اصول جلسه ۶۷۶ المطلق و المقید شنبه ۱۴ فروردین ۴۰۰

المقصد الخامس في المطلق و المقيّد و المجمل و المبيّن‏ فصل فی مقدّمات الحكمة

کلیپ صوتی

فایل صوتی جلسه

متن

دانلود متن جلسه

 شنبه 14/1/1400

جلسه 676

بسم الله الرحمن الرحیم

وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین واللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین

اللهم کن لولیّک الحجّة بن الحسن صلواتک علیه وعلی آبائه فی هذه الساعة وفی کلّ ساعة ولیّا وحافظا وقائدا وناصرا ودلیلا وعینا حتی تسکنه أرضک طوعا وتمتّعه فیها طویلا.

اللهم العن أوّل ظالم ظلم حقّ محمّد وآل محمّد وآخر تابع له علی ذلک اللهم العن العصابة التی جاهدت الحسین وشایعت وبایعت وتابعت علی قتله اللهم العنهم جمیعا.

السلام علیک یا أبا عبد الله وعلی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله أبدا ما بقیت وبقی اللیل والنهار ولا جعله الله آخر العهد منّی لزیارتکم، السلام علی الحسین وعلی علیّ بن الحسین وعلی أولاد الحسین وعلی أصحاب الحسین.

اللهم خصّ أنت أوّل ظالم باللعن منی وابدء به أولا ثم العن الثانیَ والثالث والرابع اللهم العن یزید خامسا والعن عبید الله بن زیاد وبن مرجانة وعمر بن سعد وشمرا وآل أبی سفیان وآل زیاد وآل مروان إلی یوم القیامة.

***********************************************************

کلام در این بود که مرحوم آخوند فرمود: نتیجه مقدمات حکمت این می شود که اگر مولی در مقام بیان باشد و مرادش مقید باشد و ذکر ننماید نقض غرض و اخلال به غرض می شود زیرا در مقام بیان بوده اما بیان نکرده است. اشکال این بود که یا مولی در مقام بیان اطلاق است یا در مقام بیان تقیید است، شما می فرمایید: اگر در مقام بیان مقید باشد و قید را بیان نکند نقض غرض می شود، خب اگر در مقام بیان اطلاق باشد و اطلاق را هم بیان نکند باز نقض غرض می شود. مرحوم آخوند و دیگران می فرمایند: بله ولی همین عدم بیان قید بیان اطلاق است. این گونه نیست که اطلاق بیان نخواهد بلکه همین عدم بیان قید، بیان اطلاق است. اطلاق به غیر از این عدم بیان قید، احتیاج به بیان ندارد.

خب کلام در این بود که چرا عدم بیان قید، بیان اطلاق است؟ برخی گفته اند که چون اطلاق امر عدمی ست و امر عدمی بیان نمی خواهد. گفتیم این حرف درست نیست، اینکه اطلاق امر عدمی ست و امر عدمی بیان نمی خواهد یعنی چه؟ آیا می توان همین قدر که کسی بیان نکرده، به او نسبت داده که مثلا نمی آید!؟ خیر این چنین نیست. اینکه عدم احتیاج به بیان ندارد از کجا آمده؟ لذا عرض کردیم آن مطلبی که در ذهن ما هست و نیز مرحوم آقای روحانی در منتقی فرموده این می باشد که عقلاء در سیره محاوره خود، یک قرار ها و بناهایی دارند. یکی از آنها این است که هر وقت مراد ما اطلاق باشد قید را بیان نمی کنیم و مازاد بر عدم بیان قید چیز دیگری نمی گوییم و مثلا نمی گوییم: «اکرم العالم مطلقاً» بلکه همین قدر که قیدی را ذکر نکردیم، همین بیان اطلاق است. ممکن است کسی بگوید: این را شما از کجا می گویید؟ می گوییم: اگر ما گفت هندوانه بخر. بعد عبد یک هندوانه دایره ای شکل خرید. مولی: چرا هندوانه دایره ای خریدی من هندوانه استوانه ای می خواستم. عبد: شما که نگفتید، بلکه فقط گفتید هندوانه و آن مطلق است. اصل این اطلاق را ما از سیره عقلاء احراز می کنیم، فقط کلام در تخریج فنی آن است. اگر کسی گفت: این بیان از کجا آمده؟ این بنا و قرارداد عقلائی از کجا آمده و در تاریخ کجا ثبت شده است؟ می گوییم: این امور ثبتی نیست. ممکن است اولین بشری که تکلم کرده، اولین تکلمی که بر روی زمین اتفاق افتاده (ما که در عوالم دیگر نیستیم، نسبت به این عالم داریم تکلم می کنیم. شاید در عوالم دیگر، اطلاق احتیاج به بیان داشته باشد. ما این عالم را می بینیم) اول اطلاق را هم بیان می کرده بعد دیده اند که این سخت می شود لذا گفته اند که اطلاق احتیاج به بیان ندارد، مثل وضع، وضع هم همین طور است، مثلا یک شخصی به یک لفظی احتیاج داشته و آن را مثلا اول با قرینه استعمال می کرده و بعد به مرور زمان این وضع تعیّنی پیدا می کرده یا وضع تعیینی به انشاء، که مرحوم آخوند در حقیقت شرعیه فرموده است. اینکه می گویند: «باید برویم تاریخچه علم اصول را بخوانیم، باید برویم جامعه و فضا را بررسی کنیم»، به نظر من یک حرفهای بی ربط و بی ثمری است و بجایی هم نمی رسد. مرحوم حکیم با تمام جلالتش در بحث درهم بغلی (اینکه باید خون اقل از درهم باشد) تحقیقاتی کرده است و می فرماید: در فلان موزه یک درهمی پیدا شده و…، اینها به قول مرحوم آقای خوئی: بر فرض که روی آن نوشته شده باشد که درهم عباسی برای سال دویست هجری، اما از کجا معلوم است که حقیقت داشته باشد شاید یک کسی این را ضرب کرده باشد و این مطلب را روی آن نوشته باشد. این مثل این است که باستانشناس ها می گویند: «این، شش هزار سال عمر دارد یا فلان چیز این قدر عمر دارد»، اینها اموری هستند که بر فرض که درست هم باشد موجب ظن می شود و قطع نمی آورند. من ندیدم یک چیزی را بررسی کرده باشند و به یک نتیجه ای که علم آورد باشد یا حجت باشد رسیده باشند. البته این را صد در صد نفی نمی کنم اما اگر هم باشد خیلی خیلی نادر است لذا این حرف ها از جهله فقه و اصول خارج می شود زیرا انسان ملا آن قدر حرف برای گفتن دارد که دیگر نوبت به این سخن ها نمی رسد. معمولا در هر علمی، آدم های بی سوادی که می خواهد خود را داخل آن علم جا بزنند به مسائلی مثل تاریخ آن علم و … می پردازند تا معروف شوند.

آقای صدر از این شبهه سه جواب داده است. یک جواب ایشان بر طبق مبنای خودشان است و آن این می باشد که اطلاق، عدم لحاظ قید است، یعنی عدم القید. پس اطلاق چیزی اضافه بر آن اسم جنس ندارد. وقتی مولی می فرماید: اکرم العالم، عالم برای ماهیت مبهمه مهمله وضع شده است. ماهیت مبهمه مهمله یعنی فقط ذات و ذاتیات هست و هیچ قیدی با آن نیست و مطلق یعنی ذات و ذاتیات هست و هیچ چیزی با آن نیست. خب اگر سوال کنند که در واقع به نظر شما مطلق و مقید با هم فرق نمی کنند؟ ایشان می فرماید: فرق مطلق و مقید، در شئون لحاظ است و الا ملحوظ در آنها یکسان است. ملحوظ در مطلق و در ماهیت مبهمه مهمله یکسان است. ظهور حالی سیاقی متکلم این است که ملحوظش را بیان کند نه آن چیزی را که در موقع لحاظ در ذهنش هست. متکلم به صدد بیان آن چیزی که هست که ملحوظش می باشد چراکه آن اثر دارد و با آن چیزی که در موقع لحاظ در ذهنش هست کاری ندارد. خب متکلم گفته: اکرم العالم، و مطلق را بیان کرده. این جواب اول آقای صدر است و خلاصه آن این می باشد که اصلا تمام مطلق بیان شده و قید عدمی ندارد.

عرض ما این است که آقای صدر، این مطلق … اسم جنس می گوید: با ما من قیدی نیست ولی در مراد من قیدی نیست و من قیدی ندارم و هیچ قیدی اخذ نشده، این عدم قید… چراکه به هر جهت شما این را قبول دارید… خلاصه چه فرقی هست بین وقتی مولی در مقام بیان است و با وقتی که در مقام بیان اهمال و اجمال است!؟ در مقام اهمال و اجمال هم مولی همین اکرم العالم را می گوید. وقتی در مقام اجمال و اهمال مولی بفرماید: اکرم العالم، معنای این اکرام العالم این است که شاید مراد من یک قیدی داشته باشد، من مقام بیان آن نیستم یا اینکه در مقام بیان اجمال آن هستم. خب این جایی که می فرماید: اکرم العالم، با اینکه در مقام اهمال و اجمال است، با جایی در مقام بیان باشد… خلاصه این اطلاق با اجمال و اهمال، غیر از اسم جنس یک چیزی دیگری با آن هست یا نیست؟ اگر یک چیز دیگری با آن نیست پس چرا در آنجا می گویید: آن مهمل است و در اینجا می فرمایید: مطلق است؟ سر آن این است که وقتی در مقام بیان هست در واقع می گوید که من هیچ قیدی را اخذ نکردم. قیچ قیدی در متعلق اخذ نشده است. اینکه «هیچ قیدی در متعلق اخذ نشده» را شما باید بگویید از کجا بدست آمده است؟ یعنی تمام موضوع یا متعلق و مستعمل فیه ذات ماهیت است بدون هیچ قیدی، این بدون هیچ قیدی را بیان نکرده و اشکال هم همین بود. این حرف شما که دردی را دوا نمی کند زیرا خلاصه شما قبول دارید که اسم جنس برای ماهیت مبهمه مهمله وضع شده و با خود این لفظ هیچ قیدی نیست و این درست است اما اینکه قیدی به لفظ آخر و به دال آخر هم نیست باید نفی شود. نمی دانم این حرفی که شما زدید چه ربطی به مقام دارد، باید مشکل مقام حل شود. این همان حرفی هست که مرحوم شیخنا الاستاذ می فرمود: اطلاق امر عدمی ست و امر عدمی احتیاج به بیان ندارد. این حرف جدیدی نیست اما باید بگوییم چرا امر عدمی احتیاج به بیان ندارد. خود این، احتیاج به توضیح دارد. پس جواب اول ایشان نا تمام است.

اما جواب دومی که ایشان ذکر کرده، این است که ایشان می فرماید: جواب اول بر طبق مبنای ما درست می شود اما بر طبق مبنای آقای خوئی ره درست نمی شود زیرا ایشان می فرماید: اطلاق یعنی لحاظ القید و رفضه، خب بر مبنای آقای خوئی ره چرا اطلاق احتیاج به بیان ندارد؟ طبق مبنای ایشان قید هم ملحوظ است و تحت لحاظ، قید هست و رفض القید. خب چرا احتیاج به بیان ندارد؟ آقای صدر می فرماید: طبق مبنای آقای خوئی ره، مولی در مقام بیان موضوعش هست، آن چیزی که مراد جدی اش هست. خب مراد جدی مولی، آن افراد خارجی ست. نسبت به افراد خارجی معنای ندارد که بگوییم: فردی که مجرد از هر قیدی باشد، هر قیدی لحاظ شده و بعد فرض شده، خب هر قیدی لحاظ شده و فرض شده اصلا این چنین چیزی در خارج وجود ندارد زیرا هر فردی از طبیعت که در خارج هست، همراه با قیودی است. بنابر این آن چیزی که در خارج مراد جدی مولی ست، در واقع چیزی غیر از ماهیت مبهمه مهمله که موضوع له اسم جنس هست نیست و زیاده ندارد چراکه قیدی همراه آن نیست. عبارت ایشان بر مبنای آقای خوئی این است که أنَّ خصوصية الإطلاق انما تدخل‏ تحت‏ اللحاظ في مرحلة المدلول التصوری للفظ، اما در مرحله ی اسناد و حکم، وقتی می خواهد حکم را ببرد، حکم را بر روی موضوعی که قید در آن لحاظ شده و بعد قید رفض شده نمی برد … اینکه عرض کردم مراد جدی، مقصود ایشان از مراد جدی نه آن مراد جدی بلکه آن چیزی که می خواهد حکم را به آن اسناد دهد. می خواهد حکم را به ذات موضوع اسناد دهد، نه به ذات موضوعی که هر قیدی از آن رفض شده چرا که این چنین چیزی اصلا در خارج وجود ندارد زیرا هر فردی که در خارج هست یک قیدی با آن هست. عالمی که در خارج موجود می شود یک لازمی، یک ملازمی با آن هست. بنابر این، این هم باز چیزی غیر از همان اسم جنس و همان ماهیت چیز دیگری ندارد که احتیاج به بیان داشته باشد.

خب این جواب نیز بنابر آن چه عرض کردیم درست نیست زیرا جناب آقای صدر درست هست که در مرحله اسناد…، ولی در مرحله اسناد می خواهد بگوید در موضوع من هیچ قیدی دخیل نیست. هیچ قیدی در آن دخیل نیست غیر از این است که هیچ قیدی با آن نیست. شما خلط کردید، بله اگر بگوید در مرحله اسناد هیچ قیدی در آن دخیل نیست، این نمی شود و این در خارج وجود ندارد، ولی قیودی که با آن هست در حکم من دخیل نیست، در موضوع حکم من دخیل نیست، در متعلق حکم من دخیل نیست. این یک مطلبی هست که باید ثابت شود. خب ما از کجا بفهمیم که قید را لحاظ کرده و هر قیدی را نفی کرده؟ این را در مقام جعل از کجا بفهمیم. این بیان می خواهد و این، امر وجودی هست.

جواب سومی داده است و آن این می باشد که لو فرض این هم تحت لحاظ است و بیان می خواهد. بعد فرموده که چون مطلق در مقابل مقید، مؤونه و عنایت کمتری می خواهد، مقید عنایت بیشتری می خواهد لذا خود همین عدم البیان کافیست.

این جواب سوم را اصلا ما نفهمیدیم. اگر مقصود همانی باشد که ما عرض کردیم و از صاحب منتقی ذکر کردیم، خب بله و درست است اما اگر چیز دیگری باشد ما متوجه نمی شویم و نمی فهمیم که چه چیزی می خواهد بفرماید.

فتخلص مما ذکرنا که مطلق با مقدمات حکمت ثابت می شود و این اشکال را هم دفع کردیم. ممکن است کسی بگوید ما از کجا این مقدمات حکمت را احراز کنیم؟ دو نکته در فرمایش آخوند ره هست که باید ذکر کنیم. یک نکته این است که آخوند ره فرمود: مراد از در مقام بیان بودن یعنی در مقام بیان مراد استعمالی و اعطاء حجت و نه در مقام بیان مراد جدی لذا اگر مولی فرمود: «اکرم العالم» و بعد در خطاب منفصل فرمود: «لا تکرم العالم الفاسق»، این خطاب منفصل کشف نمی کند که مولی در مقام بیان نبوده بلکه مولی در مقام بیان بوده، غایة الامر این ظهور اقواست و قرینه می شود و از ظهور مطلق رفع ید می کنیم. اینجا تعارض حجتین است نه اینکه از بعد آمدن مقید منفصل، کشف کنیم که مولی در مقام بیان نبوده است.

خب جناب آخوند ره شاهد این مطلب چیست؟ می فرماید: اگر جایی مقید منفصلی پیدا شود باز عقلاء به اطلاق مطلق در سایر جهات تمسک می کنند و این گونه نیست که اگر مولی گفت: «اکرم العالم» و بعد از مدتی فرمود: «لا تکرم العالم الفاسق»، چنانچه در وجوب اکرام عالم هاشمی شک کردیم، عقلاء بگویند: « دیگر به اکرم العالم نمی توانیم تمسک کنیم زیرا اکرم العالم در واقع می گوید: لا تکرم العالم الفاسق پس معلوم می شود که مولی در مقام بیان نیست» بلکه در سایر جهات تمسک می کنند.

به این شاهدی که مرحوم آخوند ذکر کرده، مرحوم شیخنا الاستاذ اشکال فرموده است. شیخنا الاستاذ ره می فرماید: چون مولی در مقام بیان بوده، مقام بیان انحلالی است. ممکن است از یک حیث در مقام بیان باشد و از یک حیث در مقام بیان نباشد. اگر بفرماید: «کلوا مما امسکن» از حیث طهارت در مقام بیان نیست تا بتوان گوشت صید را بدون شستن، خورد بلکه از این حیث که این ذبح است و میته نیست در مقام بیان است. خب اگر یک خطابی آمد و گفت: اکرم العالم و در یک خطاب منفصلی آمد که لا تکرم العالم الفاسق، معلوم می شود که از حیث فسق و عدالت در مقام بیان نبوده اما از حیث هاشمی بودن و غیر هاشمی بودن و فقیه بودن و غیر فقیه بودن و… اطلاق آن شکسته نمی شود لذا شاهد آخوند ره شاهد نیست زیرا ممکن است بگوییم مولی در مقام بیان است یعنی در مقام بیان مراد جدی است غایة الامر اگر یک قرینه آمد کشف می شود که از این حیث در مقام بیان نبوده، نه اینکه از جمیع جهات در مقام بیان نبوده است. این فرمایش مرحوم آخوند و اشکالی که به ایشان وارد است. البته یک کلامی مرحوم آقای نائینی دارد که ان شاء الله بعد از بررسی فرمایشات آخوند ره به آن می رسیم. کلام آقای نائینی ره این است که اینکه مرحوم آخوند دارد که در مقام بیان است به چه معناست؟ یعنی اگر شک کنیم که اصلا مولی در مقام بیان هست یا در مقام بیان اهمال و اجمال می باشد اصل این است که در مقام بیان است اما اگر یک جایی از یک جهت یقین داریم که در مقام بیان است ولی از سایر جهات، شک داریم مثل همین «کلوا مما امسکن» اینجا مرحوم آقای نائینی فرموده که ما چنین اصلی نداریم که مولی از سایر جهات نیز در مقام بیان است البته این مربوط به بحث بعد می شود که ان شاء الله بررسی می کنیم.

نکته بعد در فرمایش مرحوم آخوند این است که مولی در مقام بیان است یعنی چه؟ اگر شک کردیم که مولی در مقام بیان هست یا در مقام بیان نیست آیا اصلی داریم که مولی در مقام بیان است یا چنین اصلی نداریم؟ آخوند ره فرموده است که بله اصل اولی این می باشد که متکلم در بیان هست از جمیع جهات یعنی از حیث حکم، از حیث قیود متعلق، از حیث قیود موضوع. اینکه بعضی از رفقا اشکال کرده بودند… ما در دوره قبل عرض کردیم که اگر یقین داشته باشیم که مولی در مقام بیان است، اطلاق یقینی می باشد زیرا معنی ندارد که مولی در مقام بیان باشد و مرادش را بیان نکند. قطعا اطلاق یقینی هست. اینکه می گویند که اطلاق ظهور و ظن است از این جهت است که در مقام بیان بودنش را ما علم نداریم و با اصل عقلائی احراز می کنیم. اگر یک جایی علم داشتیم که در مقام بیان است، اطلاق قطعی می باشد. ظهور نیست بلکه نص است. اینکه ما به ظهور و به ظن تعبیر می کنیم به خاطر این است که در مقام بیان بودنش را به اصل عقلائی احراز می کنیم.

امکان دارد کسی بگوید اینکه اصل این  است که مولی در مقام بیان است از کجا آمده؟ منشأ این اصل به عقل قاصر فاتر ما، غلبه است زیرا غالب متکلمین، نوع متکلمین و موالی وقتی صحبت می کنند می خواهند یک چیزی را تفهیم نمایند و نمی خواهند در مقام اجمال و اهمال باشند. لذا اگر یک جایی ما می دانیم این متکلم نوعاً در مقام اجمال و اهمال می باشد، اینجا دیگر این که  «اصل این است که مولی در مقام بیان هست» جاری نمی شود یا نه، یک جایی قرینه ای باشد که مولی در مقام بیان نیست و با توجه به این قرینه، ظن نوعی بر خلاف است یعنی هر کس با این کلام روبروی میشود می گوید مولی در مقام بیان نیست کما اینکه در بعضی از آیات قرآن این گونه است مثل «یا ایها الذین آمنوا اقیموا الصلاة» در اینجا مولی در مقام بیان نیست زیرا مردم از صلاة چیزی نمی فهمند. این نمازی که شارع فرموده ده، دوازده تا شرط و قید و جزء و مانع دارد، خب یک دانه از اینها را در مقام بیان نیست، یک دانه از اینها را ذکر نکرده و مردم از صلاة چیزی متوجه نمی شوند، یا ممکن است بدانیم که این مولی اگر در مجامع عمومی صحبت کند در مقام بیان مراداتش نیست، منتهی این را یا باید خود مولی بگوید یا قرائنی باشد. در خارج ما یک مورد خاصی نداریم که مثلا بگوییم: خداوند سبحان در قرآن در مقام بیان نیست و اصل اولی این است که در قرآن در مقام اجمال و اهمال است. خب این حرف غلط است زیرا این همه آیة شریفه مثل «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآن» از اینها معلوم می شود که این گونه نیست. این همه در روایات داریم که به قرآن مراجعه کنید که «ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا». یک عدل قرآن کریم و یک عدل اهل البیت علیهم السلام است. نسبت به این موارد در مقام بیان هست منتهی می دانیم نسبت به مراد جدیِ خداوند سبحان باید در فرمایشات اهل البیت علیهم السلام تدبر و تفحص کنیم اگر چیزی بر خلاف قرآن باشد مثلا تخصیص یا تقییدی باشد از ظهور قرآن رفع ید کنیم و به آن قرینه اخذ کنیم. این فرمایشی هست که مرحوم آخوند فرموده و ما هم عرض کردیم و للکلام تتمة  ان شاء الله شنبه.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین   لعنة الله علی اعدائهم اجمعین

 

برچسب ها

اطلاعیه و مکان دروس

قابل توجه طلاب محترم

با اتمام رسالة فی التقیه از روز دوشنبه 8 اسفند ماه 1401 بعض مسائل مستحدثه تدریس خواهد شد

 

 

اطلاعیه و مکان دروس

مکان و زمان دروس استاد

اصول: ساعت 8 الی 9

فقه: ساعت 9 الی 10

مسجد سلماسی واقع در محله یخچال قاضی و خیابان سلماسی

قبلی
بعدی