الخیارات جلسه ۲۴۶ خیار العیب شنبه ۶ آذر ۴۰۰

و أمّا الثاني و هو الاختلاف في المسقط ففيه أيضاً مسائل: الاولى لو اختلفا في علم المشتري بالعيب و عدمه‌. الثانية لو اختلفا في زواله قبل علم المشتري أو بعده‌. و لو اختلفا بعد حدوث عيبٍ جديدٍ و زوال أحد العيبين

کلیپ صوتی

فایل صوتی جلسه

متن

دانلود متن جلسه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین

جلسه ۲۴۶ (شنبه ۶/۹/۱۴۰۰)

و أمّا الثاني و هو الاختلاف في المسقط ففيه أيضاً مسائل:

کلام در این بود که عرض کردیم اختلاف متبایعین یک وقت در ثبوت خیار است و این بحثش گذشت. ثانیةً اختلاف متباینین در سقوط خیار است. هر دو قبول دارند خیار عیب بوده، بایع  می گوید ساقط شده و مشتری می گوید ساقط نشده. در این اختلاف متبایعین در سقوط خیار، شیخ اعظم ره صوری را بیان می فرماید.

الاولى لو اختلفا في علم المشتري بالعيب و عدمه‌

صورة اولی این است که لو اختلفا في علم المشتري بالعيب و عدمه قدّم منكر العلم، فيثبت الخيار.

یکی از مسقطات خیار این بود که مشتری حین البیع علم به عیب داشته. حالا بایع می گوید تو علم داشتی موقع خریدن این ماشین و می دانستی که ماشین رنگ دارد و مشتری می گوید نه علم نداشتم. اینجا شیخ ره می فرماید قدم منکر العلم. چرا؟ چون استصحاب می گوید یک وقتی که علم نداشتی. بعد نمی دانیم حین معامله علم پیدا کردی یا نه؟ استصحاب عدم علم می کنیم.

این مساله اولی است و صاف است و مشکل در مساله ثانیه است.

الثانية لو اختلفا في زواله قبل علم المشتري أو بعده‌

قبلا گذشت که یکی از مسقطات خیار عیب این بود که قبل از آن که مشتری علم پیدا کند عیب زائل بشود. حالا الآن نزاع شده و بایع می گوید این عیب قبل از آن که ظاهر بشود، یعنی قبل از این که تو علم پیدا کنی زائل شده و تو خیار نداری. مشتری می گوید نه، عیب بعدا زائل شده و من خیار دارم.

شیخ ره می فرماید اگر کسی بگوید زوال عیب بعد از علم، باز مسقط ارش و رد است؛ خب این که دیگر اثر ندارد. اما اگر کسی گفت قبل از علم مشتری زائل بشود؛ خیار ساقط می شود و اگر بعد از علم مشتری زائل بشود؛ خیار ساقط نمی شود، اینجا شیخ ره می فرماید دو احتمال هست:

یک احتمال این است که بگوییم حق با مشتری است چون مشتری می گوید این عیب باقی بود تا زمان علم. خب علم، یقینا طرف پیدا کرده. استصحاب هم می گوید عیب باقی بود، باقی بود، باقی بود … تا زمان علم. موضوع، مرکب از دو جزء است: یک جزئش علم مشتری و یک جزئش بقاء عیب. علم مشتری که بالوجدان محقق شده و استصحاب هم می گوید عیب باقی بود، باقی بود، باقی بود تا زمان علم. فثبت الخیار.

احتمال دوم این است که ما بگوییم خیار ندارد و قول بائع مقدم است. چرا؟ چون موضوع خیار، علم المشتری حالَ وجود العیب است. این اگر باشد، استصحاب می گوید مشتری در حال وجود عیب، علم نداشت چون هر امر وجودی ای سابقه عدمی دارد ولو به استصحاب عدم ازلی. خب در ما نحن فیه یک وقتی که حال العیب، علم نداشت، استصحاب می گوید بعد از عیب همباز حال العیب علم نداشت.

نگویید استصحاب می کنیم عیب هست، هست، هست تا زمان علم.

این اثبات نمی کند علم بایع را حال وجود العیب چون حالیت یک عنوان انتزاعی است . یک کسی بگوید درس باشد و فلانی هم وارد بشود، به او شهریه بدهید. می گوید فلانی وارد شده بالوجدان. اختلاف در ساعتش هست. استصحاب می گوید که درس بود، بود، بود تا زمان ورود او. ولی یک وقت می گوید موضوع شهریه، ورود در حال درس است. استصحاب این که درس بود، بود ، بود تا او وارد شد، این اثبات نمی کند ورودِ در حال درس را.

-اصلا اعلم در فقه کیست؟ اعلم در فقه دوتا شرط دارد. یکی این که اعلم باشد در اصول. یکی این که در روایات تأمل کند. اما این که برود از زمان حضرت آدم نقل قول کند تا الآن، اینها یعنی چه؟ منتها بعضی ها کبریات اصولی را خوب بلد هستند. کبریات اصول لازم هست ولی این کافی نیست. تطبیق این که این مجرای چیست؟ اینجا مجرای چه استصحابی است؟ چه اصلی است؟ اصل حاکمش چیست؟ اصل محکومش چیست؟ فقه در واقع مثل دوره ی طرحی است که دکتر در دانشگاه می گذراند. دکتر هر چقدر که در دانشگاه تئوری بخواند، تا نیاید بالاسر مریض فائده ندارد. فقه یعنی آمدن بالاسر مریض. و این است که همه لنگ می زنند. اگر در دقت های اصولی 90 درصد لنگ می زنند، در اینجا 98 درصد لنگ می زنند. مثلا من رفتم به رکوع منتها نمی دانم امام جماعت که بلند شد، من به رکوع رسیدم و او بلند شد یا قبل از آن که من به رکوع برسم، او بلند شد؟ یکی می گوید جماعتش باطل است و یکی می گوید جماعتش صحیح است. چرا؟ چون آیا موضوع صحت جماعت این است که رکوع مأموم در حال رکوع امام باشد؟ یا رکوع مأموم، باشد و رکوع امام هم باشد در یک زمان؟ دوتا رکوع در یک زمان باشد؟ یا نه، رکوع مأموم در حال رکوع امام باشد؟ آنهایی که می گویند دوتا رکوع در یک زمان باشد ، آنها می گویند این جماعت درست است چون مأموم که قطعا به رکوع رفته، استصحاب هم می گوید امام هم در رکوع بود، بود، بود تا زمان رکوع مأموم. ولی آنهایی که می گویند موضوع، رکوع مأموم در حال رکوع امام است، آنها می گویند این جماعت باطل است چون استصحاب این که امام در رکوع بود، بود، بود تا زمان رکوع مأموم، اثبات نمی کند رکوع المأموم در حال رکوع امام را. این را باید از روایت به دست آورد. ممکن است یک کسی خدای استصحاب باشد. خدای این که مثبتات حجت نیست باشد. خدای این که مفاد کان تامه، اثبات مفاد کان ناقصه نمی کند باشد. ولی در عین حال اینجا سرش را بخاراند چون باید ببینیم اینجا قضیه این مجتهد حقیقی که در فقه می شود از او تقلید کرد، فرق بین دکتر داروساز و دکتر بالینی همین است. دکتر داروساز به اندازه هزار تا دکتر دیگر از خواص داروها خبر دارد. این دارو برای فلان مریضی بهترین است. اما اگر بیاید بالا سر مریض نمی تواند تشخیص دهد که این زخم معده برای چیست؟ برای اعصاب است؟

مسالةٌ: لباس شما نجس بود. خیس بود. افتاد روی فرش. نمی دانی وقتی که افتاد روی فرش، این لباس رطوبت داشت و افتاد روی فرش؟ یا نه، خشک شده بود؟ یک کسی بگوید استصحاب بقاء رطوبت می کنیم. می گوید به چه دردی می خورد؟ یک کسی بگوید فرش نجس نمی شود. چرا؟ چون می گوید موضوع سرایت نجاست، تأثر این شیء طاهر از شیء نجس است. استصحاب بقاء رطوبت، لازمه عقلیش تأثر است و ثابت نمی کند. آن یکی می گوید نه، شیئی با شیئی ملاقات بکند و آن شیء، رطوبت داشته باشد. ملاقات کرده بالوجدان و استصحاب هم می گوید رطوبت داشته. خب این است یا آن است؟ باید روایات را ببینیم. لذا یکی از کارهایی که طلبه ای که می خواهد مجتهد بشود، وقتی که هفت هشت سال خارج اصول کار کرد، آن وقت باید همیشه یک وسائل الشیعه زیر بقلش باشد. جواهر بخوان و فلان بخوان، اینها همه الکی است. وسائل زیر بقلش باشد که هر جا که بی کار شد یکی یکی روایات را باز کند و اینها ببیند موضوع چیست؟

مثلا این که مرحوم استاد ره تفصیل می داد و می فرمود اگر رطوبت در شیء طاهر باشد، استصحاب بقاء رطوبت کافی است و اما اگر نه، شیء طاهر جاف بوده و شیء متنجس رطوبت داشته، استصحاب بقاء رطوبت در شیء متنجس به درد نمی خورد. چرا؟ چون آن روایت دارد که کسی سجده کرد بر مکان نجس، فرمود ان کانت جبهتک رطبة أو رجلک رطبة. خب معلوم می شود در ناحیه شیء طاهر، موضوع فقط بقاء رطوبت است. اینجا استصحاب بقاء رطوبت کافی است. اینها دیگر شمّ الروایة و شمّ الفقاهة می خواهد.

البته من نمی گویم نباید انسان کلمات فقها را ببیند چون اصلا بدون دیدن کلمات فقها، انسان ملّا نمی شود. خلاصه کسی که می خواهد برود بازار، باید یک چیزی در جیبش باشد ولو قرضی. منتها در کتاب مکاسب، یک کسی بگوید من بروم جواهر مطالعه کنم. غلط است. دیگر دیدن جواهر برای مکاسب منسوخ شده به این معنا که اینقدر کتب و مطالب جدید از علما آمده که … یک کسی بگوید من ببینم در صلاة یا طهارت یا حج، جواهر چه گفته؟ این شاید ارزشش نیم درصد باشد. ولی یک کسی مثلا در کتاب اقرار که هنوز فقهای دانه درشت چیزی ننوشته اند.

اینجا آیا موضوع خیار، علم مشتری به عیب حال وجود العیب است؟ جمله حالیه است؟ یا نه، موضوع خیار، مرکب از دو جزء است، عیب باشد و علم باشد؟ خب در این صورت علم هست بالوجدان و استصحاب هم می گوید عیب هست. خب این را باید برویم در روایات.

شیخ اعظم ره می فرماید الاقوی هو الاول. اقوی این است که قول مشتری مقدم است یعنی موضوع مرکب است یعنی علم داشته بالوجدان و استصحاب هم می گوید عیب باقی بوده.

کلام علامه در تذکره یؤمی الی الثانی.

اینی که می گویند مجتهد باید در صرف و نحو هم مجتهد باشد معنایش این نیست که اگر از او بپرسی أشترتُنّ چه صیغه ای است بلد باشد. نه، ممکن است کسی اعلم فقه و اصول باشد ولی أشترتنّ را بلد نباشد. مثل این که کسی بگوید این کتاب مکاسب از کجا خریداری می شود؟ این که می گویند باید مجتهد باشد یعنی این روایت شریفه که مثلا دارد مأمور رکع و الامام راکع، این واو، واو حالیه است، معنایش این است که مأموم رکوع بکند در حال رکوع امام، نمی تواند بگوید این از کجا می گویی؟ بگوید مغنی در معنای واو گفته یکی از معانی واو، واو حالیه است و برای آن این مثال را زده. این به درد نمی خورد. لذا مجتهد ممکن است بگوید مثلا یکی از من سوال می کرد که حیث، بعدش أنّ خوانده می شود یا إنّ؟ گفتم أنّ بهتر است. گفت که نحاة اینطوری گفته اند. گفتم نحاة بی خود گفتند. بعد کتابها را آورد و دید که بله نوشته فقها أنّ را ترجیح داده اند بر إنّ. این که فعل ماضی برای انشاء استعمال می شود یا نه؟ این را نمی تواند یک مجتهد بگوید مرحوم سیبویه ره فرموده ماضی در مقام انشاء استعمال نمی شود مثلا. معنای مجتهد باشد این است. یعنی کسی که می خواهد فتوی بدهد، نمی شود هیچ تکه ای از علمش مبتنی بر قول دیگران باشد. رجالش، اصولش، فقهش ، لغتش، صرف و نحوش، فلسفه اش، همه را باید خودش مجتهد باشد. اعلم، 80 درصد مطالبش از اصول است. 17 یا 18 درصد مال روایات است. باقی هم مال کتب دیگر است. فهم روایات، مبتنی بر یک سری مقدمات است. اینی که بعضی طلبه ها می گویند ما خودمان نشسته ایم روایات می خوانیم غلط است. روایت خوانی کار آقای خوئی ره است.

س: تکلیف این مساله چه شد؟

ج: قول مشتری مقدم است چون روایات این بود که دار به عیب أو عوار. اما باید علم مشتری در حال وجود عیب باشد، از روایت به دست نمی آوریم. استصحاب را هم که ما قبول نداریم. ولی عرفا وقتی کسی می گوید من علم پیدا کردم و عیب بود، این را ما نمی توانیم این منکر است. اینجا باب تداعی است. او می گوید تو علم پیدا کردی عیب نبود. آن هم می گوید علم پیدا کردی عیب بود. در سیره عقلاء هر دو مدعی هستند. او مدعی علم است و این هم مدعی عیب است. باب تحالف است و هر دوتا قسم می خورند وعقد منفسخ می شود. یعنی عملا با خیار یکی می شود.

و لو اختلفا بعد حدوث عيبٍ جديدٍ و زوال أحد العيبين

مبیع عیب داشته و هم مشتری و هم بایع قبول دارند. یک عیب دیگر هم حادث شده. عیب قدیم است و عیب جدید است و هر دو متفق هستند. نزاع در اینجاست که الآن یک عیب بیشتر در این مبیع نیست. مشتری می گوید آن عیبی که از بین رفته، عیب جدید بوده و لذا خیار من باقی است. بایع می گوید عیبی که زائل شده عیب قدیم بوده و این عیبی که باقی است عیب جدید است و تو خیار نداری چون قبلا گذشت یکی از مسقطات خیار عیب این است که زال العیب قبل علمه.

خب اینجا چه کار باید بکنیم؟

اینجا گیر و گور زیاد دارد اتفاقا دیدم مرحوم آقای خوئی ره در مصباح الفقاهة شقوق مساله را بررسی کرده و نگاه می کردم حاشیه مرحوم حاج شیخ محمد اصفهانی ره، تمام فرمایشات آقای خوئی ره در این حاشیه مکاسب مرحوم حاج شیخ ره هست.

شیخ ره می فرماید «و لو اختلفا بعد حدوث عيبٍ جديدٍ و زوال أحد العيبين في كون الزائل هو القديم حتّى لا يكون خيارٌ أو الحادث حتّى يثبت الخيار، فمقتضى القاعدة بقاء القديم الموجب للخيار.» چرا؟ چون یک عیب که قدیم بوده. استصحاب می گوید عیب باقی بود، باقی بود تا الآن که می خواهی رد کنی.

نگویید که یک استصحاب دیگر هم داریم. یک عیب جدیدی هم که حادث شده. این عیب جدید که حادث شده، این عیب جدید بود، بود، بود، تا الآن.

شیخ ره می فرماید این مثبت است. چرا؟ چون استصحاب این که این عیب جدید بود، بود، بود تا الآن که می خواهد رد بکند، این ثابت نمیکند که زائل، عیب قدیم است. آنی که خیار را از بین می برد، زوال عیب قدیم است. استصحاب بقاء عیب جدید، لا یثبت کون الزائل هو العیب القدیم. لذا می فرماید « و لا يعارضه أصالة بقاء الجديد؛ لأنّ بقاء الجديد لا يوجب بنفسه سقوط الخيار إلّا من حيث استلزامه لزوال القديم، و قد ثبت في الأُصول: أنّ أصالة عدم أحد الضدّين لا يثبت وجود الضدّ الآخر ليترتّب عليه حكمه»  استصحاب این که وجوب نبود، اثبات حرمت نمی کند. استصحاب این که این ملک زید نبود، اثبات ملک عمرو نمی کند.

اینجا مرحوم آقای خوئی ره به شیخ ره اشکال کرده و فرموده من هر چه تأمل کردم که ببینم چطور این استصحاب بقاء قدیم که شیخ ره به آن تمسک کرده، جاری می شود و استصحاب بقاء جدید مثبت است، نتوانستم کلام شیخ ره را درست کنم. و جناب شیخ! بر عکس مثبت است نه اینی که شما ادعا کردید.

این فرمایش آقای خوئی و آن شقوقی که مرحوم حاج شیخ اصفهانی ره ذکر کرده اند این است که ما باید مبنا را اول مشخص کنیم.

تارة ما می گوییم مجرد کون المبیع معیبا برای ما کافی است که حکم به خیار کنیم. لازم نیست که ما ثابت کنیم عیب، حین الرد باید باشد. این اگر باشد، این بحث بی ثمره است چون می گوید خلاصه این ماشین، بگو ببینم آیا استارتش خراب بود یا نبود؟

می گوید بله خراب بود.

می گوید حالا یا معجزه شده و این استارت خودش درست شده یا هر چه، به هر جهت، عیب داشته دیگر و عیب هم موجب خیار است. پس بنابر این مبنا از محل بحث ما خارج است.

کما این که اگر کسی گفت مجرد حدوث عیب موجب می شود که حق رد و حق ارش  ساقط بشود ولو این که این عیب حادث از بین برود، بنابر این مبنا هم باز این بحث لغو است و ثمر ندارد چون می گوید هر دو متفقند که عیبی حادث شده. دیگر حالا این عیب حادث شده، زائل شده یا نه؟ مهم نیست. شما هم مسلکت این است که حدوث عیب جدید یمنع عن الرد و الارش معا. دیگر بحثی ندارد.

بله اگر ما قائل بشویم که عیب جدید در صورتی که زائل بشود مانع از رد نیست و عیب قدیم در صورتی که باقی باشد مانع از رد است، بنابر این مسلک، این نزاع در اینجا اثر دارد چون نزاع وقتی اثر دارد که اجتهادا یا تقلیدا، تکلیف فرق بکند. یک کسی می گوید من نمی دانم برج 11 این خانه را خریدم یا برج 12.

می گوید خب سال خمسیت کِی است؟

می گوید برج 12.

خب شک داری یازدهِ کِی خریدی، دوازدهِ کِی خریدی؟

می گوید یازده 98 یا دوازده 98 خریدم.

می گوید کی رفتی در این خانه نشستی؟

می گوید برج یک 1400.

می گوید پس یازده یا دوازده خریده باشی سالگرد شده.

نزاع وقتی معنا دارد که اجتهادا یا تقلیدا، حکم در دو صورت فرق کند. اگر کسی گفت مجرد حدوث عیب ولو زائل باشد، مسقط ارش و رد است، می گوید تو قبول داری عیب حادث شده؟

می گوید بله.

می گوید خیلی خب. اصلا قطعا آن زائل شده ولی مسقط است.

یا از آن طرف شما قبول داری که مبیع عیب داشته؟

می گوید بله.

می گوید خب اگر قبول داری که مبیع عیب داشته، مجرد ثبوت عیب هم موجب خیار است، دیگر مهم نیست که عیب باقی باشد یا باقی نباشد؟

 

و للکلام تتمة ان شاء الله فردا.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین.

برچسب ها

اطلاعیه و مکان دروس

قابل توجه طلاب محترم

با اتمام رسالة فی التقیه از روز دوشنبه 8 اسفند ماه 1401 بعض مسائل مستحدثه تدریس خواهد شد

 

 

اطلاعیه و مکان دروس

مکان و زمان دروس استاد

اصول: ساعت 8 الی 9

فقه: ساعت 9 الی 10

مسجد سلماسی واقع در محله یخچال قاضی و خیابان سلماسی

قبلی
بعدی