۳- وجوب العمل علی وفق القطع عقلاآرشیو دروس حوزویاصولالمقصد السادس الأمارات‏مباحث القطع

اصول جلسه ۷۱۵ مباحث القطع دوشنبه ۱۷ آبان ۴۰۰

دوشنبه 17/8/1400

جلسه 715

بسم الله الرحمن الرحیم

وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین واللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین

اللهم کن لولیّک الحجّة بن الحسن صلواتک علیه وعلی آبائه فی هذه الساعة وفی کلّ ساعة ولیّا وحافظا وقائدا وناصرا ودلیلا وعینا حتی تسکنه أرضک طوعا وتمتّعه فیها طویلا.

اللهم العن أوّل ظالم ظلم حقّ محمّد وآل محمّد وآخر تابع له علی ذلک اللهم العن العصابة التی جاهدت الحسین وشایعت وبایعت وتابعت علی قتله اللهم العنهم جمیعا.

السلام علیک یا أبا عبد الله وعلی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله أبدا ما بقیت وبقی اللیل والنهار ولا جعله الله آخر العهد منّی لزیارتکم، السلام علی الحسین وعلی علیّ بن الحسین وعلی أولاد الحسین وعلی أصحاب الحسین.

اللهم خصّ أنت أوّل ظالم باللعن منی وابدء به أولا ثم العن الثانیَ والثالث والرابع اللهم العن یزید خامسا والعن عبید الله بن زیاد وبن مرجانة وعمر بن سعد وشمرا وآل أبی سفیان وآل زیاد وآل مروان إلی یوم القیامة.

***********************************************************

یک کلمه از بحث های قبلی مانده بیان کنیم. مرحوم آخوند فرمود: «اذا التفت الی حکم شرعی فعلی». خب چرا به فعلیت قید زدید؟ چون حکم انشائی اثر ندارد.

خب این حرف درست نیست زیرا اولا جناب آخوند ره شما فرمودید که مرجع برای مقلیدنش می تواند فتوی دهد. وقتی این گونه هست چه اشکال دارد که به حکم انشائی فتوی دهد و این حکم انشائی در ظرف خودش فعلی می شود. الآن یقیناً انشائی ست اما در ظرف خودش فعلی می شود.

اما نسبت به خود اشخاص و احکام مبتلی به آنها، شما فرمودید که احکام انشائی ثواب دارد اما عقاب ندارد. خب چه اشکال دارد که مجتهد یا مقلد به حکم شرعی انشائی ملتفت شود برای استحقاق ثواب و استحباب. لذا این قید نیز وجهی ندارد.

اما بحث بعدی در این است که مرحوم آخوند می فرماید: «بیان احکام قطع و اقسام آن یستدعی رسم امور». سه مطلب در امر اول بیان می فرماید 1ـ لا شبهة في وجوب العمل على وفق القطع عقلا 2ـ منجزٌ فیما اصاب و مستحق للعقوبة‏ در فرض مخالفت و معذر فیما اخطأ قصوراً 3ـ ان تاثیر القطع فی ذلک لازم و لیس بجعل الجاعل، تاثیر قطع در این حجیت و این تنجز ذاتی ست و به جعل جاعل نیست.

اما کلمه اول: این یک بحث اعتقادی و کلامی ست و ما بنا نداریم که خیلی وارد شویم و فقط برای اهلش یک اشاره ای می کنیم. شارع، خداوند سبحان چند تا حق دارد. یک حق، وجوب اطاعت است. عباد باید خداوند سبحان را اطاعت کنند. این وجوب اطاعت ربطی به تنجیز و تعذیر و استحقاق عقاب ندارد. خود این، یک مطلب جداگانه ایست. حال این وجوب اطاعت حکم عقل ست، یا حکم عقلاء ست و یا آن جنبه فطری و جبلی در انسان است؟ دو مطلب خلط شده مخصوصاً بر مرحوم آقا ی خوئی ره.

آن دو مطلب این است که ما یک تحریک خارجی داریم و یک وجوب تحریک و متابعت قطع و عمل به عقل. تحریک خارجی جنبه حیوانی ست، یعنی انسان و حیوان فرار می کنند اما این غیر از وجوب متابعت و وجوب عمل بر وفق قطع است. یک وجوب عمل بر وفق قطع است و یک عمل و متابعت خارجی. اینکه حب نفس است، جبلی و فطری انسان است که بر طبق قطع عمل می کند غیر از حکم به وجوب متابعت است. حکم به وجوب متابعت غیر از استحقاق عقاب می باشد. بعضی ها گمان کرده اند که وجوب متابعت و وجوب عمل بر طبق قطع همان استحقاق عقاب است در حالی که این چنین نیست بلکه اینها دو امر است. عقل یک کبری کلی دارد و آن این است که می گوید: «باید از خداوند سبحان اطاعت کنید، عصیان نکنید» و یک صغری دارد و آن این است که «این جا اگر بر طبق قطع عمل نکنید عصیان کردید». این وجوب اطاعت، حکم عقل است یا حکم عقلاء ست؟ مرحوم حاج شیخ می فرماید: «شأن عقل فقط ادراک است و حکم ندارد. بعث و زجر ندارد. فقط ادراک است. عقل درک میکند حسن اطاعت را.» خب جناب حاج شیخ ره این «ظلم نکن» یا «در امانت خیانت نکن» را عقل حکم می کند یا نه!؟ یعنی چه که شأن عقل فقط ادراک می باشد! عجیب است اگر کسی تمام فرمایشات مرحوم حاج شیخ اصفهانی را زیر و رو بکند غیر از ادعا هیچ چیز پیدا نمی کند و فقط ایشان فرموده «شأن عقل ادراک است»، خب این چرا!؟

یکی از مشکلاتی که در حوزه های علمیه در طول تاریخ بوده و امروز بیشتر است این می باشد که می بینید مبهوت حرف مقابل می شود و از این طرف دیگر دلیل می خواهد. خب دلیل شما چیست که از این طرف دلیل می خواهی؟ جناب حاج شیخ ره این که می فرمایید: «شأن عقل ادراک است و حکم ندارد». به چه دلیل؟ ممکن است بگویید که دلیل شما کجاست؟ می گوییم: درست شد پس این طور نیست که شما چیزی داشته باشید.

اینکه عقل حکم دارد یا ندارد مخصوصا در عقل فطری و قضایای بدیهی، غیر از وجدان راه دیگری ندارد. انسان بالوجدان می گوید: شما اطاعت بکن، ظلم نکن، خیانت در امانت نکن. برای این استدلال نمی شود آورد کما اینکه شما برای رد آن، استدلالی بیان نکردید.

سوال:

جواب: حکم درک نیست بلکه حکم، انشاء و بعث است.

اما از عقلاء چی؟ ایشان می فرماید: عقلاء نیز بعث و زجر ندارند. احکام عقل عملی را که حاج شیخ منکر است، می فرماید: اینها به قضایای مشهور بر می گردد. عقلاء می بینند برای حفظ و بقای نظام شان باید به قبح ظلم و حسن عدل حکم کنند. خب قبح ظلم و حسن عدل در واقع یک حکم عقلائی ست. یعنی اگر شما فرض کنید که تمام عقلاء در عالم نیستند. آن روزی که در عالم یک عاقل و یک بشر بیشتر نبوده، آن وقت نه قبح ظلم و نه حسن عدل معنی نداشته.

خب چرا می گویند باید اطاعت کنی؟ می گویند: به خاطر اینکه اگر اطاعت نکنی اخلال نظام پیش می آید. می گوییم: چه اخلال نظامی. اکثر واجبات الهی هیچ ربطی به نظام معیشت مردم ندارد. اگر همه مردم زنای به رضایت بکنند خب کجا نظام معیشت مردم به هم می خورد. اگر همه مردم نماز نخواند کجا نظام معیشت مردم به هم می خورد!

آقای صدر می گوید: ما نمی گوییم که عمل برای نظام معیشت مصلح دارد بلکه عقلاء می گویند که باید به متابعت از رئیس جامعه حکم کنند یعنی هر جامعه باید یک رئیس داشته باشد و به متابعت از رئیس جامعه باید حکم کنیم و الا اگر این طور نباشد نظام بهم می خورد. پس نه اینکه عمل خارجی مصلحت داشته باشد بلکه حکم به اینکه باید کوش به فرامین رئیس جامعه داد.

آقای صدر ما که نفهمیدیم. اگر رئیس جامعه یک فرامینی دارد که مربوط به نظام نیست مثل نماز، روزه، حج و دروغ. اگر کسی دروغ بگوید البته نه دروغی که موجب ضرر به اجتماع شود، چه محذوری دارد و چه مشکلی ایجاد میشود؟ می گویید: ما نمی توانیم تقسیم کنیم و بعد بگوییم که اینها را اطاعت کن و اینها را اطاعت نکن. می گوییم: خب چرا نتوانیم! می گوییم: آن چه مربوط به نظام معیشت مردم است اطاعت کن و آنهایی را هم که شک داری اطاعت کن اما اموری که ربطی به معیشت مردم ندارد را چرا اطاعت کند!

تا حرف می زنی می گویند که موجب اختلال نظام می شود. می گوییم: حالا این خیابان یک طرف را من رفتم. می گویند: اختلال نظام پیش می آید. چه اختلال نظامی می شود! مگر این ترافیک های چند ساعت در تهران موجب اختلال نظام شده!؟ اصلا اختلال نظام یعنی چه؟ اختلال نظام یعنی مردم نتوانند زندگی کنند و همه بمیرند. خب اگر خیابان دو طرفه باشد و هر کس می خواهد از این خیابان برود می داند که چهار ساعت معطل می شود خب نمی رود، این چه اختلال نظامی پیش می آورد!

خدا رحمت کند آقای تبریزی در احتکار دو احتکار قائل بود. یک احتکار خاص و یک احتکار عام. احتکار خاص همان نُه موردی که منصوص است و احتکار عام مثل احتکار لاستیک است. اگر بخواهند لاستیک را احتکار کنند و آن را نفروشند باعث می شود نظام مردم بهم بخورد لذا احتکار لاستیک نیز حرام است. این از باب تزاحم می باشد، از باب حفظ نظام است.

حتی قوانین راهنمایی و رانندگی نیز این گونه است. چه کسی گفته که اگر پلیس این خیابان را یک طرف کرد حق نداری بروی و اگر بروی حرام است!؟ می گویند که حق با اوست که از آن طرف می آید. می گوییم: یعنی چه که حق با او ست. او دارد از روبروی می آید، من هم از این طرف دارم می روم، اینکه حق تقدم با او ست از کجا؟ می گویند: پلیس گفته. می گوییم: پلیس اشتباه می کند. یعنی چه که حق تقدم با او ست! هر کس زورش بیشتر بود رد میکند. مباحات اصلیه این گونه است دیگر. الآن مسجد خالی ست، هر کس قدرتش بیشتر بود می رود جا را می گیرد و می نشیند. این چه مشکلی ایجاد می کند! چه محذوری ایجاد می کند!

می گویند: این طور که شما می گویید نمی شود کشور را اداره کرد یا نمی شود زندگی کرد. می گوییم: چرا نمی شود زندگی کرد! خب این ماشین زودتر آمده. می گویید: شما یک دفعه امتحان کن ببین چه می شود. می گوییم: اتفاقا امتحان کنید ببینید چه می شود، وقتی من دو روز ببینم 5 ساعت در ترافیک گیر می کنم روز سوم با دوچرخه یا پیاده می روم. می گویند: دنیا نمی پسند. می گوییم: بله. یکی از علت هایی که در روایت دارد در آخر زمان نمی شود دین را پیاده کرد این است که چون مردم بی دین هستند و جامعه بشری بی دین هستند و آن چه خداوند سبحان فرموده قابل پیاده شدن نیست. خب وقتی این گونه شد ما میریم و در خانه می نشینیم. ما حق نداریم دین را قیچی بکنیم. چه دلیلی داریم!؟

سوال:

جواب: امیر می خواهد و این مسلم است و بدون امیر نمی شود اما این غیر از این است که اگر امیر بگوید: «هیچ یک از خیابان های قم یک طرفه نیست و تمام آنها دو طرفه است» این که دیگر…

لذا این حرف غلط است که شما بگویید: «چون موجب اخلال در نظام معاش مردم و جامعه می شود عقلاء یک سری احکام جعل کرده اند.»

می گویند: مگر خداوند سبحان نمی خواهد که ما راحت تر زندگی کنیم. می گوییم: نه چه کسی این را گفته!؟ ما به چه دلیل می توانیم بگوییم که خداوند سبحان می خواهد ما راحت تر زندگی کنیم. بله یک جاهایی عسر و حرج است اما در مثل عقب نشینی، خب حاکم چه حقی دارد که بگوید عقب نشینی کن!؟ می گویند: خب این کوچه تنگ می شود. می گوییم: خب تنگ شود، هر کس نمی خواهد به این کوچه نیاید. لذا این ها باید حساب شود. معمولا آنهایی که این حرف ها را زدند ـ که یکی از صاحب فکر های آنها آقای تبریزی ره بود ـ خیلی حرف هایشان ناقص است.

این وجوب اطاعت و وجوب عمل بر طبق قطع، حکم عقل است یعنی اطاعت بکن و این ربطی به عقاب ندارد و الا یک کسی می گوید: «من می خواهم به جهنم برود شما چه کار دارید!» در حالی که عقل می گوید: تو باید اطاعت کنید و الا کار قبیح انجام دادی. در واقع عقاب باز دارنده است و آن سزای جرم است. اینکه می گویند: «ما باید از باب دفع ضرر محتمل اطاعت کنیم» غلط است. دفع ضرر محتمل که وجوب اطاعت نمی آورد، یک کسی می گوید: «تو چه کار داری من می خواهم بسوزم» اما عقل می گوید: «تو حق نداری باید اطاعت کنی». یا می گویند: «ما باید از باب شکر منعم اطاعت کنیم» خب این غلط است. وجوب اطاعت در نزد عقل یک ملاک مستقلی دارد و بر طبق آن، عقل حکم می کند که وجوب اطاعت وجود دارد.

یک نکته ای در ما نحن فیه هست این می باشد که آقای صدر می گوید: «وجوب اطاعت در واقع عبارت اخرای از حق مولویت است. چرا باید اطاعت کنیم؟ چون خداوند سبحان مولویت ذاتیه دارد. خداوند سبحان مولویت ذاتیه دارد و این، عین همان اطاعت است. اطاعت یعنی چه؟ اطاعت حسن است یعنی چه؟ یعنی حقش را بده. مولویت یعنی چه ؟ یعنی حقش را بده. اینکه چرا خداوند سبحان مولویت دارد استدلالی نیست بلکه یک سری منبهاتی و توجهاتی دارد که موجب می شود ارتکاز انسان باز شود. مولویت خداوند سبحان یعنی بر عبادش حق دارد که اطاعت بکنند».

این حرف آقای صدر درست نیست زیرا مولویت خداوند سبحان ذاتی او ست یعنی چه! اینکه می گویید: «حق دارد بر عباد که ان یطیعه و ان لا یعصیه، مردم خداوند سبحان را اطاعت کنند و عصیان نکنند» را چه کسی می گوید؟ ذاتی ست یعنی چه؟ یعنی در ذات خداوند سبحان است. یعنی چه که ذاتی ست!؟ باید کسی باشد تا بگوید خداوند سبحان این حق و مولویت را دارد و آن عقل است. پس این به حکم عقل می باشد منتهی به حکم عقل است، عقل اوامر و نواهی الهی را  علت تامه برای وجوب اطاعت می گیرد و وجوب اطاعت به حکم عقل است و به حکم عقلاء و فطرت حیوانی بشر نیست. خب این نسبت به این حکم

سوال:

جواب: اصلا کار ندارد که محرمات و واجبات باشد یا نباشد بلکه عقل می گوید: «چنانچه خداوند سبحان دستوری بفرماید تو باید عمل کنید» اما اینکه دستوری فرموده یا نفرموده را عقل کار ندارد بلکه عقل کبرای کلی را بیان نمی کند.

سوال:

جواب: یعنی چه که مولویت از شئون مولاست، مثل اینکه عقل حکم می کند به اجتماع ضدین و این بدیهی است اما اینکه این مولویت ذاتی ست یعنی چه!…. خب این حکم عقل است و بدیهی است. مولی مولویت دارد حکم عقل است….. مگر این ذاتی خداوند سبحان است. حاکم این، کس دیگری ست…. اصلا یعنی چه مدرک است! آیا بدین معناست که با غمض عین از عقل یک واقعتی هست!؟

من چون اینها مباحث اعتقادی ست خیلی بنا ندارم که وارد شوم و به همین مقدار که کفایه حل شود کافیست.

اما استحقاق ثواب و عقاب. این حکم دوم است و عقل می گوید: «چنانچه مولی یک امری کرد و قطع پیدا نمودید و بر طبق قطع عمل نکردید مستحق عقاب هستی» مستحق عقاب نیز حکم عقل است. استحقاق عقاب یک حقیقتی ماورای عقل نیست. این طور نیست که چه عقل باشد چه نباشد چه عقل درک کند و چه درک نکند، چه حکم کند و چه حکم نکند یک حقیقی باشد مثل اینکه در این جا یک کتابخانه هست چه عقل باشد چه نباشد. استحقاق عقاب، حق اطاعت یک حقیقتی ماورای حکم عقل نیستند. اینها در واقع با غمض عین از حکم عقل معنی ندارند یعنی خداوند سبحان قبل از اینکه عقل را خلق کند اجتماع نقیضین معنی نداشت. لا یقال: پس یعنی اجتماع نقضین ممکن بوده! لانا نقول: می گوییم: نه، اصلا معنی ندارد نه اینکه اجتماع نقضین ممکن بود. حکم عقل واقعی ندارد. اینکه آقای صدر در جای خودش برای این حقایق در عالم نفس الامر یک واقعیتی قائل شده و فرموده: «در آنجا استحاله هست، ضرورت هست، حسن عدل هست، قبح ظلم هست» صحیح نیست. اینکه چهار مساوی با دو بعلاوه دو است، این تساوی با غمض عین از حکم عقل معنی ندارد. این طور نیست که بگوییم تساوی یک حقیقتی ست و عقل آنرا درک می کند. تساوی، کوچکتر، بزرگتر و… چیزی غیر از همان حکم عقل نیست. قبح ظلم نیز این گونه است، استحقاق ثواب و عقاب نیز این گونه است. خداوند سبحان می فرماید: «اگر عصیان کردی مستحق عقاب هستی» مستحق عقاب هستی یعنی چه؟ یعنی اگر خداوند سبحان عقابت نماید من جلوی خداوند سبحان را نمی گیرم. اگر می گوییم حق خداوند سبحان اطاعت است یعنی اگر عبد اطاعت نکند من عقل جلوی او را می گیرم. البته همان طور که عرض کردم نگویید «اینها همه ادعا ست و دلیل بیاور»، مگر آقای صدر دلیل آورده، آن هم ادعا ست منتهی اینها امور وجدانی می باشند و از منبهات است. یعنی چه که تساوی یک حقیقتی ست در عالم! ما این جا دوتا دوتا سیب در کنار هم داریم و آن طرف چهار سیب در کنار هم داریم. آن چه ما در خارج داریم چهارتا ست، حتی اینکه کم منفصل و کم متصل از مقولات عشر و از حقایق عالم است را من نمی فهمم. یعنی چه که چهارتا مقوله است! چون مقوله یعنی ما بازاء دارد، خب عدد چه ما بازائی در خارج دارد! آن چه در خارج هست فقط سیب است مثل مقوله اضافه، السماء فوق الارض، فوقیت که وجود خارجی ندارد، فلاسفه قدیم یک چیزی بافته اند و گفته اند: «مقولات عشر» یواش یواش اضافه را قبول کردند که مقوله و حقیقت نیست. یک مدتی بگذرد انشاء الله خداوند سبحان عقلی دهد کم منفصل و متصل را نیز منکر می شوند. ما در خارج چیزی به اسم کم متصل و کم منفصل نداریم.

سوال:

جواب: اگر این طور باشد یک اطاق با یک ساختمان یکی است؟ همین که این یکی نیست به حکم است… نه یکی نیست…. فرقشان به همین حکمی هست که عقل میکند…. شما با پسرت یکی هستی؟ نه سن شما بزرگتر است. اینکه شما بزرگتری را عقل حکم می کند.

پس استحقاق ثواب، استحقاق عقاب، وجوب اطاعت به حکم عقل است و با هم فرقی نمی کنند. اینکه حاج شیخ ره می فرماید: «عقل حکم ندارد» درست نیست و عقل حکم دارد. اینکه می فرماید: «عقلاء بعث و زجر اعتباری ندارد» صحیح نیست بلکه عقلاء و بعث و زجر اعتباری دارند. اینکه حقیقت احکام عقلیه در حسن و قبح به قضایای مشهوره و آراء محموده بر می گردد ـ بو علی سینا این را گفته و مرحوم حاج شیخ به تبع او قائل شده ـ صحیح نیست، ما چیزی به اسم آراء محموده و قضایای مشهوره نداریم. این نسبت به این دو حکم.

اما «تاثیره فی ذلک لازمً» غلط است. یعنی چه که قطع در حجیت و منجزیت و معذریت تاثیر می گذارد! منجزیت و معذریت حکم عقل است. بله تمام الموضوع برای حکم عقل همین است که قطع به حکم پیدا کنیم اما این غیر از این است که تاثیر بگذارد. حجیت از شکم قطع که بیرون نمی آید. منجزیت و معذریت از شکم قطع بیرون نمی آید. منجزیت و معذریت یک مطلب جداست و حاکم آن عقل است، قطع یک امر تکوینی می باشد. بعد می گوید: «به جعل جاعل نیست» یعنی چه که به جعل جاعل نیست! کی می گوید منجز است؟ عقلاء و عقل می گویند، خب این جعل جاعل شد دیگر، بله جناب آخوند ره این قابل انفکاک نیست. اینکه شما می فرمایید: «و تاثیره فی ذلک لازمً و لیس بجعل جاعل» غلط است. چه کسی این حجیت را به قطع داده؟ حجیت قطع غیر از رطوبت آب است. رطوبت آب ذاتی آب است، البته در جای خودش در این هم ما اشکال کردیم و گفتیم که نه. شنیدم بعضی ها در اینکه آن آتشی که حضرت موسی سلام الله علیه را نسوزاند بحث کرده اند که آیا آتش بود و نسوزاند یا اصلا آتش نبود و خیال می کردیم آتش است گفته اند که «سوزاندن لازمه ذاتی آتش است و قابل انفکاک نیست»، خب اینها را چه کسی گفته! بله ما در خارج هر جا آتش دیدیم، دیدیم که می سازند. خداوند سبحان به آتش سوزاندن را داده و ممکن است از همین آتش سوزاندن را بگیرد. اصلا ما عقلاً نمی توانیم یک چیزی به عنوان ذاتی شیء اثبات کنیم. (اینها برای عدم درک و عدم تعقل در مسائل فلسفی است.) ما هر آتشی در خارج دیدیم می سوزاند اما چه کسی گفته که آن ذاتی آتش است! شما فرض کنید که تمام خودرو ها چهار سیلند باشند، آیا چهار سیلند بودن ذاتی خودرو ست!؟ خب چه اشکال دارد که خداوند سبحان همین خاصیتی که داده را بگیرد! مگر آتش جهنم به خلاف آتش دنیاست؟ خیر، شدت و حدت آن بیشتر است خداوند سبحان كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیرَها، ممکن است همین پوست را طوری قرار دهد که زجر بکشد اما از بین نرود، بله پوست های دنیا این گونه است. ممکن است سوزاندن را از حقیقت آتش بگیرد زیرا حقیقت آتش ملازم با سوزاندن نیست. سوزاندن یک عرض است و امکان دارد عرض مفارق باشد. عرض مفارق این طور نیست که باید در خارج حتما جدا شود بلکه قابلیت جدا شدن دارد. بله سنت خداوند سبحان بر این است که همه نمک ها را شور قرار دهد، همه آب ها را مرطوب قرار دهد، همه آتش ها را سوزانده قرار دهد اما ممکن است یک جایی آنها را بگیرد. ما دلیل نداریم که نگیرد.

بعضی ها می گویند: «معجزه چیست؟ معجزه خرق عادت است»، حقیقت شیء در معجزه از بین نمی رود. این طور نبوده که آتشی که حضرت ابراهیم علیه السلام را در آن انداخت آتش نبوده بلکه ما خیال می کردیم.

«تاثیره فی ذلک لازمٌ» جناب آخوند ره قطع تاثیر در حجیت نمی گذارد، حجیت و تنجیز و تعذیر حکم عقل است. چطوری ممکن است یک چیزی در حاکم دیگری تاثیر بگذارد؟ نه، بله این حرف درست است که قطع به حکم تمام الموضوع است برای تنجیز و تعذیر ـ حالا اگر درست باشدـ ولی به جعل جاعل است. به جعل بسیط یا جعل تالیفی؟ به جعل تالیفی

و للکلام تتمة و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین   لعنة الله علی اعدائهم اجمعین

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا