الخیارات جلسه ۲۸۰ خیار العیب سه‌شنبه ۵ بهمن ۴۰۰

خیار عیب  بحث قرعه 1-استدلال به روایت محمد بن حکیم الخثعمی بر عموم قرعه. 2- اشکال سندی. 3- کلام اقای سیستانی در مشیخه و تفضیل بعض بین جمله "روی عن فلان" و "روی فلان" در سند صدوق در مشیخه. 4-سه جواب اقای سیستانی از این تفصیل . 5-رد کلام اقای سیستانی.. 6-تردد راوی بین محمد بن حکیم و محمد بن حکم

کلیپ صوتی

فایل صوتی جلسه

متن

دانلود متن جلسه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین

جلسه ۲۸۰ (سه شنبه ۵/۱۱/۱۴۰۰)

[خلاصه مباحث این جلسه:

خیار عیب

بحث قرعه

1-استدلال به روایت محمد بن حکیم الخثعمی بر عموم قرعه.

2- اشکال سندی.

3- کلام اقای سیستانی در مشیخه و تفضیل بعض بین جمله “روی عن فلان” و “روی فلان” در سند صدوق در مشیخه.

4-سه جواب اقای سیستانی از این تفصیل .

5-رد کلام اقای سیستانی..

6-تردد راوی بین محمد بن حکیم و محمد بن حکم.]

کلام در این بود که محاسبه ارش در صورت  تعارض مقوم ها چطور باشد؟ و به همین مناسبت که در صورت تعارض مقومین آیا نوبت به قرعه می رسد یا نه؟ جمعی که مرحوم شیخ اعظم ارائه داده بود مقدم است یا نه؟ ما عرض کردیم قرعه ما نحن فیه را شامل نمی شود. بعد به همین مناسبت عرض کردیم انشاء الله یک مقداری راجع به قرعه عرض میکنیم. آیا قرعه روایاتش عام است و یک قاعده کلیه است و همه موارد را شامل می شود و کسی که بخواهد بگوید یک جایی را شامل نمی شود مخصص باید بیاورد؟ یا نه روایات قرعه از اول ضیق است؟ فقط در مدلول روایات قرعه در این یکی دو جلسه صحبت می کنیم. یکی از آن روایاتی که در ما نحن فیه  هست روایتی است که مرحوم صاحب وسائل هم نقل کرده است.

روایت 18 از باب 13 از کیفیة الحکم و احکام الدعوی

مُحَمَّدُ بْنُ‌ الْحَسَنِ‌ فِي اَلنِّهَايَةِ‌ قَالَ‌ رُوِيَ‌ عَنْ‌ أَبِي الْحَسَنِ‌ مُوسَى بْنِ‌ جَعْفَرٍ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ‌ وَ عَنْ‌ غَيْرِهِ‌ مِنْ‌ آبَائِهِ‌ وَ أَبْنَائِهِ‌ عَلَيْهِمُ‌ السَّلاَمُ‌ مِنْ‌ قَوْلِهِمْ‌: كُلُّ‌ مَجْهُولٍ‌ فَفِيهِ‌ الْقُرْعَةُ‌ فَقُلْتُ‌ لَهُ‌ إِنَّ‌ الْقُرْعَةَ‌ تُخْطِئُ‌ وَ تُصِيبُ‌ فَقَالَ‌ كُلُّ‌ مَا حَكَمَ‌ اللَّهُ‌ بِهِ‌ فَلَيْسَ‌ بِمُخْطِئٍ‌.[1]

ممکن است که کسی توهم کند که هر مجهولی در آن قرعه است. ظاهر این روایت، اطلاق است چه شبهه حکمیه و چه شبهه موضوعیه و چه مورد توافق و چه مورد نزاع و چه غیر اینها و شبهات بدویه و اطراف علم اجمالی، هر مجهولی که یک واقعیتی داشته باشد و آن واقعیت برای ما معلوم نباشد ففیه القرعة.

در این روایت هم مناقشه سندی شده و هم مناقشه دلالی.

سند این روایت:

وسائل که نقل کرده از مرحوم شیخ طوسی ره در نهایة و شیخ طوسی هم این را مرسله نقل کرده “قال روي”. این مقطوعه است. شیخ طوسی که موسی بن جعفر سلام الله علیهما را درک نکرده. حدود ۳۰۰ سال و شاید هم بیشتر بین مرحوم شیخ طوسی رحمت الله علیه و موسی بن جعفر سلام الله علیهما فاصله بوده است. حتما رواتی در این وسط بوده لذا سند ندارد.

آقای سیستانی یک اشکال دیگری هم کرده چون اینجا می فرماید « وَ عَنْ‌ غَيْرِهِ‌ مِنْ‌ آبَائِهِ‌ وَ أَبْنَائِهِ‌ عَلَيْهِمُ‌ السَّلاَمُ‌». ایشان می فرماید چطور ممکن است این روایت از غیر از موسی بن جعفر سلام الله علیهما نقل شده باشد، هم از آباء گرامش و هم از ابناء معصومش سلام الله علیهم اجمعین. اگر چنین چیزی بود، ما این روایت را می دیدیم. چطور ممکن است یک روایتی هم از آباء و هم از ابناء نقل شده و به دست شیخ طوسی ره رسیده و به ما نرسیده.

من خیال می کنم مقصود شیخ طوسی ره نقل به معناست نه این عبارت. یعنی در این که هر مجهولی در آن قرعه هست، نه این روایت و الا حرف آقای سیستانی درست است که بعید است یک روایتی هم از آباء و هم از ابناء نقل بشود و به شیخ طوسی ره رسیده و به ما هیچ کدامش نرسیده.

پس این روایت که سند ندارد.

مرحوم صدوق ره این روایت را در من لا یحضر جلد 3، باب الحکم بالقرعة نقل کرده.

٣٣٨٩ وَ – رُوِيَ‌ عَنْ‌ مُحَمَّدِ بْنِ‌ الْحَكِيمِ‌ [2]قَالَ‌: سَأَلْتُ‌ أَبَا الْحَسَنِ‌ مُوسَى بْنَ‌ جَعْفَرٍ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ‌ عَنْ‌ شَيْ‌ءٍ‌ فَقَالَ‌ لِي «كُلُّ‌ مَجْهُولٍ‌ فَفِيهِ‌ الْقُرْعَةُ‌» فَقُلْتُ‌ إِنَّ‌ الْقُرْعَةَ‌ تُخْطِئُ‌ وَ تُصِيبُ‌ فَقَالَ‌ «كُلُّ‌ مَا حَكَمَ‌ اللَّهُ‌ عَزَّ وَ جَلَّ‌ بِهِ‌ فَلَيْسَ‌ بِمُخْطِئٍ‌».[3]

خب این روایت دارد رُوِيَ‌ عَنْ‌ مُحَمَّدِ بْنِ‌ الْحَكِيمِ‌. سند مرحوم شیخ صدوق ره به محمد بن حکیم درست است.

در مشیخه می فرماید: «و ما كان فيه عن محمّد بن حكيم فقد رويته عن أبي – رحمه اللّه – عن عبد اللّه بن جعفر الحميريّ‌، عن أحمد بن أبي عبد اللّه، عن أبيه، عن حمّاد بن عيسى، عن حريز عن محمّد بن حكيم. و رويته عن محمّد بن الحسن – رحمه اللّه – عن محمّد بن الحسن الصفّار عن يعقوب بن يزيد، عن محمّد بن أبي عمير، عن محمّد بن حكيم[4]».[5]

این طریق درست است. حالا این طریق دوم که شیخ صدوق از محمد بن حسن الولید نقل می کند، محمد بن حسن ولید که استاد صدوق ره بوده، می شود هم عصر کلینی ره. او از محمد بن حسن صفار فکر نمی کنم که روایتی داشته باشد که از او مستقیما نقل بکند و روایتی ندیده ام که مرحوم کلینی ره مستقیما از محمد بن حسن صفار نقل بکند. حداقل یک واسطه می خورد. حالا این مهم نیست. بر فرض هم این طریق مخدوش باشد، طریق اول مطلب را تمام می کند. یک سند دیگر هم دارد که از علی بن عثمان نقل کرده و علی بن عثمان توثیق ندارد. ولی آنها مهم نیست. این روایت در من لا یحضر نقل شده و سند مرحوم صدوق ره به محمد بن حکیم درست است.

اشکالی که در ما نحن فیه هست این است که بعضی اشکال کرده اند که روایاتی که مرحوم صدوق ره از افراد نقل می کند دو قسم است: یک قسم دارد رُويَ. یک قسم دارد رَوی. مثلا فی روایة السکونی یا رَوی حماد یا رویَ وهب بن وهب. اینها رَوی دارد. اینها را شیخ ره سند دارد و در مشیخه ذکر می کند. ولی آنی که دارد رُويَ، طریقی که در مشیخه‌ی الفقیه نقل کرده، ما نحن فیه را شامل نمی شود چون می فرماید ما کان رویته. این را که روایت نکرده. بلکه فرموده رُويَ. لذا صدوق ره سند ذکر نکرده.

از این اشکال آقای سیستانی – و دیگران هم جواب داده اند – سه تا جواب می دهد.

یک جواب این است که مرحوم شیخ صدوق ره در مشیخه از 45 نفر طریق می آورد که اینها در کل من لا یحضر حتی یک مورد هم رَوی ندارد و همه اش رُويَ است. خب اگر قرار باشد که این روایاتی که در من لا یحضر سند ذکر کرده رُويَ را شامل نشود، خب این سند ها و طریق ها برای چه ذکر شده؟!

جواب دومی که می فرماید – طبق این تقریرات- این است که مشیخه بر اساس رواة بر طبق من لا یحضر تنظیم شده یعنی اگر از یک راوی در صفحه 100 جلد 1، مرحوم صدوق از او روایت کرده، یک راوی را در صفحه 150 جلد 1، از او روایت کرده، در مشیخه، سند راوی اول را زودتر آورده. مثلا اگر جلد اول من لا یحضر را باز بکنید و ببینید در جلد 1 صفحه 20 یک روایت را مرحوم صدوق ره ذکر کرده، دیگر لازم نیست بروید در مشیخه، آخر مشیخه را بگردید. قطعا سند به این شخص را در اوائل مشیخه ذکر کرده چون مشیخه بر طبق تنظیم ابواب من لایحضر مرتب شده و در مشیخه، ترتیبی که ذکر کرده، همینجاست. خب اینجا دارد رُويَ. اگر قرار بود این سند نباشد، در مشیخه باید محمد بن الحکم را دیرتر ذکر می کرد. مثلا محمد بن الحکم یک رُويَ دارد در جلد 3 صفحه 92 و یک رَوی دارد در جلد 4 صفحه 100. اگر قرار بود این سند و ما كان فيه عن محمّد بن حكيم … شامل این رُويَ نمی شد، باید این ما کان فیه را عقب تر در مشیخه ذکر می کرد نه اینجا.

جواب سومی هم که می دهد این است که عبارت مرحوم صدوق این است که «ما کان رویته» و این اطلاق دارد. هر چه که من در این کتاب روایت کردم، خب چه فرق می کند که بفرماید روی فلانی یا بفرماید رُويَ عن فلانی؟

اشکال دیگری که در این روایت هست این است که این روایت ، بعضی هایش دارد محمد بن الحکَم و بعضی هایش دارد محمد بن الحکیم. محمد بن الحکیم از موجّهین متکلمین است که موسی بن جعفر سلام الله علیهما به او اجازه فرمود که از اعتقادات دفاع بکند و شخص ممدوح و موجّهی است. اما بعضی جاها دارد محمد بن الحکم. عبارت مرحوم شیخ طوسی ره در تهذیب این است که محمد بن احمد بن یحیی عن موسی بن عمرو عن علی بن عثمان عن محمد بن الحکیم أو محمد بن الحکم. مرحوم شیخ طوسی ره در تهذیب که این کتاب را از نوادر محمد بن احمد بن یحیی نقل می کند، عن محمد بن الحکم دارد.

اگر محمد بن الحکیم باشد از موجهین است و محظوری ندارد ولی اگر محمد بن الحکم باشد مردد بین افرادی است و توثیق ندارد.

پس دوتا اشکال به وجود آمد. یک اشکال این است که شاید راوی محمد بن الحکیم نباشد و محمد بن الحکم باشد. یک اشکال این است که این عبارت مرحوم شیخ صدوق ره، رُويَ را شامل نمی شود و فقط رَوی را شامل می شود.

جوابهایی که آقای سیستانی داده را ممکن است کسی اشکال کند و بگوید شما جواب دادی که «ما کان رویته» اطلاق دارد، ولی نه این اطلاق ندارد چون عبارت مرحوم شیخ صدوق ره در مشیخه این است که « و ما كان فيه عن محمّد بن حكيم فقد رويته عن أبي – رحمه اللّه – عن عبد اللّه بن جعفر الحميريّ‌ … و رويته عن محمّد بن الحسن». اطلاق ندارد چون و ما کان فیه عن محمد بن حکیم است. یعنی باید من در این کتاب به محمد بن حکیم خثعمی نسبت داده باشم. رُويَ را که نسبت نداده ام. ما کان از محمد بن حکیم در این کتاب مهم است. رُويَ که روایت من از او نیست و من نسبت نمی دهم. این عبارت، قطعا رُويَ را شامل نمی شود.

بعد هم اصلا من حرفم این است که چنانچه صدوق ره به سند معتبر دارد نقل می کند، چرا بنویسد رُويَ عن فلان؟! چطور می شود این همه را رَوی نوشته و این وسط، چند نفر را رُويَ نوشته؟ لذا این جواب اول ایشان که اطلاق دارد و عموم دارد، حرف بسیار اشتباهی است.

اما جواب دیگر که فرمود ما 45 راوی داریم که همه اش به رُويَ است؛ احتیاج به تحقیق دارد و فعلا برای ما قابل رد و اثبات نیست ولی فکر می کنم کلام آقای سیستانی درست نیست چون همان جمله ای که در جواب اول عرض کردم یعنی چه سرّی دارد که در این همه رواة، بعضی ها را رُويَ ذکر کرده و بعضی را رَوی؟ همین که ما نمی دانیم نکته اش چیست؟ این احادیث از اعتبار می افتد چون یک شبهه ای در اسناد اینها هست. اگر آن 45 تایی که شما می گویید درست باشد، شاید راه حلش این باشد که مثلا آن آخری گفته رُويَ عن فلان یعنی من در واقع ندیدم و آخری هم نسبت نداده و نگفته «رویته». مثلا بنده یک مطلبی را از مرحوم آقای تبریزی ره نقل می کنم و آقای تبریزی از آقای خوئی نقل می کند و آقای خوئی از مرحوم آقای نائینی نقل می کند و آقای نائینی ره می فرماید رُويَ عن شیخ انصاری. سند من تا آقای نائینی درست است ولی آقای نائینی فرموده رُويَ لذا از اعتبار می افتد. این عینا مثل «قال» و «رَوی» است. یک نکته ای دارد که چرا شیخ طوسی ره بعضی ها را می فرماید «قال الصادق علیه السلام» و بعضی ها را می فرماید « رُويَ عن الصادق علیه السلام» این بی جهت نیست آقای سیستانی! اگر آن 45 تا درست باشد، باز در ما نحن فیه این مشکل هست.

ممکن است آقای سیستانی بفرماید «شما این حرفها را از کجا می گویی؟ نه، همه اش یکسان است»

می گوییم «اگر من از کجا می گوییم خب شما از کجا می فرمایی که روی و رُويَ  به یک معناست؟! یک خلاف ظاهری شما دارید مرتکب می شوید و یک خلاف ظاهری ما داریم مرتکب می شویم. خلاف ظاهری که شما دارید مرتکب می شوید این است که شما می فرمایید رُويَ با روی یکی است. بله یک وقت کل این کتاب را مرحوم شیخ صدوق رُويَ می فرماید، خب له وجهٌ. ولی اکثر این کتاب روی دارد و بعضی ها رُويَ، یک وجهی دارد. هر وقت که شما وجه این خلاف ظاهر را ذکر کردید، ما هم آن وجهی که ما و ما كان فيه عن محمّد بن حكيم فقد رويته عن أبي … را ذکر می کنیم. این است که این حرف، به عقل قاصر ما ناتمام است.

اما جواب سوم شما که مشیخه، این را مرتب کرده بر طبق همین روایات من لا یحضر؛ این هم یک تحقیقی می خواهد. البته آن 45 تا را ایشان اسم نیاورده.

یک کاری مرحوم آقای تبریزی ره انجام داده بود که خیلی کار خوبی بود .خوب دقت کنید چون بعضی ها میروند یک چیزهایی از قول ما نقل می کنند. شنیدم یک آقایی رفته مشهد درس خارج شروع کرده بعد یک آقایی به من گفت که فلانی به من گفته برو در مشهد درس خارج شروع کنم. گفتم من به احدی تا به حال نگفته ام که درس خارج شروع کن. همیشه می‌گویم سطح بگویید. خارج را چه کار دارید؟! حالا ان جمله ای که عرض می کنم این است که مرحوم آقای تبریزی روایات کتب اربعه را یکی یکی بررسی کرده بود. مثلاً این روایت اول به درد کجا می‌خورد و سندش چطور است؟ و حافظه اش هم خوب بود. این باعث شده بود که گاهی مواقع هرچه از ایشان می پرسیدیم می فرمود روایت دارد. البته این کارها به درد از سن ۷۰ سال به بالا میخورد یعنی وقتی که دیگر انسان مجال فکر کردن ندارد و یا فکر هایش را کرده و یا قدرت فکری اش تحلیل رفته. ولی این کارها خوب است. این کار یک استفاده اش این است که مثلاً در قتل خطایی دارد اگر کسی، کسی را خطأً بکشد باید نفقه زن و بچه آن را بدهد. بعد می گفت من به مرحوم آقای تبریزی رحمة الله علیه عرض کردم. ایشان فرمود که روایت دارد. حالا من به شما ها و کسانی که صدای من را می‌شنوند این کار راتوصیه نمی کنم. بعضی ها می گویند می خواهم بروم رجال کار کنم. اصلاً کلامات رجالی تدریسی نیست. آنچه احتیاج به تتبع دارد که خودتان می روید تتبع می کنید و احتیاج نیست که من بیایم به شما بگویم. آنچه که فکر می خواهد که در فقه و اصول هست. اکثر مواردی که ما اشکال می کنیم و آنها جوابی ندارند و نخواهند داشت از همین است که آن ذهن اصولی و ذهن ریاضی در مباحث فنی علم رجال قوی تر از آنهایی است که در علم رجال کار کرده‌اند. یعنی چه که من بخواهم بیایم بگویم که فلانی تضعیف کرده و فلانی توثیق کرده؟ خودتان هم بروید معجم رجال آقای خویی را نگاه کنید میفهمید. یا آن کاری که مرحوم آقای تبریزی کرده کار طلبه جوان نیست. طلبه جوان فعلا باید بچسبد به علم اصول و فهم روایات و دقت در قواعد و تطبیقات. ولی اگر کسی بخواهد کار نکند و بگوید من حوصله این ها را ندارم و نمی‌خواهم درجه یک باشم چون هر کسی که روایات را به این معنا کار نکند پانصد سال هم کار بکند مجتهد نمی‌شود، مبانی دستت نباشد مجتهد نمیشوی اگر کسی می خواهد این کار را انجام ندهد و میخواهد خودش را ضایع کند یا می گوید اصلا توان ندارم، کار مرحوم آقای تبریزی درجه دو است برای طلبه جوان. اگر قدرت این کار را هم ندارد کار رجال درجه ۳ است. اگر آن را هم نمی تواند انجام بدهد دیگر کشکول بشود و کلمات علما و دیگران را نقل کند. انسان باید کسی بشود که دیگران زندگی او را نقل کنند.

خلاصه این هم کار میدانی می‌خواهد که ببینید آیا به قول آقای سیستانی مشیخه را بر همین اساس نوشته یا نه؟ منتها فعلاً اثر عملی برای ما ندارد نه در اجتهاد و نه در تربیت مجتهد چون بر فرض هم این حرفهای شما آقای سیستانی! درست باشد باز اشکال هست که یعنی من تا آنجا که سند دارم راوی آخر من گفته رويَ عن محمد بن حکیم. او دیگر نگفته روی. لذا این طریق مناقشه می شود

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین.

[1] حر عاملی، محمد بن حسن. مؤسسة آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث. محقق محمدرضا حسینی جلالی. ، 1416 ه.ق.، تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة، قم – ایران، مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث، جلد: ۲۷، صفحه: ۲۶۲

[2]  طريق المصنّف الى محمّد بن الحكيم صحيح و هو ممدوح.

[3] ابن‌بابویه، محمد بن علی. مصحح علی‌‌اکبر غفاری. مقدمه نويس علی‌‌اکبر غفاری. ، 1363 ه.ش.، من لا يحضره الفقيه، قم – ایران، جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم. مؤسسة النشر الإسلامي، جلد: ۳، صفحه: ۹۲

[4]  محمّد بن حكيم هو الخثعميّ‌ كما في (جش) و كان من أصحاب أبي عبد اللّه و أبى الحسن عليهما السلام يكنى أبا جعفر، له كتاب و لم يوثق صريحا و كان مرضيا. و الطريق الثاني اليه صحيح و الأول أيضا و ان كان في البرقي كلام.

[5] ابن‌بابویه، محمد بن علی. مصحح علی‌‌اکبر غفاری. مقدمه نويس علی‌‌اکبر غفاری. ، 1363 ه.ش.، من لا يحضره الفقيه، قم – ایران، جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم. مؤسسة النشر الإسلامي، جلد: ۴، صفحه: ۴۸۹

برچسب ها

اطلاعیه و مکان دروس

قابل توجه طلاب محترم

با اتمام رسالة فی التقیه از روز دوشنبه 8 اسفند ماه 1401 بعض مسائل مستحدثه تدریس خواهد شد

 

 

اطلاعیه و مکان دروس

مکان و زمان دروس استاد

اصول: ساعت 8 الی 9

فقه: ساعت 9 الی 10

مسجد سلماسی واقع در محله یخچال قاضی و خیابان سلماسی

قبلی
بعدی