Search
Close this search box.

الخیارات جلسه ۱۷۸ خیار التاخیر یکشنبه ۲۶ بهمن ۹۹

مسألة لو اشترى ما يفسد من يومه، فإن جاء بالثمن ما بينه و بين الليل، و إلّا فلا بيع له،

کلیپ صوتی

فایل صوتی جلسه

متن

دانلود متن جلسه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین

جلسه ۱۷۸ (یکشنبه ۲۶/۱۱/۱۳۹۹)

کلام در این بود که اگر مبیع از آنهایی باشد که مما یفسد من یومه،آیا خیار تاخیر دارد یا ندارد؟

به وجوهی استدلال شده بود. یکی مرسله محمد بن ابی حمزه بود. یکی روایت حسن بن علی بن رباط بود. در روایت حسن بن علی بن رباط، در کتاب شیخ صدوق ره سه فقره داشت. یکی در اصل خیار تاخیر. یکی هم من اشتری جاریة و قال للبائع اجیئک بالثمن فإن جاء فیما بینه و بین شهر و الا فلا و یکی هم ما یفسد من یومه.

این ما یفسد من یومه را بعضی مثل سید یزدی ره فرموده اند که این تتمة کلام صدوق ره است یعنی صدوق ره اضافه کرده نه این که تتمه روایت باشد و امام علیه السلام فرموده باشد یعنی از آنجایی که هر سه، خیار تاخیر است، می خواسته هر سه را یکجا جمع کند. شاهدش هم این است که همین روایت را دیگران بدون این ذیل نقل کرده اند.

ما عرض کردیم که این بعید نیست. لذا فرموده اند غیر از مرسله محمد بن ابی حمزه ما روایت دیگری نداریم در خیار مبیعی که یفسد من یومه.

بعد در مقام، لاضرر بود که لاضرر را مرحوم آقای خوئی ره اشکال کرد که لاضرر، ضمان را بر می دارد. چرا ضرری است؟ به خاطر این که اگر این شخص بخواهد مبیع را نگه دارد و فسخ هم نکند، باعث می شود که اگر تلف شد ضامن باشد. خوب ضمان ضرری است. آقای خوئی می فرماید لاضرر حکم ضرری را بر می دارد. آنی که ضرری است که ضمان است. می گوید تو تا شب مسئولیت داری و بعد از شب، تلف هم شد تو مسئولیتی نداری. این لاضرر خیار نمی آورد. وجوب حفظ ندارد. ضمان ندارد.

اگر شما بگویید اینجا خب به پولش نمی رسد.

می گوید پس اگر اینطور باشد، اگر این تحویل داد و پولش نریسد، چه کار می کند؟

بعد یک شاهد می آورد مرحوم آقای خوئی ره که لاضرر با فتوای فقها در مقام، عام و خاص من وجه است. یک مواردی هست که ضرری هست ولی فقها حکم به خیار نکرده اند مثل جایی که مبیع را تحویل داده و پولش به دستش نرسیده. خوب اگر مبیع را تحویل داده و پولش به دستش نرسیده، ضرری نیست؟!! یا یک جاهایی هست که ضرری نیست ولی حکم به خیار کرده اند مثل این که اگر تا نصف شب هم بماند فاسد نمی شود چون عرض کردیم که صبح فاسد می شود ولی حکم به خیار کرده اند از سر شب. این که حکم به خیار کرده اند از سر شب با این که ضرر اگر از نصف شب هم باشد این ضرر مرتفع می شود معلوم می شود که ربطی به لاضرر ندارد.

این فرمایش آقای خوئی درست نیست و این هم یک نکته ی مهمی است که چند روز پیش هم اشاره کردیم. چه بسا ممکن است این آقایون دلیل خیارشان لاضرر باشد. اما شما می فرمایید عام و خاص من وجه است. خب بر می گردند می گویند لا ضرر یک حکم عام است و ممکن است تخصیص بخورد. مگر ما حکم ضرری نداریم؟ بله داریم. در شریعت خیلی حکم ضرری داریم. تخصیص خورده. خب این هم تخصیص می خورد. این که فقها در بعضی از موارد حکم نکرده اند به خیار با این که ضرری است ، دلیل نمی شود دلیلشان لاضرر نبوده. ممکن است دلیلشان لاضرر بوده ولی تسالم بوده یا مخصص داشته.

ممکن است شما بگویید ما نمی خواهیم بگوییم دلیل می شود بلکه می گوییم مؤید است.

می گوییم اگر این باشد، آقای خوئی! باز ممکن بود این آقایون نظرشان در این خیار تاخیر به همان ارتکاز باشد که شما استدلال کردید و یکی از ادله شان لاضرر باشد. اینطور نباشد که فقط به لاضرر تمسک کرده باشند.

البته آقای خوئی ممکن است بفرماید – مخصوصا این از جوانها بیشتر صادر می شود چون جوان کرّ و فرّ دارد و قطعا آقای خوئی در سن 85 سالگی و 90 سالگی، درست است که پخته و ملا هست ولی فکرش دیگر کار نمی کند. من با خیلی از مراجعی که هم عصر ما بوده اند در زمان پیری حشر و نشر داشتم. ذهن دیگر کار نمی کند. ولی پخته گی وجود دارد لذا کار را به دست جوان سپردن، نهایت بی عقلی است و در روایات هم دارد چون هر چه به ذهنش می رسد عمل می کند. اما به لحاظ تدریس و نقادی علمی و پائین و بالا کردن، دیگر آن سنها … بله نفسش برکت است و تیمنا و تبرکا، ولی او دیگر فکری ندارد که شما را ملا کند. آقای خوئی ره هم می خواسته یک طوری تکثیر اشکال کند که بله به هر جهت اینها هم قرینه و مؤیدی می شود و الا منافات ندارد آقای خوئی! که دلیل اینها لاضرر باشد ولی در عین حال آنجا را به خاطر مخصصی یا چیز دیگری قبول نکرده اند. لاضرر، عقلی و عامی نیست که آبی از تخصیص باشد.

آقای خوئی ره بعد یک بیانی دارد برای خیار تاخیر که سابق الایام عرض کردیم مرحوم شیخنا الاستاذ ره می فرمود ما دوتا خیار تاخیر داریم. یک خیار تاخیری داریم که خاص است و همین خیار تاخیر شرعی است که سه روز است و با همین شرائط. یک خیار تاخیری داریم که در سیره عقلا و ارتکاز عقلاست. کسی که خانه اش را می فروشد نسئیه و می گوید این قدرش را شش ماه دیگر بده، شش ماه بعد که پول را نیاورد، این حق فسخ دارد.- البته همان وقتی که شیخنا الاستاذ ره این را می فرمود یقین داشتم که این مال آقای خوئی ره است چون ایشان قریب به نود و هشت درصد فرمایشات همینطور بود. منتها انسان از کتاب ملا نمی شود. یک کسی الآن بیاید کتاب آقای خوئی یا آقای تبریزی یا آقای نائینی ره بخواند، ملا و مسلط بر مبانی طرف نمی شود. باید سینه به سینه استاد ببیند. لذا آن مطالب آقای خوئی ره را که آقای تبریزی ره تقریر می کرد، هیچ کس نمی توانست تقریر کند. در تقریر و فهم کلمات آقای خوئی بی نظیر بود.- اینجا مرحوم آقای خوئی ره آن مطلب را دارد. ایشان فرمایشش این است که یک شرط ارتکازی هست. معامله، داد و ستد است. طرف خانه اش را فروخته. گندم را، برنج را ، میوه را، فروخته. می گوید بده ببرم. می گوید پولش کو؟ می گوید پول یعنی چه؟! مال من است و پولش را می آورم. می گوید پول را بده ببر. لذا می گویند تا وقتی که بائع مبیع را تسلیم نکند یا مشتری ثمن را تسلیم نکند، وجوب دفع نیست و بائع می تواند امساک کند. بله اگر او ثمن را آورد باید بدهد. اگر مثمن را آورد، باید ثمن را بدهد. حقیقت معامله داد و ستد است. اتفاقا می دیدیم که مرحوم استاد ره دائما می فرمود که احل الله البیع. حقیقت معامله داد و ستد است. دیدم که عین همین کلمات در تقریرات آقای خوئی ره هست که حقیقت معامله، داد و ستد است.

یک شرط ارتکازی دیگر هم دارد که اگر پول من را نیاوری، من حق فسخ دارم. ایشان می فرماید در خیار تاخیر، معامله نقد است و نسیئة نیست. این که میگوید من می روم پول را می آورم، این اشکال ندارد. معامله نقد است یعنی بائع الآن می تواند مطالبه ثمن کند. ولی این حقش است و می گوید من از این حقم، یک روز یا سه روز گذشتم مثلا. و الا اگر نسیئه باشد که این غرری و باطل است. این که فروخته حضرت فرمود که اگر تا سه روز پول را آورد فالبیع له و الا فلا بیع له، خوب نسیئه تا کی فروخته؟ زمان تعیین نکرده. این بیع نقد است. غایة الامر معنای معامله نقد این نیست که باید حتما همان لحظه بدهد. لذا طرف می گوید اگر رفیقت است، خانه را به نقد بفروش. این که به او می گوید من خانه را به تو می فروشم برو هر وقت پولش را داشتی بیاور بده، باطل است. نوع معاملاتی که با هم صمیمی و فامیل هستند باطل است. می گوید من پول ندارم. میگوید هر وقت پولش را داشتی بده. خوب هر وقت پولش را داشتی، نسیئة غرری است این معامله. این معامله باید نقد باشد. وقتی نقد فروختی بگو حالا هر وقت پولش را داشتی باور بده. وقتی که نقد است، آقای خوئی ره می فرماید حالا من تا سه روز از حقم گذشتم. بعد از سه روز پول من را بیاور. این در واقع خیار شرط دارد. حقیقت خیار تاخیر، یکی از صغریات خیار شرط است. چون در آنجاهایی که شرط می کند اگر شرط فعل باشد دوتا شرط است یعنی من این را به تو می فروشم به شرط این که خیاطت کنی و اگر خیاطت نکردی، معامله را هم فسخ می کنم. حالا این تا سه روز از حقش گذشته.  در میوه هم همینطور است. تا شب می گوید از حقم می گذرم.

از اینجا هم معلوم شد که ما یفسد من یومه هم نمی خواهد. اگر این یخ است و تا دو ساعت از بین می رود، اشکال ندارد. این خیار شرط یعنی اگر تا دو ساعت پول را نیاوری من فسخ می کنم. خب فسخ می کند. این که گفتیم آیا می شود تعدی کرد یا نه؟ که شیخ ره فرمود اگر دلیل ما لاضرر باشد تعدی می کنیم و اگر روایت باشد نمی توانیم تعدی کنیم؛ نه، لاضرر نمی خواهد. خیار تاخیر در واقع داخل شرط ارتکازی است.

آقای خوئی ره می فرماید از اینجا معلوم شد فساد هم نمی خواهد مثل این که الآن ایام اربعین است و زائر در کربلای معلی رزقنا الله زیارته زیاد است. یک کسی می آید می گوید من مهر و تسبیح می خواهم و گرفت و رفت و پولش را نیاورد، این فسخ می کند. بعد از اربعین آمد و گفت مهر و تسبیح که فاسد شدنی نیست و میوه که نیست که یفسد من یومه. می گوید مگر اینها را در این چند روز نفروشم، اینها می ماند در مغازه ام و بعد هم نصف قیمت هم کسی نمی خرد. مثل اینهایی که جنس می آورند برای شب عید. شرط ارتکازی تا آنجا هست و هر جا که شرط ارتکازی باشد این خیار هست و این علی القاعده هست و مشکلی هم ندارد.

خوب اینها فرمایشات آقای خوئی ره در مقام است.

این فرمایشات آقای خوئی جهاتی از ابهام و ایراد دارد.

یک جهت از ابهام این است که اولا آقای خوئی! جواز مطالبه حق نیست و حکم هست. اثرش چیست؟ یک کسی جنسی فروخته و آمد و گفت به خدا من پول ندارم و بعد گفت خوب برو یک ماه دیگر بیاور. بلافاصله بعدش پشیمان شد، این باید پولش را بدهد. می گوید تو خودت گفتی تا یک ماه دیگر نمی خواهد بدهی. جواب می دهد یعنی من تا یک ماه دیگر مطالبه نمی کنم. این که جواز مطالبه حق باشد؛ جواز مطالبه حق نیست بلکه حکم شرعی است. مخصوصا اینکه آقای خوئی! شما چرا این حرف را می فرمایید؟! چون به نظر شما حق و حکم، هر دو مجعول شرعی هستند. منتها بعضی از احکام هستند که قابل اسقاط و انتقال هستند و بعضی نیستند. جواز مطالبه، قابل اسقاط نیست و حکم است. آن کسی که اصلا خبر ندارد خیار دارد. خیلی ها اصلا خبر ندارند تا سه روز باید صبر کنند. آقای خوئی اگر شما می خواهید این خیار تاخیر را در سه روز، یا ما یفسد من یومه را تا شب، به شرط ارتکازی ثابت کنید؛ این شرط ارتکازی نیست. سیره عقلا هم نیست. چون ما عرض کردیم که اصلا شرط ارتکازی یعنی چه؟ المومنون عند شروطهم و این هم که شرط نکرده. می گوید در ارتکاز، شرط کرده. شرط ارتکاز چیست؟! معامله انشائی است و انشاء، ابراز می خواهد. شرط ارتکازی اصلا روی موازین فقهی نیست چون این شرط را ذکر نکرده مخصوصا که ممکن است هر دو طرف یا یک طرف غافل باشد. اصلا ممکن است خودش نداند که این میوه تا شب فاسد می شود. بله اگر یک جاهایی شرط ارتکازی به سیره عقلا بر گردد خوب آن سیره می شود حجت. مثلا الآن خیلی ها سوال می کنند که آیا زن در خانه باید مجانی کار کند یا نه، باید پول بگیرد؟ فرموده اند که نه در ایران باید کار کند مجانی چون شرط ارتکازی این است که وقتی می آیی باید کار کنی. بله یک کسی دختر از یک خانواده با شخصیتی است که اصلا در آنها رسم کار کردن نبوده و همیشه ده تا خدمتکار داشتند، بله اگر می خواستی زنت کار کند پس چرا آمدی دختر این آقا را گرفتی؟ دختر این آقا را که گرفتی، معنایش این است که باید نوکر صد در صد باشی. خوب این چرا؟ می گویند چون شرط ارتکازی است. می گوییم شرط ارتکازی یعنی چه؟ ابراز باید باشد و ابراز نشده.

ممکن است شما بگویید نه، چه کسی گفته ابراز باید باشد؟

می گوییم خوب اوفوا بالعقود باید بگیرد.

اگر بگویید عقلا

می گوییم آهان. خب باید ببینیم سیره عقلا آیا بر لزوم کار کردن هست یا نیست؟ و این سیره حجت می شود یا نمی شود؟ اینی که عرض می کنم که نباید یک کتابی به اسم سیره نوشته بشود بعد در حوزه تدریس شود چون من می بینم آینده ای را که فقه دگرگون می شود چون این سیره و ارتکاز، آنهایی که قوی هستند حدود و صغورش را که … تا هر چه می گویی می گویند سیره هست و ارتکاز هست و به قول آقای بروجردی، انگشتان پا و دست می رود بالا. این سیره و ارتکاز؛ ارتکاز تا به سیره برنگردد، دلیل ندارد و المومنون عند شروطهم می گوید تو شرط نکردی. می گوید در ذهنم بود! در ذهنم بود دیگر چیست؟!

س: داد و ستد معنایش همین است.

ج: یعنی اگر مثلا الآن ساعت 6، اذان مغرب است، حالا اگر این ساعت 8 آورد، می گوید نه دیگر من فسخ کردم! یعنی چه فسخ کردم؟ مخصوصا این که یومه را خود آقای خوئی توضیح داد. گفت نه این که سر شب فاسد می شود. چون اگر سر شب فاسد شود که می خواهد فسخ کند چه کار؟ این کی فاسد می شود؟ صبح فاسد می شود. خب اگر صبح فاسد می شودف واقعا اگر در سیره عقلا یک کسی سبزی ای را فروخت. بعد این سبزی را که فروخت، ساعت 8 شب رفت،  گفت اذان ساعت چند است؟ شش و ده دقیقه. گفت من فسخ کردم. شش و ده دقیقه فسخ کردم. می گوید یعنی چه فسخ کردی؟! من که پولم را آوردم. بله اصلش درست است ولی باید به قدر متیقنش بگیریم. این خیار تاخیر، ما یفسد من یومه این را آقای خوئی! با شرط ارتکازی بخواهید درست کنید، این در سیره نیست.یا مثلا طرف گفته من می خرم، 15 دی پولت را می آورم، 15 دی شد 16 دی. می گوید خوب پول را نیاوردی و من فسخ کردم، شما گفته بودی 15 دی. آیا واقعا در سیره عقلا مثلا یک جایی که زمان گذاشته بعد از یک سال، حالا 15 دی شد 16 دی، یک سال و یک روز، ممکن است بگویید بله سیره هست. می گوییم باید این سیره در زمان امام علیه السلام باشد و ردع هم نشود. تازه اصلا گیریم که در زمان امام علیه السلام او آمده گفته فسخ کردم و رفت؛ خوب این شاید راضی شده به فسخ و اقاله است. ما چه می دانیم. زمانی این سیره حجت می شود که او فسخ کرده و این دعوا کرده و گفته بی خود کردی فسخ کردی، من می روم اعتراض می کنم. مردم گفته اند یعنی چه؟ بی خود اعتراض می کنی. حق با آن آقاست. پولش را نیاوردی. امام علیه السلام ردع نفرمود. چه کسی می تواند بگوید من این سیره را احراز کردم. چه کسی می تواند بگوید بین یک روز و دو روز فرق است؟ بله درست است. اصل خیار تاخیر همانطوری که فرمودید در ارتکاز و در سیره هست. ولی این زمانش، که من یومه یعنی شب که شد، شما معامله را فسخ می کنید؟

این خیار تاخیر که ما یفسد من یومه، این را آقای خوئی شما با ارتکاز نمی توانی درست کنید. از اینجا معلوم شد که آن فرمایشی هم که شیخ ره دارد که عرض کردیم، اصلا فاسد شدن نمی خواهد. از مشتری می افتد یا سودش کم است. به قول آقای خوئی اصلا ضرر نمی خواهد. سودش کم می شود. حق فسخ دارد چون این شرط ارتکازی هست.

این شرط ارتکازی یک مطلبی هست که قابل التزام نیست. انسان این کلمات فقها را که می بیند و این فرمایشات را که می بیند این که ما بگوییم خیار تاخیر در بقلیات و امثال آن، مما یفسد من یومه، تسالم بوده، مطلب مسلم بوده، لذا اینطور فقها فتوی داده اند؛ این را ما واقعا احراز نمی کنیم. معلوم می شود که نوع فقها به همین براهین، یا به همین ارتکازی آقای خوئی ره فرموده یا به لاضرری که شیخ ره فرموده یا به این روایات، مرسله محمد بن ابی حمزه یا روایت حسن بن علی بن رباط، همین ادله است. ولی از آن طرف چیزی که فقها اجماع داشته باشند ولو ادله شان هم قطعا باطل است، مخالفت کردن با آن هم کار درستی نیست. یک وقت یک کسی می آید می گوید حرف بزن،  دلیل بیاور. در اصول چند دفعه گفتیم، دلیل بیاور، خب الآن این معامله لازم هست یا لازم نیست؟ خب تو باید دلیل بیاوری برای لزومش. می گوید اوفوا بالعقود. می گوییم اوفوا بالعقودی که همه دیدند تمسک نکردند. کجا اگر مثلا یک وصیت نامه ای را که مثلا نوشته در ماه صفر درآمد و منافع این موقوفه خرج روضه خوانی در کوچه عشق علی می شود بعد می بینی که پانصد سال است که مرتب، روضه خوانی در چهل اختران می گیرند. هی به تاریخ نگاه می کنیم می بینی که از هزار سال اینجا کوچه عشق علی بوده. چهل اختران هم، آخر اینجا کجا و آنجا کجا؟! بعد یک انسان بی عقلی پیدا شود بگوید نه، از امسال باید روضه خوانی در کوچه عشق علی باشد. می گویند این  همه آمده و رفته اند و متولی ها یا مردم موقوفه را دیده اند ولی کوچه عشق علی را حالیشان نشده؟! این برهان فیثاغورث بوده که مردم حالیشان نشده؟! دلیل حجیت ظهور، سیره عقلاست و عقلا کجا به این ظهور اخذ می کنند؟ منتها عرض کردم که یکی از مشکلاتی که امروز در حوزه هست که حتی مثل مرحوم آقای خوئی ره هم گرفتار این مشکل بوده، به طرف می گویند دلیل بیاور. مثلا در فلسفه می گوییم اینطور نیست، انسان دلش بخواهد انجام می دهد و دلش بخواهد انجام نمی دهد. میگوید اراده ممکن است یا ممکن نیست؟ می گوییم ممکن است. می گوید کل ممکن ما لم یجب لم یوجد. زود باش دلیل بیاور. می گوییم هیچ کسی نیست که بگوید مگر تو دلیل آوردی؟ تو می گویی هر ممکنی. خوب به چه دلیل هر ممکنی؟ این اطلاق یا عمومی که ادعا می کنی، از کجا؟ میگوید مطابق وجدانم هست. می گوییم، آهان، ما هم مطابق وجدانمان است. پس تو شلوغ نکن که دلیل بیاور. اگر همین یک کلمه در حوزه پیاده شود که خیلی ها مدعی هستند بدون دلیل، ولی نود و نه و نیم درصد مردم خیال میکنندکه آنها دلیل دارند و طرف مقابل را می گیرند.

در ما نحن فیه آقای خوئی! نه ما می توانیم بگوییم ارتکاز هست. این ادله هم که تمام نبود. منتها باید چه کار کنیم؟ اینجا می گوییم احوط این است که اینها مصالحه کنند. حالا یا طرفین بر اقاله یا طرفین بر اسقاط خیار. اینها خیلی نکات مهمی است در فتوی دادن. یک وقتی یک بنده خدایی یک وصیت نامه پهلوی من آورد. گفتم این وصیت نامه باطل است. گفت خب چه کار کنیم؟ گفتم احوط این است که مصالحه کنند. گفت مصالحه نمی کنند. گفتم باید مصالحه کنند. چون او که مساله شرعی بلد نیست. او آمده می پرسد. این که نمی گوید به او که این وقف نامه باطل است. می گوید تو باید مصالحه کنی. مصالحه نکنی، کارت گیر است و نمی توانی در این مال تصرف کنی. تو باید مصالحه کنی چون بر فقیه که فتوی دادن واجب نیست. لذا خیلی مواقع هست که مثلا … مرحوم آقای تبریزی ره یک وقتی به نظرم من به ایشان عرض کردم که این احتیاطی که شما می گویید احوط این است که وجوهاتش را بدهد، خوب او داد، این مرجع چطور تصرف کند؟ شاید این وجوهات نباشد. او می گوید احوط و من دادم. او چطور تصرف می کند؟ فرمود من میگویم در صورتی می گیرم که تو تملیک علی الاطلاق کنی یعنی اگر وجوهات بدهکار هستی، وجوهات و اگر وجوهات بدهکار نیستی ببخشی به من. اگر نبخشی من نمی گیرم. خوب او مجبور است که ببخشد چون اگر نبخشد فردای قیامت امام زمان سلام الله علیه یقه اش را می گیرد که چرا وجوهات ندادی؟

من گفتم خوب اگر او زرنگ باشد می گوید من نمی بخشم. اگر وجوهات بدهکارم این پول، بردار. شما میگویی بر نمی دارم. خوب برندار چون کسی که دین دارد، بدهکار به طلبکار می گوید اگر من بدهکارم، این پولت. او وقتی که پول را گذاشت روی میز، دیگر بریء الذمة است. شما نمی توانی برداری. لذا اگر یک مرجعی پیدا شد که جواب همین مواردی که احتیاط هست را چطور می گیری و خرج می کنی؟ اگر جواب داد معلوم می شود که مجتهد است و از هفت خوان رستم گذشته. البته ممکن است کسی بگوید تو هم که گیر کردی. این جواب آقای تبریزی خوب جوابی بود. ولی گفتم آنجا می گذارد روی میز. ولی اینجا این نمی تواند این روی میز بگذارد چون می گوید این پول. گفتم این وصیت نامه، این بیست میلیارد پول، یا بماند نه مصرف وصیت شود و نه آنها حق دارند دست بزنند، هیچ کدام. خب قطعا ورثه می گویند پس بگذار ما به ده میلیارد مصالحه کنیم. ولی اینجا وجوهات می گوید من که این پول می خواهد از دستم برود، خب چرا تملیک علی الاطلاق بکنم؟ من این پول را گذاشتم و رفتم. شما هستی که مجبوری صدا بزنی چون شما این وسط دستت خالی است. او که می گوید من باید از این پول بگذرم و این وجوهات را بدهم. تو هستی که وقتی می خواهی این پول را برداری، باید دلیل داشته باشی. لذا در این مواردی که احوط این است که وجوهاتش را بدهد، بهترین راهش این است که مثلا اینطور بنویسد که احوط این است که نصف این مال را با اجازه ما صرف کند و نصف این مال را هم به ما برساند. این وقتی اینطور بنویسد، او می آید می گوید اجازه بده. این می گوید اجازه نمی دهم. یا باید تمام این پول را بگذاری بروی. وقتی بگویی خودت مصرف کنی مخصوصا در فقراء فامیلت، آنجا معمولا طرف بیشتر داعی پیدا می کند. حالا غرض این که اینجا باید متبایعین با هم مصالحه کنند. اگر بگوید مصالحه نمی کنند. می گوییم نه نمی توانند مصالحه نکنند چون اگر مصالحه نکنند اگر او فسخ کرد، هم باید پول را بدهد و هم باید مبیع را پس نگیرد. دوتا ضرر می کند. او به خاطر این که ضرر نکند مصالحه می کند. این است که اگر فقیه، فقیه باشد مردم را در خط نگه می دارد چون لازم نیست مردم متدین باشند. بیست درصد مردم هم که متدین باشند بس است چون او اینقدر راه بلد است که … در روایتی هست که الفقیه لا یذنب یعنی اینقدر پیچ و خم بلد است که خودش را از شیطان در می برد

و للکلام تتمة ان شاء الله پس فردا.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین.

برچسب ها

اطلاعیه و مکان دروس

قابل توجه طلاب محترم

با اتمام رسالة فی التقیه از روز دوشنبه 8 اسفند ماه 1401 بعض مسائل مستحدثه تدریس خواهد شد

 

 

اطلاعیه و مکان دروس

مکان و زمان دروس استاد

اصول: ساعت 8 الی 9

فقه: ساعت 9 الی 10

مسجد سلماسی واقع در محله یخچال قاضی و خیابان سلماسی

قبلی
بعدی