان را که می گوییم ناحقٌ، اختلافشان و اتحادشان هر دو در حیوانیت باشد درست نیست چون مگر حیوانیت حقیقتی دارد که اختلاف دارند با یک دیگر بلکه یک مفهوم انتزاعی ذهنی است که نه در ذهن وجود دارد و نه در خارج.
از این جهت که جنس اصلا حقیقتی ندارد گفته اند حقیقت الاشیاء بفصوله لا بمادته، لذا فلاسفه معنا کرده اند که جنس یعنی مردد بین کون ذا و ذا که یک مفهوم انتزاعی عقلی است. لذا ماهیات فقط جنس هستند که حقیقتی ندارند و فصول از سنخ وجود هستند. اگر قرار باشد هم جنس و هم فصل دارای حقیقت باشند لازم می آید که هر شیئی دو شیئ باشد و حال اینکه قائلین به اصاله الوجود و اصاله الماهیه و کسانی که می گویند اصاله لا ادری، همه قبول دارند که این وجود خارجی یک حقیقت و یک شیئ بیشتر نیست.
بنابراین، اینکه می گوییم بعض الحیوان ناطق این بعض الحیوان عنوان مشیر است یعنی الانسان ناطق یا وقتی می گوییم بعض الحیوان ناحق یعنی الحمار ناحق زیرا که جنس حقیقتی ندارد ، وقتی که جنس نه در ذهن و در خارج یک تحصلی ندارد معنا ندارد که کسی بگوید اختلافشان با یکدیگر در خود حیوانیت است مگر حیوانیت یک حقیقتی مثل وجود دارد که ما بگوییم حیوان بعضی از مرتبه اش این است و بعضی دیگر از مرتبه اش این است.
نکته پنجم :
اینکه آقای صدر گفتند که واسطه امر مباین تصور نمی شود درست نیست و می توان تصور کرد زیرا وقتی که ما گفتیم مقصود از عرض ذاتی یعنی آنی که حمل میشود، منافات ندارد که واسطه مباین باشد مثل الماء حار که با واسطه ی مباین که نار باشد حمل شده است
این کلماتی که بیان کردیم منافات ندارد با اینکه گفته اند عرض ذاتی هم باید حمل بشود و هم معروض تمام العله باشد برای عرض زیرا مقصود این بود که بیان بشود حمل باید در معیار عرض ذاتی باشد .
هذا تمام الکلام در کلمات مرحوم آقا ضیاء و آقای صدر
تفسیر سوم برای عرض ذاتی
این تفسیر را مرحوم آقای خویی بیان فرموده است و از کلام ملاصدرا در شرح حکمت اشراق و کلام حاجی در منظومه و کلام مرحوم شیخ حسین حلی نسبت به در کتاب شرح مطالع الأنوار استفاده کرده اند.
عرض ذاتی یعنی عرضی که اسنادش، اسناد حقیقی است و اسناد مجازی نباشد. «جالس السفینه متحرک» عرض غریب است زیرا حرکت حقیقتا برای سفینه است و جالس حرکت ندارد. اگر اسنادش حقیقی باشد عرض ذاتی است حتی اگر واسطه، اعم باشد مثل الانسان ماش که واسطه ی اعم داخلی دارد که همان حیوانیت باشد با این حال عرض ذاتی است زیرا ماش حقیقتا با انسان متحد است. بلکه حتی اگر واسطه، اعم خارجی باشد مثل «الانسان یتحرک اعضائه حین المشی» این عرض به واسطه ماش بر انسان عارض شده است و مشی واسطه ی خارجی اعم است.
فقط یک قسم عرض غریب است و آن واسطه در عروض می باشد به این معنا که اسنادش اسناد مجازی باشد.
بررسی مطالب
چهار تا کلمه را باید معنا کنیم اول : معمولا این در ألسنه متفق است که عرض ذاتی یعنی آنی که واسطه در عروض ندارد کما اینکه آخوند این گونه فرموده است. خوب واسطه در عروض یعنی چه؟ مثل آقای خویی و مرحوم استاد تبریزی به این معنای سوم معنا کرده اند یعنی مثل جالس السفینه متحر ک نباشد و بعد می فرماید که ملاصدرا همین کلام را بیان کرده است.
معلوم شد که ملاصدرا این کلام را نمی گوید زیرا تصریح دارد بعض الحیوان ضاحک عرض غریب است و حال اینکه اسنادش حقیقی است اما چرا شما کلام آخوند را این گونه معنا کردید و شاهد این معنای شما کجاست ؟ و از کجا بدست آوردید که واسطه در عروض یعنی اسنادش مجازی نباشد؟
واسطه در عروض معنایش چیست ؟ و عرض ذاتی معنایش چیست ؟ ان شاء الله در جلسه بعد.