اصول جلسه ۴۴۳ مقدمات اجتماع امر و نهی سه‌شنبه ۱۴ اسفند ۹۷

المقصد الثاني في النواهي‏، فصل فی اجتماع الامر و النهی، ده امر مقدماتی

کلیپ صوتی

فایل صوتی جلسه

متن

دانلود متن جلسه

بسم الله الرحمن الرحیم

وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین واللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین

اللهم کن لولیّک الحجّة بن الحسن صلواتک علیه وعلی آبائه فی هذه الساعة وفی کلّ ساعة ولیّا وحافظا وقائدا وناصرا ودلیلا وعینا حتی تسکنه أرضک طوعا وتمتّعه فیها طویلا.

اللهم العن أوّل ظالم ظلم حقّ محمّد وآل محمّد وآخر تابع له علی ذلک اللهم العن العصابة التی جاهدت الحسین وشایعت وبایعت وتابعت علی قتله اللهم العنهم جمیعا.

السلام علیک یا أبا عبد الله وعلی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله أبدا ما بقیت وبقی اللیل والنهار ولا جعله الله آخر العهد منّی لزیارتکم، السلام علی الحسین وعلی علیّ بن الحسین وعلی أولاد الحسین وعلی أصحاب الحسین.

اللهم خصّ أنت أوّل ظالم باللعن منی وابدء به أولا ثم العن الثانیَ والثالث والرابع اللهم العن یزید خامسا والعن عبید الله بن زیاد وبن مرجانة وعمر بن سعد وشمرا وآل أبی سفیان وآل زیاد وآل مروان إلی یوم القیامة.

سه شنبه  14/12/97 (جلسه 443)

کلام در این بود که مرحوم آخوند ره فرمود اجتماع امر و نهی، فرق ثبوتی و جوهری دارد با تعارض چون اجتماع امر و نهی وقتی هست که ملاک وجوب و حرمت، مصلحت و مفسده در مجمع و محل اجتماع باشد. در تعارض نه، یا یک ملاک هست یا هیچ کدام نیست.

خوب جناب آقای آخوند! اثباتا ما از کجا بفهمیم که این مسئله داخل اجتماع امر و نهی است یا داخل تعارض است؟

فرمود اگر این دوتا خطاب، متکفل حکم اقتضائی باشد چون تنافی ندارد چه قائل به جواز بشویم و چه قائل به امتناع بشویم، دلالت می کند بر حکم اقتضائی و کاشف ملاک است. آن هم دلالت می کند بر حکم اقتضائی و کاشف ملاک است.

اگر هر دوتا متکفل حکم فعلی باشد، فرمود اگر قائل به جواز بشویم، کشف ملاک هم می شود چون وجوب هم فعلی است و حرمت هم فعلی است و وجوب به برهان إنی کاشف از مصلحت ملزمه غالبه است و حرمت هم به برهان إنی کاشف از مفسده ملزمه غالبه است.

اما اگر ما قائل به امتناع شدیم، یک دلیل آمده «صل» و یک دلیل آمده «لاتغصب» آیا اینها از اجتماع امر و نهی است یا از اجتماع امر و نهی نیست؟

مرحوم آخوند فرمود ما نمی توانیم کشف ملاک کنیم چون وقتی اینها متعارضین هستند، متعارضین قطعا یکیش ساقط می شود. دوتا حکم فعلی نمی شود. این متعارض که می گوییم نه متعارض اصطلاحی. یعنی تعارض لغوی. دوتا حکم فعلی نمی شود. یک حکم فعلی بیشتر جعل نمی شود نهایتا، یا یکی یا هیچی. خوب وقتی که یک حکم فعلی بیشتر نمی شود، آنی که ساقط می شود، آخوند فرمود انتفاء احد الحکمین، ممکن است به جهت مانع باشد و ممکن است به جهت عدم مقتضی باشد. هر دو ممکن است. وقتی هر دو ممکن است ما راهی به کشف ملاک نداریم . لذا نمی توانیم بگوییم این از باب اجتماع امر و نهی است.

مرحوم آقا ضیاء عراقی ره، مرحوم حاج شیخ اصفهانی ره، به آخوند اشکال کرده اند. فرموده اند ما می توانیم اگر دوتا خطاب، 1- متکفل حکم فعلی بودند 2- در اجتماع امر و نهی، قائل به امتناع شدیم، با حفظ این دوتا مقدمه باز می توانیم اثباتا کشف کنیم که اینجا مصلحت و مفسده هست. خوب چطور به برهانی إنی می توانیم کشف بکنیم؟

مرحوم حاج شیخ اصفهانی دو راه ارائه داده:

یک راه از باب دلالت التزامی است. ایشان می فرماید این وجوب، وقتی که فعلی است مدلول مطابقی «صل» این است که این نماز، واجب است حتی در فرضی که جمع با غصب بشود. صلاة در دار غصبی، وجوب فعلی دارد. به برهان إنی، به دلالت التزامی، کشف می کنیم که این، ملاک دارد، مقتضی دارد، شرط تأثیر دارد، فقد مانع هست و مزاحم هم ندارد. چهارتا. مقتضی، شرط، عدم المانع و عدم المزاحم. آن «لاتغصب» هم یک مدلول مطابقی دارد که غصب، فعلا حرام است و این اطلاق دارد و لو غصب صلاتی. وقتی که غصب صلاتی حرام شد، این هم باز یک مدلول التزامی دارد. مدلول التزامیش این است که این حرمت، مقتضی دارد، شرط تأثیر دارد، فقدان مانع دارد و عدم مزاحم.

مدلولهای مطابقی، تساقط می کنند چون حرمت فعلی و وجوب فعلی در صلاة در دار غصبی ممکن نیست. می آییم به مدلولهای التزامی. آن مدلولهای التزامی، از آن چهارتا، آنی که ما قطع داریم به سقوطش، آن مانع و عدم المزاحم است. اما مقتضی ندارد را ما نمی دانیم. شاید مقتضی داشته باشد. مانع و عدم المزاحم قطعا از بین رفته. قطعا اینجا مزاحم آمده. اما حالا مزاحم آمده، مقتضی هم ندارد؟ خوب شک داریم. دلالت التزامی از حجیت نمی افتد. اگر دلالت مطابقی ساقط شد، دلالت التزامی از حجیت نمی افتد و به قوت خود باقی است. این نسبت به این که از دلالت التزامی کشف ملاک شود.

به این فرمایش مرحوم حاج شیخ ره ممکن است اشکال بشود. آقای حاج شیخ! «صل» و «لاتصل» یا «اکرم العالم» و «لاتکرم العالم» یا «اکرم العالم» و «لاتکرم الهاشمی» اینطور که شما می گویید آنجا هم می شود از اجتماع امر و نهی و ما کشف ملاک می کنیم. چرا؟ چون «صل» یک مدلول مطابقی دارد؛ وجوب صلاة. یک مدلول التزامی دارد؛ کاشف از ملاک. «لاتصل» یک مدلول مطابقی دارد؛ حرمت صلاة. یک مدلول التزامی دارد؛ کاشف از ملاک. خوب می گوییم مدلولهای مطابقی از حجیت می افتد، ولی مدلول التزامی که از حجیت نمی افتد. پس می گوییم «صل» و «لاتصل» مجمع، هم مصلحت دارد و هم مفسده دارد. غایة الامر چون مانع از تاثیر وجود دارد، صلاة مثلا ملاک وجوبش تاثیر نگذاشته یا ملاک حرمت به خاطر مانع تاثیر نگذاشته. خوب آقا ضیاء! کسی این را قبول می کند؟ نه! احدی به این ملتزم نمی شود. همه حتی کسانی که خواب هستند قبول دارند اینها باب تعارض است و اجتماع امر و نهی نیست، شما که خوابت به اندازه بیداری خیلی هاست.

ایشان از این نقض، دوتا جواب می دهد. یک جواب در نهایة الافکاری که مرحوم آشیخ محمد تقی بروجردی ره نوشته. یک جواب هم در مقالات الاصول که قلم خودش است.

آنی که در نهایة الافکار جواب می دهد این است که «صل» و «لاتصل» کالقرینة اللبیة المتصلة است. یعنی اینقدر واضج است که اینها با هم جمع نمی شوند که اصلا از اول، ظهور منعقد نمی شود. اینها اصلا ظهور در اطلاق ندارد تا ظهور اطلاق را ما بگیریم و مدلول التزامیش را اخذ بکنیم و بعد بگوییم مدلول مطابقی ساقط شده و مدلول التزامی ساقط نشده. اصلا جلوی ظهور را می گیرد. به خلاف «صل» و «لاتغصب» که عقل می گوید این دوتا فعلی نمی شوند ولی اینقدر واضح و جلی نیست این حکم عقل که جلوی ظهور را بگیرد و مخصص متصل به حساب بیاید. این مخصص منفصل است. این جوابی است که در نهایة الافکار می دهد.

جوابی که در مقالات می دهد این است که در مقالات می فرماید «صل» و «لاتغصب» اینها چهار تا مدلول دارند. مدلول «صل» یک مدلول مطابقی دارد که صلاة وجوب دارد. یک مدلول التزامی دارد که صلاة، ملاک و مصلحت ملزمه دارد. «لاتصل» هم یک مدلول التزامی دارد که صلاة، مفسده ملزمه دارد. یک مدلول مطابقی دارد که صلاة، حرام است. خوب همانطوری که در مدلول مطابقی، «صل» و «لاتصل» درگیر است در مدلول التزامی هم درگیر است. چرا؟ چون «صل» می گوید ملاک دارد. «لاتصل» می گوید ملاک ندارد. نمی شود فعل واحد، هم ملاک داشته باشد و هم ملاک نداشته باشد.

خوب در «صل» و «لاتصل» نمی شود فعل واحد، هم ملاک داشته باشد و هم ملاک نداشته باشد، عین همین حرف هم در اجتماع امر و نهی می آید چون «صل» و «لاتغصب»، «صل» یک مدلول دارد که نماز، وجوب فعلی دارد. یک مدلول دارد که صلاة، مصلحت ملزمه دارد. «لاتغصب» یک مدلول دارد: غصب، حرمت فعلی دارد. یک مدلول دارد که غصب، مفسده ملزمه دارد.

خوب آقا ضیاء می گوید اینها که اشکال پیدا نکرد و تعارضی نشد.

می گوییم صبر کن آقا ضیاء! امر به شیء مقتضی نهی از ضدعام هست یا نیست؟ هست. پس «صل» دو مدلول دیگر از آن در می آید؛ ضد عام «صل» می شود عدم الصلاة. امر به شیء مقتضی نهی از ضد عام است، به این معناست که «صل» دلالت می کند بر حرمت ترک صلاة. بر «لاتصل»[1]. وقتی «لاتصل» از آن در آمد، این «لاتصل» می گوید عدم صلاة، ترک صلاة، مفسده دارد یا محبوبیت ندارد. «لاتغصب» هم می گوید فعل غصب، محبوبیت ندارد.

می فرماید خوب چه اشکال دارد؟

می گوید خوب شما صلاة را معنا کن و غصب را هم معنا کن. صلاة، حرکت خاصه است و غصب هم حرکت خاصه است. غصب، یعنی حرکت در ملک غیر بدون رضای مالک. صلاة هم یعنی حرکت سجده ای، حرکت رکوعی و امثال ذلک. خوب از این طرف، صلاة، ملاک دارد یعنی حرکت در دار غصبی، حرکت خاص، ملاک دارد؟ بله. مصلحت دارد؟ بله. آن «لاتغصب» هم مفسده دارد؟ بله. خوب حرکت، هم مصلحت دارد و هم مفسده دارد؟! هم مصلحت دارد و هم مصلحت ندارد؟!

آقا ضیاء می فرماید بله، «صل» دلالت می کند بر «لاتصل» و «لاتصل» معنایش این است که این حرکتِ در دار غصبی، ترکش ملاک ندارد. آن «لاتغصب» دلالت می کند که حرکت در دار غصبی، ترکش ملاک دارد. خوب این که با هم جور در نیامد. هم حرکت، ملاک دارد و هم حرکت، ملاک ندارد!

آقا ضیاء می فرماید صبر کن! صلاة، حرکت تنها نیست. صلاة، حرکت خاص است. غصب، حرکت خاص است. منافات ندارد که صلاة به تنهائی، ملاک نداشته باشد. یعنی این حرکتِ به تنهائی، ترکش ملاک نداشته باشد. ولکن این حرکت، وقتی که با جزء دیگر ضمیمه شد، مجموعش ملاک دارد. لذا مدلول التزامی «صل» این است که در ترک صلاة، محبوبیت نیست و ملاک نیست. «لاتغصب» مدلول مطابقیش این است که در ترک غصب، ملاک است. یعنی در ترک این حرکت، ملاک است. «لاتغصب» نمی گوید در ترک حرکت به تنهائی ملاک است. «لاتغصب» می گوید در ترک حرکت خاصی که در دار غصبی بدون رضای مالک باشد ملاک است. این اشکال ندارد.

ان قلت: مگر «لاتغصب» که غصب به معنای حرکت بدون رضای مالک است، مگر حرکت، یک جزئش نیست؟ مگر اجزاء، هر کدام مشتمل بر ملاک نیست؟ «لاتغصب» وقتی که ترک غصب ملاک دارد، غصب هم یعنی حرکت در دار غصبی، حرکت خاص، خوب حرکت، یک جزئش است. یک جزئش باید ملاک داشته باشد. وقتی مثلا می گوییم صلاة، عبارت است قرائت، رکوع، سجود … معنایش این است که قرائت، یک جزء نماز است و باید ملاک داشته باشد. پس درست است که ملاک در جمع است، ولی بما این که این ترک حرکت، یک جزء است، ترک حرکت ملاک دارد. «صل» هم می فرماید ترک حرکت، ملاک ندارد. این شد تنافی آقا ضیاء!

می فرماید تنافی نیست. چون غصب، دو جزء ندارد؛ حرکت به علاوه عدم رضای مالک. غصب، یک حرکت خاص است. حصه است. منافات ندارد که حرکت، ملاک نداشته باشد ولی حصه، ملاک داشته باشد. می گوید این قرص را به تنهائی بخوری، هیچ فائده ای ندارد. لذا وقتی می روی دکتر، می گویی این قرص را پیدا نکردم ولی بقیه را گرفته ام. می گوید صبر کن نسخه را بیاور چون این قرص با آن قرص مکمل هم هستند. اگر آن را پیدا نکردی، این هم فائده ندارد و باید نسخه را عوض کنم. حرکت در دار غصبی، حرکت بدون رضای مالک که حصه است، ملاک دارد ولی منافات ندارد که ذات حرکت، ملاک نداشته باشد. پس «صل» دلالت می کند بر «لاتصل» و حرفی نیست. و لکن «لاتصل» می گوید در ترک این حرکت، ملاک نیست. نمی گوید در ترک حرکت بدون رضای مالک، ملاک نیست. اینها دوتا شیء است. منافات ندارد که در ترک او، ملاک نباشد ولی در این ترک، ملاک باشد. این هم جوابی است که در مقالات داده.

مرحوم حاج شیخ اصفهانی هم در نهایة الدرایة جواب داده، البته ایشان یا متوجه این اشکال و شبهه ی اکرم العالم و لاتکرم العالم نبوده یا اگر هم متوجه بوده، نمی خواسته طرح بکند. ولی آقا ضیاء کلامش کامل تر است و حواسش به نقض هست و جواب می دهد.

به این فرمایش آقا ضیاء ره چند تا اشکال وارد است:

اشکال اول این است که اگر مدلول مطابقی، ساقط شد، مدلول التزامی هم ساقط می شود. چرا؟

یک اشتباهی رخ داده که این اشتباه باعث شده که این بحث، محل نزاع باشد و آن اشتباه این است که مثلا در عروه می نویسند اگر یک کسی بگوید این فرش نجس است. می گویند چرا؟ می گوید به خاطر این که بول روی آن ریخته. یک شخص دیگر می گوید این فرش نجس است. می گویند چرا؟ می گوید چون آب نجس رویش ریخته. ممکن است بعضی توهم بکنند که نجاست بولیه ثابت نمی شود تا در نتیجه باید دوبار شسته شود. ولی اصل نجاست، ثابت می شود. آقا ما در نجاست بینه می خواهیم. خوب اشکال ندارد، بینه قائم شده چون اینی که می گوید بول ریخته، خبرش یک مدلول مطابقی دارد و یک مدلول التزامی دارد. آنی که می گوید آب نجس ریخته، خبرش یک مدلول مطابقی دارد و یک مدلول التزامی دارد. مدلول مطابقی اینی که می گوید بول ریخته، این است که بول اصابت کرده و مدلول التزامیش این است که نجس است. آنی که می گوید آب نجس ریخته، مدلول مطابقیش این است که آب نجس ریخته و مدلول التزامیش هم این است که نجس است. در مدلول های مطابقی یا تعارض دارد یا ممکن است تعارض هم نداشته باشد بلکه در مدلول های مطابقی بینه قائم شده چون ما قائلیم که باید بینه قائم بشود. اینجا مدلول مطابقی، از حجیت می افتد ولی مدلول التزامی از حجیت نمی افتد. یا نه! ممکن است در مدلول مطابقی هم تعارض داشته باشد اصلا چون آنی که می گوید آب نجس نریخته، می گوید نه بابا اینجا بول نریخته. آب بوده و این بنده خدا، خون دماغ شد و یک قطره از آن در آب ریخت و بعد آن آب روی فرش ریخت. پس این بحث، در هر دو جا اثر دارد، چه در مدلول مطابقی با هم تعارض داشته باشند یا نه، در مدلول مطابقی تعارض ندارند، ولی در عین حال از حجیت ساقط است به این خاطر که بینه باید قائم بشود بر نجاست و به قول واحد، نجاست ثابت نمی شود.

مرحوم آقای خوئی و دیگران اشکال کرده اند که حتی حکم به نجاست این فرش هم نمی شود. چرا؟ چون تارة این شخصی که می گوید بول افتاده، اگر از او بپرسیم تو که می گویی نجس است، چرا می گویی نجس است؟ می گوید چون بول افتاده دیگر. یعنی در واقع مدلول التزامیش، شهادت به نجاستِ بولیه است. خوب اگر بول رفت، نجاست بولیه هم می رود دیگر. لذا خدا رحمتش کند اینطور در تنقیح تفصیل داده که اگر از این کسی که می گوید بول اصابت کرده بپرسیم، اگر این حرفت اشتباه باشد، بول، اصابت نکرده، باز شهادت به نجاست می دهی؟ اگر بگوید بله، حکم به نجاست می شود چون این در واقع دوتا شهادت جداگانه است و مرتبط نیست. اما اگر این که می گوید نجس است، به او بگوییم فرض کن که اگر اشتباه کنی، باز شهادت می دهی به نجاست فرش؟ اگر بگوید اگر بول نیافتاده شهادت نمی دهم، دوتا شهادت نیست بلکه یک شهادت است که نجاست بولیه است. وقتی تعارض بکند، در مدلول التزامی هم تعارض می کند و در مدلول مطابقی هم تعارض می کند . یعنی چه که تعارض، به مدلول التزامی سرایت نمی کند؟

باز در ملاک، کار راحت تر است. چون آقا ضیاء! آقای حاج شیخ! درست است که «صل» دوتا مدلول دارد یکی وجوب فعلی صلاة و یکی هم این که ملاک دارد. منتها سوال می کنیم این مدلول دومی و مدلول التزامیِ «صل» که صلاة ملاک ملزم دارد، خوب دقت کنید که یک کلمه است که آقا ضیاء و حاج شیخ به اشتباه رفته اند، آیا این «صل» ملاکش تابع وجوب فعلی ای است که مراد استعمالی باشد؟ یا وجوب فعلی ای است که حجت و مراد جدی باشد؟ مدلول مطابقی «یا ایها الذین آمنوا اقیموا الصلوة» این است که وجوب صلاة برای همه فعلی است. وقتی که یک دلیل می آید می گوید «دعی الصلاة ایام اقرائک» یعنی این صلاة برای زن حائض ملاک ندارد. خوب شما می گویید مخصص منفصل، جلوی ظهور را نمی گیرد. می گوییم خدا خیرت بدهد. یعنی باز هم اقیموا الصلوة می فرماید مراد استعمالی من این است که وجوب صلاة برای هم فعلی است حتی برای زن حائض. خوب می گوییم این وجوب صلاة فعلی ای که برای همه فعلی است حتی برای زن حائض، این آیا حجت هم هست؟ مراد جدی هم هست؟ یا مراد جدی نیست؟ می گوید نه دیگر. وقتی که مخصص آمد، مراد جدی نیست. می گوییم بسیار خوب. اینی که ما می فهمیم صلاة ملاک دارد، آیا ملاک، در هر وجوب فعلی ای هست؟ یا ملاک، در هر وجوب فعلی ای که حجت باشد است؟ آیا ملاک در هر وجوب فعلی ای که مراد استعمالی باشد؟ یا ملاک در هر وجوب فعلی ای که حجت باشد و مراد جدی باشد؟ خوب قطعا مسلک عدلیه این است که ملاک، در آن وجوب فعلی ای که حجت باشد. اینجا حجت نیست.

لذا اصلا من خیال می کنم اگر مرحوم حاج شیخ به این نکته ای که عرض می کنم دقت می کرد، اگر مرحوم آقا ضیاء به این نکته ای که عرض می کنم دقت می کرد، اگر آقای خوئی به این نکته دقت می کرد، اگر آقای نائینی و آقای صدر به این نکته دقت می کردند، اصلا این مسئله ربطی به این مسئله ندارد که دلالت التزامی، تابع دلالت مطابقی است یا تابع نیست؟ از اول، این دلالت التزامی، دلالت التزامی ای است که مدلول مطابقیش وجوب فعلی حجت است. همین یک کلمه است. آن وجوب فعلی حجت، ملاک دارد نه هر وجوب فعلی ای که شما بگویید وقتی این وجوب افتاد، آیا آن تابع است یا تابع نیست؟ ربطی ندارد که تابع است یا تابع نیست. آیا از اول، مطلق منعقد شده؟ نه! از اول مطلق منعقد نشده. آقای حاج شیخ، آقای آقا ضیاء، اینجا در واقع مثل جائی است که قرینه متصله وجود دارد چون آنی که مدلول مطابقی است، وجوب فعلی حجت است. خوب وقتی که مخصص منفصل بیاید، معلوم می شود که از اول، حجت نبوده. حجیت، از اول منعقد نشده.  لذا این فرمایش مرحوم آقا ضیاء و مرحوم آقای نائینی بی وجه است. بله اصل این وجه درست آقای خوئی! که وقتی مدلول مطابقی از حجیت افتاد، مدلول التزامی هم از حجیت ساقط می شود. اما اصل این حرف درست است یک مطلب است. ما نحن فیه ربطی به این صغری ندارد. ممکن است کسی در آنجا بگوید تابع نیست. ولی در مانحن فیه اصلا و ابدا این شبهه ندارد و توهمش غلط است. این اشکال اولی است که به آقا ضیاء و به حاج شیخ اصفهانی وارد است.

اشکال دومی که وارد است به مرحوم آقا ضیاء عراقی ره این است که شما می فرمایید «صل» و «لاتصل» قرینه اش خیلی واضح است. کالقرینة اللبیة المتصلة است. «صل» و «لاتغصب» قرینه اش واضح نیست. درست است که عقل حکم به امتناع می کند ولی کالقرینة المنفصلة است و جلویش را نمی گیرد.

خوب این فرمایش آقا ضیاء ما یک مشکلی که داریم ، این قرینه لبیه متصله و منفصله، میزان و ملاکش چیست که آنجا واضح است و اینجا واضح نیست؟ عقل می گوید «صل» و «لاتصل» نمی شود و معنا ندارد. خوب عقل هم می گوید «صل» و «لاتغصب» هم نمی شود چون هم در مبدأ تنافی دارد و هم در منتهی. حالا ممکن است یک کسی بگوید این واضح تر است و آن وضوحش کمتر است.

می گوییم مگر اگر یک چیزی واضحتر است ، می شود لبیه متصل؟ نه. ممکن است آن واضح ترش هم منفصل باشد.

میزان در این که آیا این قرینه متصل به حساب می آید یا قرینه متصل به حساب نمی آید در مراد استعمالی، همین یک کلمه است که مراد استعمالی، یعنی چی گفت؟ اگر یک کسی بگوید «احل الله البیع» بعد بفرماید «لابیع فی المکیل و الموزون الا بالکیل أو الوزن» خوب «احل الله البیع» بعد از آن که «لابیع فی المکیل و الموزون الا بالکیل أو الوزن» بپرسیم، آیا شما فرمودی هر بیعی حلال است یا نفرمودی؟ نمی گوید نفرمودم. می فرماید فرمودم ولی مقصوم چیز دیگری بود. می گوید تو گفتی در را ببند یا نه؟ می گوید بله گفتم ولی مقصودم این بود که دهانت را ببند. هر جائی که وقتی که قرینه اش را می آورد باز عرف می گوید این را گفته،.

ش: مدلول های التزامی، شامل این که این را گفته می شوند یا نمی شوند؟

أ: ملاک را عقل می گوید. مدلول التزامی لفظی نیست. مثل مفهوم شرط است. این مدلول التزامی عقلی است. مدلول التزامی دو قسم است. یک مدلول التزامی عقلی است. مثلا می بینید بعضی مثل مرحوم مظفر هم همینطور است که یک مستقلات عقلیه دارد و یک مستقلات غیر عقلیه دارد و مفهوم شرط را در هیچکدام از این دو ذکر نکرده. مفهوم شرط را در مباحث الفاظ ذکر کرده. چون مفهوم شرط هم دلالت التزامی است. ولی آن دلالت التزامیه لفظیه است. ولی این که ملاک هست، دلالت التزامیه عقلیه است. اصلا لفظ نمی گوید. می گوید من نگفتم که ملاک دارد. عقل می گوید که بله، قطعا باید ملاک داشته باشد که مولی گفته. در مانحن فیه این مدلول التزامی، مدلول التزامی لفظی نیست تا شما بگویید که مراد استعمالی به هم نمی خورد. بله در آن نجاست، این حرف خوب است. ولی اینجا جایش نیست.

تلخص مما ذکرنا تمام نکته این است که مدلول التزامی از اول ضیق است. می گوید آن وجوب فعلی حجت، در آن ملاک است نه در غیر او و للکلام تتمة

[1] ظاهرا مراد، «لاتترک الصلاة» یا «اترک ترک الصلاة» است.

برچسب ها

اطلاعیه و مکان دروس

قابل توجه طلاب محترم

با اتمام رسالة فی التقیه از روز دوشنبه 8 اسفند ماه 1401 بعض مسائل مستحدثه تدریس خواهد شد

 

 

اطلاعیه و مکان دروس

مکان و زمان دروس استاد

اصول: ساعت 8 الی 9

فقه: ساعت 9 الی 10

مسجد سلماسی واقع در محله یخچال قاضی و خیابان سلماسی

قبلی
بعدی